این صفحه به بهائیان اختصاص دارد

 

مروری بر تعالیم آیین بهایی

“رساله مدنیه” عنوان کتابی است که توسط حضرت عبدالبهاء در سال ۱۸۷۵ میلادی به رشته تحریر درآمده ولی نامی از آئین بهایی در آن آورده نشده و یا به قصد ترویج این آئین نوشته نشده است.

این کتاب در باره جامعه ایران و دردهای اجتماعی و فرهنگی آن نگارش شده است. گر چه زمان تحریر این کتاب مشخصاً به دوران قاجاریه و بحران های فکری و اجتماعی آن دوران برمی گردد ولی هیچ کدام از مباحث مطرح شده در این کتاب تا کنون کهنه نگردیده و بلکه می تواند چراغ راه هدایت گری باشد برای نسل پویا و پرسش‌گر ایرانی که همواره مفاهیمی هم چون “دین و سنت گرایی با نو اندیشی و تجدد گرایی” برایشان دغدغه فکری است.

بسیاری از جوانان به واسطه آنچه که در سال های اخیر از صاحبان دین و مدعیان دیانت دیده‌اند به ناچار راه سعادت خود و جامعه را در دین گریزی یافته‌اند. این روزها چه بسیار می شنویم این سخن را تا زمانی که دکان دین و اعتقادات مذهبی و خرافات در جامعه ما خریدار دارد این کشور روی خوشبختی را به خود نخواهد دید.

از سوی دیگر کسانی هم هستند که ادعا می‌کنند سعادت دنیا و آخرت را باید در بطن احکام دینی و به قول آنها در لابلای احادیث و روایات جستجو کرد. به زعم آنان دنیای غرب در ضلالت و گمراهی است. علوم انسانی آنها منحرف کننده است. هنر غربی موسیقی و سینمای غربی ترویج کننده بی بند و باری است و در یک کلام آنها معتقدند که اساساً فرهنگ غربی منحط است و ما باید در یک کارزار عمیقی با چنین فرهنگی دست و پنجه نرم کنیم.

در رساله مدنیه حضرت عبدالبهاء این دو شیوه نگرش به مقوله سنت و مدرنیته را به چالش کشیده‌اند و راه اعتدال و میانه‌ای را توصیه فرموده‌اند. زمانی که حضرت عبدالبهاء این کتاب را نوشت خبری از ارتباطات جمعی نبود. روند اطلاع رسانی و روشنگری به کندی پیش می‌رفت. بیشتر مردم حتی سواد خواندن و نوشتن را هم نداشتند و آنها که داشتند سوادی در حد خواندن قرآن بود. بافت جمعیتی ایران روستایی بود و در روستاها کشاورزان رعیت بودند و هر آنچه که داشتند از آن ارباب بود. شهرها هم تفاوت چندانی با روستاها نداشتند. زورگویی و فساد و بی‌لیاقتی در هیئت حاکم و ناامنی و فقر و فلاکت در سطوح جامعه واقعیت هایی بودند که در تار و پود دوران قاجاریه تنیده شده بود.

در چنین دورانی دین در خدمت قدرت بود. تعلیم و تربیت عدلیه و قضاوت مطلقاً در اختیار روحانیون بود. در واقع دین و دیانت و روحانیت در راستای اقتدار حاکمیت قاجار قرار گرفته بود. هیچ تصمیمی در دربار گرفته نمی‌شد مگر به نحوی نفوذ و تأیید روحانیت در آن لحاظ نشده باشد.

هم زمان با این وضعیت اسفبار در داخل و در خارج از مرزهای ایران و مشخصاً در اروپا انقلاب صنعتی و کشاورزی غوغا کرده بود. سطح رفاه و معیشت مردم در اروپا روز به روز بهتر می‌شد. علم و تکنولوژی به سرعت رونق یافت. دانشگاه‌های اروپایی منبع تولید علم و فن‌آوری شدند. اختراعات پشت اختراعات اروپا را فرسنگ ها از دیگرکشورهای جهان به جلو انداخت.

در انقلاب مشروطه روحانیون نیز اگر چه بخشی و برای مدت کوتاهی در صف مشروطه خواهان قرار گرفتند ولی دیری نپائید که با آشکار شدن تضادهای اساسی تجدد با مذهب و برخی حوادث دیگر… از صف مشروطه خواهان جدا شده و بسیاری از آنها از سیاست دوری گزیدند.

اگر تاریخ نهضت های روشنگری دوران قاجاریه را مرور کنیم به این نکته می رسیم که هموراه یک طرف دعوا روحانیون بودند. آنها نوگرایی را بدعت در دین قلمداد می‌کردند. با ظواهر تمدن مخالفت می کردند و حتی دستور حرمت استفاده از آنها را می‌دادند. تحصیل در اروپا را مجاز نمی دانستند و مدعی بودند که اسلام همه چیز را برای سعادت دنیا و آخرت بشر تدارک دیده و لزومی ندارد ما فرزندان مان را برای یادگیری علوم جدیده به ممالک اجنبی بفرستیم.

برخی از ادیان در بستر تاریخ از جایگاه “دین و باورمداری” خارج شدند و آزادی عقل و آزاد اندیشی را از پیروان خود گرفتند و آنها را مریدانی بی چون و چرا پرورش دادند.

لذا حیطه دین از رابطه انسان با خدا فراتر رفت و تبدیل به یک هاله مقدس فولادی گشت که هیچ راه نفوذی در آن نیست مگر همان تقدسات لایتغیر مذهبی.

به باور آئین بهایی حیطه دین از حیطه سیاست و حکومت جداست. دیانت واقعی آن است که جلوی تعقل و پویایی فرد و جامعه را نگیرد. به او آزادی اندیشه و عمل بدهد. جسارت نوآوری و قدرت نواندیشی بدهد و از بدعت و دگر اندیشی نگریزد. حضرت عبدالبهاء در این رساله برای دین و اعتقادات دینی رسالتی متفاوت قائل هستند. دین یک مقوله مطلق العنان نیست که بر عقل فرد و اجتماع سیطره پیدا کند.

(لطفاً اگر علی الخصوص در مورد کتاب “رساله مدنیه” سوالی دارید با ما تماس بگیرید)