از اینجا، از آنجا، از هر جا /۴۹

 

در تاریخ شعر و ادب پارسی، شاعران بزرگی همچون فردوسی، سعدی، حافظ، خیام و نظامی حضور پیدا کرده اند، ولی تا کنون آیا از خودتان پرسیده اید که رمز ماندگاری و تازگی و زیبایی اشعار این شاعران در چیست؟ چرا پس از سپری شدن سالیان دراز از زمان زندگی این شعرا، هنوز کلامشان در ذهن و جسم و جان ما ایرانیان تأثیرگذار است؟ شاید جواب دادن به این گونه پرسش ها مشکل به نظر برسد ولی با خواندن آثار این بزرگان به راحتی می توان گفت این انسان های والا، حجاب و محدودیت های زمان و مکان را در نوردیده اند، آنها فراتر از آنچه که ما خود را به زندگی و مسائل و مشکلات آن گرفتار کرده ایم، فکر کرده اند و خود را از قید و بندهای دست و پاگیر حیات آزاد کرده اند. وقتی انسان به چنین مرتبه و حالتی برسد، عاشق می شود و کسی که عاشق شود چیزی جز جلوه دلدار نظرش را جلب نمی کند.

سعدی یکی از این عاشقان است. کلام و شعر او بیان کننده اوج زیبایی های عاشقانه است. پژوهشگران و محققانی که درباره سعدی و افکار و اندیشه های او تحقیق کرده اند، همه به اتفاق او را استاد غزل عاشقانه و به کمال رساننده نقطه اوج چنین شعری شناخته اند. سعدی عاشق است و عشق می ورزد و در این کار حرفه ای است و به تمام اصول و فنون عاشق بودن تبحر دارد:

دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راستsaadi

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

چقدر تصویرسازی های کلام سعدی در این بیت زیبا است و چه استادانه صحنه مشغول بودن دل و جان عاشق برای گمراهی حریفان درست بیان شده است.

سعدی معلم عشق و شیدایی است، او حال درون و دل عاشقان را می داند. او هم بیماری دل را می داند و هم دوای آن را. از این رو حالت های عاشقی را به نیکویی بیان می کند و از زبان هر دلداده ای با معشوق سخن می گوید. به عقیده سعدی تنها معشوق است که در نظر نشسته و تنها اوست که بر سرزمین دل ها فرمانروایی می کند. به همین دلیل زمانی که هجران و شب فرقت یار به پایان می رسد، وصال آن چنان او را از خود بی خود و شیفته و شیدا می کند که توانایی و تحمل خود را از کف می دهد و همچون آبی که بر روی آتش در جوش و خروش است، هر چه سعی می کند نمی تواند از جوش درون دل خود جلوگیری کند.

سعدی میان عشق بازی و نفس پروری تفاوت قائل است و می گوید عشق سوزان و سوزاننده است و اگر کسی طاقتش را ندارد که در این آتش بسوزد، نباید به آن نزدیک شود. موفقیت آدم عاشق آن است که در وادی عشق حتی خود را گم کند تا معشوق را پیدا نماید:

هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است

عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است

هر که در آتش عشقش نبود طاقت و سوز

گو به نزدیک مرو کافت پروانه پر است

گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست

خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است

آدمی صورت، اگر رفع کند شهوت نفس

آدمی خوی شود، ور نه همان جانور است

ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست

خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

من از این بند نخواهم بدر آمد همه عمر

بند پایی که به دست تو بود، تاج سر است

دست “سعدی” به جفا نگسلد از دامن دوست

ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است

عشق سعدی، عشق واقعی است. در دنیای واقعی عشق همیشه تسلیم با عاشق است حتی اگر جفا از معشوق سر زند، اما سعدی میان عاشق و معشوق از قهر و آشتی واقعی سخن به میان می آورد. به طوری که هنگام وصال و در کنار معشوق از شادی در پوست خود نمی گنجد و در زمان فراق و دوری با زبان خاص خود می نالد، طوری که معشوق را تحت تأثیر قرار می دهد. از همین روی شعر سعدی نمایش واقعی، گرم، زنده و جریان ملموس زندگی در عالم عشق و سرمستی است و خواننده با دنیای واقعی از هستی و زیبایی عشق مواجه می شود، نه با حالتی خیال انگیز و رویایی.

گفتمش سیر ببینم، مگر از دل برود

آن چنان جای گرفته است که مشکل برود

دلی از سنگ بباید، به سر راه وداع

تا تحمل کند آن روز که محمل برود

اشک حسرت به سر انگشت فرو می گیرم

که اگر راه دهم، قافله در گِل برود

ره ندیدم، چو برفت از نظرم صورت دوست

همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود

بیهوده نیست که به سعدی می گویند، استاد سخن. زبان گرم، بیان رسا، کلمات آهنگین، تعبیرات لطیف و ترکیبات ظریف هنر سعدی است و همین استادی است که کلام او را به اوج فصاحت و بلاغت چه از نظر نظم و چه از نظر نثر رسانده است.

شور زندگی در شعر سعدی جاری است و همین رمز پایداری سخن اوست. رمزی که سالیان دراز از آن گذشته و هنوز شعر سعدی را شعر روز و شعر زندگی روزمره می سازد. یک چنین ذات و ارزشی اگر در هر کلامی باشد، آن کلام جاودانه و ماندگار خواهد بود و سیر زمان و گردش ایام بر تاروپودش تأثیری نداشته و قدمت و کهنگی به خود نمی گیرد. دیوان سعدی را می گشایم. در باغ پر باری که سعدی عاشق باغبان پر تجربه آن است باز می شود و او هدیه ای به من تقدیم میکند و من هم آن را به خوانندگان اهل دل پیشکش می کنم:

ما در خلوت به روی خلق ببستیم

از همه باز آمدیم و با تو نشستیم

هرچه نه پیوند یار بود، بریدیم

و آنچه نه پیمان دوست بود، شکستیم

مردم هشیار، از این معامله دورند

شاید، اگر عیب ما کنند، که مستیم

شاکر نعمت، به هر طریق که بودیم

داعی دولت، به هر مقام که هستیم

در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم

در همه عالم بلند و پیش تو پستیم

ای بت صاحبدلان مشاهده بنمای

تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم

دیده نگه داشتیم تا نرود دل

با همه عیاری، از کمند نجستیم

تا تو اشارت کنی که در قدمم ریز

جان گرامی نهاده بر کف دستیم

دوستی آنست “سعدیا” که بماند

عهد وفا، هم بر این قرار که بستیم

از درفش کاویان چه می دانید؟

معروف ترین پرچم ایران باستان، درفش کاویانی است و آن پرچمی بود افسانه ای، اسطوره ای، حماسی و تاریخی. از درفش کاویان در همه افسانه های اساطیری ایران یاد شده و این درفش برای مردم ایران، رمز رهایی بوده است. درفش کاویانی در اصل، پیش بندی پوستین بوده که کاوه آهنگر با آن مردم را به جنگ با ضحاک برانگیخت. با توجه به نقوش بر جای مانده از دوره ساسانی می توان گفت که درفش ملی ایران، در این دوره، درفش کاویانی بوده است که شاهان به آن تبرک می جستند و در افزودن گوهر بر آن، بر یکدیگر پیشی می گرفتند. آن را جز به دست سپهسالاران نمی دادند و پس از ختم جنگ به گنجینه خانه می سپردند. ابعاد این پرچم، شش متر و نیم در چهار متر و نیم بود. این درفش پر افتخار و پر از گوهرهای گرانبها در نبرد قادسیه به دست اعراب متجاوز افتاد. جواهرات آن را غارت کردند و اصل پرچم را نیز از بین بردند.

در شاهنامه، داستان پدید آمدن درفش کاویان، این گونه آمده است که آهنگری به نام کاوه از ستم ضحاک به ستوه می آید و چرم پیش بند خود را بر سر نیزه می کند، آنگاه مردم گرد او جمع می شوند و بر ضحاک می شورند و فریدون را به پادشاهی می رسانند. فریدون این پرچم را به دیبای روم و زر و گوهر می آراید و آن را با پارچه های زرد و سرخ و بنفش زینت می دهد و نامش را درفش کاویانی می نهد. پادشاهان و فرمانروایان بعدی آنچنان بر گوهرها و جواهر این پرچم می افزایند که در شب تیره آن درفش چون خورشید می درخشید.

در شاهنامه برای درفش کاویانی دو گونه صفت ذکر شده است. یکی تابان، درخشان و فروزان و دیگری همایون و خجسته که تقدس این درفش را نشان می دهد. به همین دلیل پیش از حرکت سپاه ایرانیان برای نبرد، پنج موبد درفش کاویان را بر می افراشتند.

همان پنج موبد از ایرانیان     بر افراختند اختر کاویان

در غیاب شاه، درفش کاویان در اختیار سپهدار لشکر بود. درفش کاویان مایه دلگرمی سپاهیان و ادامه نبرد تا پیروزی بود و اگر فرو می افتاد موجب پراکندگی و ناتوانی در جنگ می شد. درفش کاویان، همواره در پیشاپیش سپاهیان ایران قرار می گرفت. ولی هنگام نبرد آن را در قلب لشکر جای می دادند تا به دست دشمن نیفتد. فردوسی بزرگ در شاهنامه می گوید:

هوا سرخ و زرد و کبود و بنفش     ز تابیدن کاویانی درفش

به گردش سواران گو در زیان         میان اندرون اختر کاویان

میان سپه کاویانی درفش       به پیش اندرون، تیغ های بنفش

اخبار کتاب و تازه های نشرAlice_Munro

*در بیست و سومین برنامه “سه شنبه ها هنوز” در بیست و دوم دی ماه، با حضور مژده دقیقی، اسداله امرایی و جمعی از علاقمندان حوزه ادبیات با موضوع “آلیس مونرو و داستان هایش” در کتاب فروشی و نشر “هنوز” به بررسی آثار این نویسنده معروف کانادایی پرداخته شد.

آلیس مونرو در سال ۱۹۳۱ در شهر وینگهم کانادا به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش معلم مدرسه بود. او در برخی از داستان هایش بویژه در مجموعه “چشم انداز کسل راک” و چند داستان از مجموعه آخرش “زندگی عزیز” به گوشه هایی از زندگی خود و خانواده و اجداد اسکاتلندی ایرلندی اش اشاره کرده است. مونرو مضامین داستان های خود را از زندگی روزمره مردم انتخاب می کند و نگاه ویژه ای به مسائل و جزئیات زندگی زنان دارد. او تاکنون جوایز ادبی معتبری را از آن خود کرده ولی مهمترین آن جایزه نوبل ادبی سال ۲۰۱۳ است . او اولین کسی است که جایزه ی نوبل را برای داستان های کوتاهش برنده شده است. از این نویسنده کانادایی کتاب های رویای مادرم، می خواستم چیزی بهت بگم، فرار، دست مایه ها، دورنمای کاسل راک، خوشبختی در راه است، زندگی عزیز و… به زبان فارسی ترجمه شده و مورد استقبال خوانندگان ایرانی قرار گرفته است.

علاقمندان می توانند برای تهیه کتاب های این نویسنده کانادایی به کتاب فروشی های پگاه و سرای بامداد در شهر تورنتو مراجعه نمایند.

تفکر هفته

از امروز تصمیم بگیرید، دیگران را به هیچ وجه نصیحت نکنید، حتی فرزندان خود را. چون با بررسی های صورت گرفته این نکته به اثبات رسیده است که انسان ها به نصیحت جواب مثبت نمی دهند. افراد بویژه جوانان و نسل های جدید دوست دارند، زندگی را با تجربه بیاموزند. هر چند که زمان ما، دیگر زمان سعی و خطا نیست ولی تکرار یک سری ایده آل های دست نیافتنی تأثیرش روی رفتار نوجوانان و جوانانی که غرق در رایانه و سیستم های اطلاع رسانی جدید هستند، بسیار کم است. تئوری های روان شناختی و تقیدهای پرورشی در حال حاضر از کارآیی کمتر برخوردارند. بهترین نحوه تأثیر بر روی نسل های آینده، رفتار و اعمال خودمان است. اگر ما در زندگی با خودمان، با همسرمان و با دیگران صادق باشیم و سعی نکنیم الگوی نصیحت و اندرز را به کار گیریم، می توانیم به صورت عملی مورد توجه قرار گیریم و به خواسته های خودمان به طور ناخودآگاه برسیم. آیا شما می توانید در زندگی با خودتان و با خانواده و افراد جامعه ای که با آنها در تعامل هستید، صادق باشید؟

ملانصرالدین در تورنتو

گاهی اوقات بحث و گفتگوی ما با عالم بزرگ حضرت ملانصرالدین در ایام فراغت بعدازظهرهای یکشنبه در گوشه دنجی از تیم هورتون، به جاهای زیبا و ارزشمندی می رسد. نمونه ای از آن را برای اطلاع شما عرض می کنم. در یکی از این ایام در رابطه با تضادهای اندیشه زکریای رازی فیلسوف بزرگ ایرانی با ناصر خسرو شاعر کبیر خراسانی، بحث ما گرم شد و از حضرتش پرسیدم که آیا حرف ها و بحث هایی که ناصرخسرو در رد عقاید رازی عنوان می کند، دلایلی درست و مزین به براهینی جامع است. ملا که از بعضی سئوالات فی البدیهه حقیر هم جا می خورد و هم خشنود می شود که لااقل در این روزهای سرد تورنتو و در خیل مهاجران روزافزون، شاگردی همچون من دارد که کرسی استادی او را گرمی زیبای بخردانه ای می بخشد، جواب داد:

“تمام اسنادی که ناصر خسرو به رازی منتسب و او را به تناقض گویی متهم می کند، بی پایه و اساس است. چون رازی نه می توانسته قول خدا را رد کند و نه هرگز کرده است. چون او قولی نمی شناسد که از آن خدا باشد. رازی نه مدعی پیامبری شده و نه می توانسته باشد، چون او به این اصل اعتقاد نداشته است. رازی اصولاً از طریق انکار نبوت در تله اثبات آن نیفتاده است. او فقط مدعیان این اصل را دروغ زن پنداشته است. ناصرخسرو از جایگاه اعتقاد اسلامی خودش احکام صادر می کند. ذهن ناصرخسرو آن چنان اعتقادگر است که نمی توان با او به بحث نشست. دلایل و براهین ناصرخسرو در رد عقاید و آرای رازی آن چنان با تعصب خشک اعتقادی آمیخته است که جای هیچ گونه انعطاف و تعامل اندیشه را باقی نمی گذارد.

همانطوری که می دانید بسیاری از آثار رازی در طرح مطالب فلسفی از بین رفته است، شاید بتوان گفت ارزش کارهای نقد ناصرخسرو از آثار رازی این است که او در کتب خود مباحثی را از کتاب های گم شده یا نابود شده رازی عنوان می کند که اصل آن کتب در دسترس نیست و همین مقدار کم که نقل می شود، جایگاه ویژه ای به دیدگاه های رازی می دهد و ما را وا می دارد که کتب ناصرخسرو را در این زمینه که در دسترس است دقیقاً مطالعه کنیم تا با افکار رازی آشنا شویم و این خود بسیار ارزشمند است.”