متن سخنرانی در سمینار بنیاد آینه در تورنتو
اشاره:
۱۵ نوامبر ۲۰۱۵ سمیناری با عنوان “انسان و پذیرش تغییر” از سوی بنیاد آینه در تورنتو برگزار شد. بنیاد آینه توسط داریوش اقبالی، هنرمندبنام ایرانی در آمریکا تأسیس شده و با استفاده از آموزش، پیشگیری و درمان، هدفش کمک به حل مشکل اعتیاد است. شهروند گزارشی از این سمینار منتشر کرد و همچنین با بنیانگذار آن، داریوش، مصاحبه مفصلی انجام داد که در اینترنت قابل دسترسی است. دکتر عباس آزادیان، روانپزشک، یکی از چهار سخنران این سمینار بود. متن زیر سخنرانی ایشان است در این سمینار.
تغییرکردن امر آسانی نیست. توقف اعتیاد کار دشوارتری است.
برخورد با از دست دادن سلامتی و مرگ هم آسان نیست. در سال ۱۹۶۹ روانپزشک سوئیسی Elizabeth Kubler Ross (الیزابت کابلر راس) در کتاب “مرگ و مردن” پنج مرحله را پیشنهاد کرد که انسان در برخورد با مرگ آن مراحل را طی می کند. این مراحل شامل انکار، خشم، چانه زدن، افسردگی و پذیرش می باشند. دیگران این پنج مرحله را به پذیرش اعتیاد هم تعمیم داده اند. در مرحله اول فرد به انکار اعتیاد دست می زند. فرد معتاد فکر می کند مشکلی ندارد و هر زمان که اراده کند توان قطع مصرف مواد مخدر را دارد. گاه گاهی ممکن است فکر کند مشکل کوچکی وجود دارد ولی او کنترل کامل به اوضاع دارد. یکی از بیماران من (علیرغم مصرف حدود ۳۰ گیلاس مشروب در هفته) می گفت:”من که همیشه مشروب نمی خورم. هر موقع بخواهم می توانم نوشیدنش را قطع کنم.”
در این مرحله افراد فکر می کنند مصرف مواد مخدر مشکلی برای آنها ایجاد نکرده است و نخواهد کرد. در این مرحله فرد معتاد هنوز آمادگی پذیرش تغییر را ندارد. آنها هنوز تصمیمی برای تغییر در آینده نگرفته اند و از مشکلات احتمالی که بر بدن خود تحمیل کرده اند آگاهی ندارند.
داریوش در مصاحبه خود با شهروند می گوید: “برمی گردد به قبل از سال ۲۰۰۰ که من در دنیای اعتیاد، دنیای پنهانکاری و انکار و خسارت زدن به خودم و اطرافیانم بودم. “
در مرحله دوم فرد احساس می کند که مشکل دارد ولی با عصبانیت و خشم با خود، دیگران و مسأله اعتیاد برخورد می کند. فرد به این دلیل عصبانی است که فکر می کند باید به اعتیاد خود پایان دهد، مواد مصرفی را کم کند و یا قطع کند و یا با عواقب سنگین جسمی، روحی و خانوادگی و اجتماعی اعتیاد خود برخورد کند. فرد شروع به سرزنش اطرافیان می کند و آنها را مقصر مشکلات خود معرفی می کند. فرد معتاد ممکن است از دست زمین و زمان و خدا و طبیعت و جامعه عصبانی بشود و آنها را مسئول بیمار شدن خود بداند. بیشتر از همه افراد خانواده مورد حمله قرار می گیرند و این عصبانیت علیه آنها استفاده می شود. فرد به خود هم حمله می کند و مورد آسیب خشم خود قرار می گیرد.
داریوش می گوید: “اینها را آینه به من نشون می داد و همیشه خودم را جلوی آینه سرزنش می کردم و با خودم می گفتم، درونم خودم رو می سوزونه، بیرونم دیگران را، ولی در سال ۲۰۰۰ این آگاهی رو پیدا کردم که به جای شکستن آینه، بایست داریوش را می شکستم.”
در این مرحله فرد شروع کرده است به درک این که رفتار و اعتیاد آنها، مشکل ساز است و باید کاری برای آن کرد.
در مرحله بعد فرد معتاد خود را برای تغییر آماده می کند ولی این آمادگی کامل و تام و تمام نیست. فرد سعی می کند مشکل خود را کوچکتر از آن چه هست نشان بدهد، سعی می کند به جای برخورد همه جانبه اهداف کوچکتری برای خود تعیین کند. سعی می کند بدون درمان شانس دیگری برای خود دست و پا کند. مثلاً کسی که کار خود را به دلیل اعتیاد از دست داده است و کسی که گواهینامه خود را به دلیل رانندگی در حال مستی از دست داده است سعی می کند با چانه زنی یک امکان تازه برای خود دست و پا کند. فرد خود را آماده تغییر نشان می دهد ولی نه تغییری که اصل مشکل اعتیاد او را در بر می گیرد.
در نهایت فرد می پذیرد که با الکل و مواد مخدر مشکل دارد. فرد می پذیرد که سرزنش دیگران و عصبانیت از دست دیگران فایده ای ندارد. فرد درک می کند که با چانه زدن و مذاکره کردن مشکل به شکل اساسی حل نمی شود. در این مرحله فرد دچار افسردگی می شود، در خود فرو می رود، احساس ناتوانی و ناامیدی می کند. در این مرحله فرد می پذیرد که اسیر الکل و مواد مخدر است، ولی به توانایی های خود برای کنار گذاشتن هنوز باور ندارد. فکر می کند که مشکل اعتیاد دارد ولی راه فراری برای خروج از این بن بست ندارد.
افسردگی فرد می تواند به این دلیل باشد که درک می کند زندگی سایر اعضای خانواده را هم ویران کرده است. خستگی و ناامیدی را بر چهره مادر و پدرش می بیند. احساس می کند همسرش را آزار داده و کودکانش را از حضور خود و از امکاناتی که در خدمت اعتیاد از بین رفته اند، محروم کرده است.
فرد معتاد شاید برای اولین بار عمق فاجعه ای را که برای خانواده ی خود ایجاد کرده است درک می کند و این باعث افسردگی او می شود. فرد اضطراب و سرگردانی اعضای خانواده را برای اولین بار می بیند. او احساس شرم و خجالت می کند که اینها به نوبه ی خود زمینه ساز افسردگی می باشند.
ولی در صورت وجود سرویس هایی ضروری در این مرحله، درک تأٌثیرات مخرب مواد مخدر و پذیرش اینکه فرد باعث اضطراب و سرگردانی خانواده شده است می تواند زمینه ساز اصلی تغییر در مرحله بعدی باشد.
افسردگی می تواند به علت تأثیر منفی مواد مخدر بر مغز و روح انسان هم باشد. افسردگی می تواند واکنشی به ترک الکل و مواد مخدر هم باشد. در این مرحله فرد در خطر آسیب رسانی به خود است. امکان خودکشی بالاست و فرد احتیاج به حضور بیش از پیش خانواده و تیم درمانی خود دارد.
در مرحله آخر فرد می پذیرد که مشکل اعتیاد دارد و می پذیرد که مشکل اعتیاد در درون اوست و عوامل درونی نقش اساسی در تداوم اعتیادش دارند.
او مسئولیت اعتیاد خود را می پذیرد و مسئولیت تغییر را هم به عهده می گیرد. او از سرزنش دیگران اجتناب می کند. او می پذیرد که در برخورد با مشکل اعتیاد خود باید کاری کند. باید دست یاری دراز کند و دست های یاری که به طرف او دراز شده است را بپذیرد و از آن یاوری ها استفاده کند.
پذیرش مشکل به معنای قدم برداشتن در جهت حل آن مشکل است، مشکل اعتیاد.
داریوش می گوید:”اما سال ۲۰۰۰ برای من سال تولدی دوباره بود…. معنای تازه، نگرش تازه به دنیا، تغییر درون، سالی که از زندان اعتیاد بیرون آمدم و فهمیدم معتاد کنترلی بر رفتار، گفتار، و کردار خود ندارد و من هنوز در این زمینه روی خود کار می کنم و سعی دارم با برنامه های آینه پیام رسان دنیای بهبودی برای افرادی باشم که گرفتار پنهانکاری و انکار این بیماری در زندگیشان هستند.”
داریوش تاکید می کند که برای تغییر باید به درون نگاه کرد و این آن جایی است تغییر فردی شروع می شود:”من وقتی خواندم دوباره می سازمت وطن! اگر چه با خشت جان خویش، ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش، به این رسیدم که وطن درون ما آشفته تر از وطن کنونی ماست… من اول باید وطن درون خودم را بسازم تا بتوانم مؤثر باشم در بازسازی زادگاهم.”
نمی توان در مورد اعتیاد نوشت و به نقش خانواده اشاره نکرد. خانواده نه تنها بیشترین آسیب ها را تحمل می کند، بلکه مهمترین تأثیر را، بعد از آمادگی فرد معتاد، به عهده دارد. مطالعات نشان می دهد که افرادی که در محیط مثبت و یاری دهنده قرار دارند از شانس بیشتری برای ایجاد تغییر در خود برخوردارند.
تجربه این افراد با تجربه انسان های معتادی که در محیط منفی قرار دارند مسلماً فرق می کند. خانواده ها باید توجه کنند که توهین کردن، بی احترامی کردن، سرکوفت زدن و سایر برخوردهای مشابه تغییری در شخصیت فرد معتاد ایجاد نمی کند. خانواده باید در نظر بگیرد که فضای مثبت خانوادگی، علیرغم تأثیرات منفی فرد معتاد است که در نهایت می تواند به عاملی برای تغییر تبدیل شود. وقتی فرد معتاد از حمایت خانواده برخوردار باشد، علیرغم اعتیاد، از سلامت بالاتری برخوردار خواهد بود و مطالعات نشان می دهد که افراد سالم امکان تغییر و بهبودی بالاتری دارند.
هنگامی که فضای مثبت خانوادگی حفظ شود و انسان معتاد از یاوری خانواده برخوردار باشد او در نهایت از امکانات و منابع بیشتری بهره مند خواهد بود و مطالعات نشان می دهد که افرادی که به منابع و امکانات بیشتری دسترسی داشته باشند از امکان بهبودی بالاتری برخوردارند.
خانواده آشفته امکان اعتیاد را بیشتر می کند. جامعه آشفته امکان اعتیاد را بیشتر می کند. از این لحاظ پیشگیری نقش مهمتری از درمان پیدا می کند.
* دکتر عباس آزادیان روانپزشک و دانش آموخته ی دانشگاه تورنتو و از همکاران شهروند است.