کمپین انتخاباتی برنی ساندرز (Bernie Sanders) تحرک تازه و از نوع دیگری را در جامعه آمریکا دامن زده است. چنین به نظر میرسد که باعث شده یکشبه میلیونها نفر سوسیالیست شوند! برای بیش از حداقل صد سال اولین باری است که کسی در انتخابات ریاست جمهوری این کشور با نام “سوسیالیست” وارد کمپین انتخاباتی شده است. همین عنوان و نام در جامعه امروز آمریکا واقعهای است که حرف زدن درباره آن حائز اهمیت است. چرا که آمریکا کشوری است که در دورهای که بقیه جاهای دنیای غرب دارای حکومت های دولت رفاه با احزاب سوسیال دمکرات در حکومت بودند، “سوسیالیست” بودن جرم بود. با هر درجه و هر زاویهای که یک سوسیالیست با سوسیالیسم نوع ساندرز داشته باشد، حرف زدن درباره این واقعه و این “پدیده” مهم است. هر چپی هر چقدر هم مخالف سوسیالیسم نوع ساندرز باشد، نمی تواند با بی اعتنائی از کنار این پدیده رد شود.
پدیده ساندرز حاصل چه شرایطی است؟
اما جلو آمدن کاندیدای سوسیالیست رعدی در آسمان بی ابر نبود. مردم آمریکا یکشبه هوس نکردند سوسیالیست بشوند و بگویند: “اکنون نوبت سوسیالیسم است”! دنیای سیاست این چنین کار نمی کند؛ با وجود تحمل سه چهار دهه از سیاست های رؤسای جمهوری ریاضت کشی اقتصادی از ریگان تا اوباما! شاید در انتخابات پارلمانی هر چند سال یکبار تعدادی از یکی دو حزب اصلی پارلمانی سکان حکومت را به دست بگیرند. اما حالت (mood) سیاسی تودهها در محاسبات سیاسی “سوسیالیسم یا سرمایهداری”، چنین کارکردی ندارد. محبوب شدن احزاب رادیکالی که حرفی خلاف جریان ملموسی برای گفتن دارند، حاصل شرایط ویژه است. رو آمدن چپ سوسیالیست و حتی راست افراطی هم، حاصل بحرانهای اقتصادیای هستند که سرمایهداری راه حلی برای برون رفت از آنها ندارد. بحران اقتصادیای که دم و دستگاه طبقه حاکمه آمریکا هنوز هم در آن دست و پا میزند، حتی با روی کار آمدن کسانی چون ریگان و بوش هم فروکش نکرد. این بحران که از دهه ۱۹۷۰ شروع شده بود در سال ۲۰۰۸ و با بحران مسکن به اوج خود رسید. به دنبال این بحران جامعه دنبال یک راه حل رادیکال بود و جنبش اشغال (OWS) که از نیویورک شروع شد، اولین طلیعههای این راه حل بود. با خیابانی شدن این جنبش، این فریاد که یک درصدیها خون بقیه را در شیشه کردهاند رسما به هیأت حاکمه اعلام شد.
به دنبال این حرکت رادیکال بود که یکی از رهبران مارکسیست جنبش اشغال در سیاتل به نام کاشما سوانت (Kshama Sawant) و با بسیج بی سابقه فعالان و اکتیویست های شهر سیاتل یکی از اعضای شناخته شده شورای شهر سیاتل را در انتخابات شورای این شهر شکست داد. کمپین انتخاباتی او حول مطالبات اقتصادی مثل افزایش حداقل دستمزد به ۱۵ دلار و کنترل کرایه مسکن بود. همزمان با کمپین انتخاباتی خانم سوانت، حزب “آلترناتیو سوسیالیستی” که حزب ایشان است، دو کاندیدای دیگر در دو شهر متفاوت معرفی کرد که با تفاوت آرا نسبتا کمی به رقبای خود باختند. منتها در همان سال انتخاب سوانت به عضویت شورای شهر سیاتل، جامعه آمریکا شاهد انتخاب تعداد زیادی از کاندیداهای نسبتا مترقی بود. از جمله یکی از این کاندیداهای نسبتا مترقی شهردار شهر نیویورک بود که رقبایش او را به خاطر سوابق سیاسی اش و برای – به خیال خود – شکست دادن او در این کمپین، او را کمونیست معرفی می کردند. انتخاب کسی (شهردار کنونی نیویورک) که زمانی از ساندنیستها در نیکاراگوئه حمایت کرده بود شاید واقعه زیاد عجیب و غریبی به نظر نرسد؛ اما شکست تبلیغات لولو خورخوره “کمونیسم” درسی بود که به چپ رادیکال آمریکا تکانی داد. بنابر گزارشات مؤسسات مختلف نظرسنجی، طی این مدت سوسیالیسم در تقابل با سرمایه داری در بین بخش وسیعی از جامعه و بخصوص در بین جوانان، بطور چشمگیر و روزافزونی محبوبیت پیدا کرده است.
این آن آسمانی بود که پر بود از ابر آبستن باران و رعد برنی ساندرز و “پدیده برنی ساندرز” را هم باید در ادامه همین بحران ادامه دار دید و بررسی کرد.
بحرانی که مورد اشاره قرار گرفت، سوسیالیسم و آلترناتیو مترقی را به جلو صحنه راند، اما به خاطر ضعف سازماندهی و اکتیویسم چپی که می بایست کاشما سوانتهای بیشتری را از دلش بیرون بدهد، برنی ساندرز را بیرون داد که با سیاست های حزب دمکرات آمریکا میسازد. اینجا بحث بر سر شخص برنی ساندرز نیست. چرا که در جامعهای که حرف زدن از سوسیالیسم گناه کبیره بود، آدمی مثل ساندرز که اعلام میکند سوسیالیست است، خیلی آدم شریفی است. من اینجا دارم از “پدیده برنی ساندرز” حرف میزنم که جامعه را دچار تحولی مهم کرده است.
اما این “پدیده” چیست؟ گفتم که وقتی جامعهای حزبی نداشته باشد که برآمدهای انقلابی و رادیکال را سمت و سو بدهد، از دل احزاب طبقه حاکمه کسانی جلو خواهند آمد و مدعی خواهند شد. در آمریکا چپ رادیکال و اجتماعیای که ظاهرا میخواهد از این سیستم عبور کند، هیچوقت دل از حزب دمکرات آمریکا نکند. دلیل این مسئله هم نه باور داشتن به این حزب، بلکه در باور نداشتن به خود و نیروی اجتماعیای که بتواند بسیج کند و رهبری کند، است. این چپ، که کم هم نیستند، ظاهرا بر این نقطه واقف نیست که تمامی کاری که می شود در حزب دمکرات کرد در چهارچوب همین حزب و همین سیستم خواهد بود! حزبی که چپ مورد بحث هم قبول دارد یکی از دو حزب وال استریت است. این بحثی است که گرچه به بحث امروز ما بیربط نیست، اما باید جای دیگری به تفصیل به این مسئله پرداخت. برنی ساندرز هم از آن چپ هایی است که گرچه نمیشود او را چپ رادیکال خواند، اما مثل چپ رادیکالی که از کمپین برنی ساندرز و “پدیده” ساندرز به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند، در حاشیه حزب دمکرات است و اتفاقا همین امروز هم عضو رسمی حزب دمکرات نیست! نکته دیگر در رابطه با برنی ساندرز این است که گرچه او در “انتخابات مقدماتی” یکی از کاندیداهای حزب دمکرات و اکنون یکی از دو کاندیدای این حزب است، اما حتی کاندیدای دم و دستگاه حزب دمکرات نیست. کاندیدای رسمی این حزب که همه مفتخوران از او دفاع می کنند، هیلاری کلینتون است. حزب دمکرات ساندرز را، درست مثل برخورد حزب کارگر انگلیس با جریمی کوربین، به خیال این که نخالهای است که هیچ شانسی برای هیچی ندارد وارد انتخابات مقدماتی کرد و به زودی معلوم شد که با ادعای اینکه سوسیالیست است و میخواهد “انقلاب سیاسی” بکند، “دانشگاه ها را رایگان” کند و “عدالت اقتصادی” برقرار کند، سیستم بیمه درمانی آمریکا را مثل سیستم درمانی کشورهای اسکاندیناوی بکند، پدر سرمایهدارهای وال استریت را در بیاورد و غیره و غیره، توجه توده وسیعی را به خود جلب کرد. همین ادعاها موجب توطئه چینی خود گردانندگان حزب دمکرات علیه او شد. ساندرز با اینکه یکی از کاندیداهای اصلی انتخابات مقدماتی است، اما مدیای بستر اصلی برای یک دوره نسبتا طولانی او را رسما حاشیهای کرده بود. در برابر هر یک ساعتی که به دونالد ترامپ (کاندیدای انتخابات مقدماتی فاشیست از حزب جمهوریخواه) اختصاص می دادند، چیزی حدود ۲۰ ثانیه به برنی ساندرز اختصاص دادند.
انقلابی سیاسی و کاندیدای سلبی
چپ اکتیویست آمریکا و حتی خود برنی ساندرز هم، برای یک دوره ای به پدیده برنی ساندرز به عنوان یک رأی سلبی نگاه میکرد. به عنوان پدیدهای که گفتمان “سوسیالیسم” را سر سفرهها آورده است. ساندرز در یکی از سخنرانیهایش میگوید: “نه تنها من، بلکه هیچ کسی به تنهایی نمیتواند تار عنکبوت سیاست ایالات متحده را، که توسط پول وال استریت راس و ریس میشود عوض کند. این کار مستلزم دخالت هر چه بیشتر خود جامعه است که سرنوشت سیاسی خود را دست بگیرد.”
واضح است که هیچ آدم سیاستمداری که حال و هوای انتخاب شدن در سر دارد، در جامعه آمریکا این جوری حرف نمیزند. من به این می گویم “پدیده برنی ساندرز”. پدیدهای که هم ساندرز و هم فعالان و آکتیویست های سوسیالیست دور و بر او میخواستند ترمینولوژیهای سیاسی و اجتماعیای که در اروپا متداول بودند را وارد دیالوگ سیاسی آمریکا هم بکنند. پدیدهای که باعث شد در آمریکا در سال ۲۰۱۵ کلمه “سوسیالیسم” بیشتر از هر کلمه دیگری در گوگل و دیکشنری وسترن جستجو شود. پدیدهای که باعث شد جامعه به کلمه “کاپیتالیسم” هم توجه کند و حمایت شدن سیاستمداران از طرف شرکت های بزرگ و بانکداران ننگی شد که بقیه کاندیداها سعی داشتند آن را پنهان کنند.
هیچ سوسیالیستی در آمریکا نمیتواند ادعا کند که این کشور مالامال از فعال سوسیالیست است، اما کمپین برنی ساندرز توجه میلیونها نفر را به ایده سوسیالیسم جلب کرده است. میلیونها نفری که هیچگونه رغبتی به دخالت در امور سیاسی نشان نمیدادند، یکشبه خود را سوسیالیست احساس کردند. این “میلیونها نفر” ممکن است در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۸ آمریکا سکوی قدرت گیری کاندیدای حزب دمکرات بشوند، اما این پتانسیل را هم دارد که در برههای دیگر پایگاهی برای سوسیالیسم انقلابی باشند، که با درک ساندرز از سوسیالیسم کاملا متفاوت باشد. سوسیالیست هایی که اکتیویست کمپین ساندرز شدند به کمپین برنی ساندرز به عنوان یک “پدیده”، پدیدهای که یک “رأی سلبی” و یک کمپینی نگاه می کنند که جامعه را برای آینده ای رادیکال آماده می کند؛ نه یک رأی برای برقراری سوسیالیسم!
آنهایی که درختها را می بینند، اما جنگل را نه!
انتقادات تئوریک درستی توسط تعدادی از سوسیالیست های روشنفکر به کمپین برنی ساندرز وارد شده است. این انتقادات از مفروضات درستی حرکت می کنند. مفروضات درست سیاسی مثل: “سوسیالیسم برنی ساندرز سوسیال دمکراسی است و نمیتواند سوسیالیسم واقعی را برقرار کند.” یا “کمپین برنی ساندرز روح تازهای به کالبد فرتوت حزب دمکرات میدمد و از بسیج او ابزاری برای این حزب ساخته میشود.” به نظر من این انتقادات به خود “پدیده برنی ساندرز” کم بها میدهد. پدیدهای که اکنون به این فکر میکند چگونه از سطح سیاسی فعلی بگذرد. پدیدهای که سوسیالیسم را کلمه ی روز کرده است. پدیدهای که سرمایهداری را منفور کرده است. نزدیکی به بانکداران را منفور کرده است. پدیدهای که محدودیت انتخابات پارلمانی را جلو چشم جامعه خواهد گرفت. پدیدهای که نشان داد حزب دمکرات حزب دیگری از سیستم وال استریت است. اینها و موضوعات دیگری که قبل از “پدیده برنی ساندرز” حتی برای سوسیالیست های دخیل در جنبش های اجتماعی در آمریکا هم غیرقابل تصور بودند. پدیدهای که توجه سوسیالیست های کشورهای دیگر را هم به خود جلب کرده است؛ چرا که آمریکا ایسلند و یا یونان نیست که زمین لرزه سیاسی آن دنیا را تکان ندهد. اگر سوسیالیسم در این کشور نیرو شود، وارد فاز دیگری از سیاست شدهایم.
این انتقادات این را در نظر نمیگیرند که در سرزمینی که مظهر سودپرستی شده بود، در سرزمینی که در برابر هر نوع ایده عدالتخواهی مقاومت کرده بود، یکشبه میلیونها نفر خود را سوسیالیست احساس میکنند. انتقاداتی که در واقع در خیال دارد “سوسیالیسم را به محافل هفت هشت نفره بازگرداند، که فقط با جیغ و داد زدن سر هم نیرو و انرژی میگیرند.
یکی از فعالان سوسیالیست نوشته بود: “از خودم پرسیدم که چرا باید با پدیده ساندرز همراه شوم؟” جواب میدهد: “۱) این پدیده جامعه را به چپ و یا به راست سوق میدهد؟ ۲) آیا با کنار کشیدن ما سوسیالیستها، سطح فعالیت های اجتماعی بهتر خواهد بود یا بدتر از سطح قبل؟”
منتقدان سوسیالیست انتخابات مقدماتی آمریکا و بخصوص مسائل و بحث هایی که حول و حوش کمپین ساندرز و پدیده ساندرز به میدان آمده اند، به نکات دیگری هم بیاعتنا ماندهاند. مثلا این را نمیبینند که در کنار کمپین انتخابات مقدماتی و در کنار پدیده برنی ساندرز، جنبش موجود برای افزایش حداقل دستمزد قدرتمندتر شده است. جنبش علیه خشونت سیستماتیک علیه سیاهان قدرتمندتر شده است. مسئله بی حقوقی زنان زیر نورافکن رفته. ربط “فمینیسم” دولتی به حقوق زن روی میز قرار گرفته است. بحث بر سر اینکه نهادهای کارگری مشغول چه کاری هستند، درگرفته است. بحث بر سر اینکه چرا دولت در برابر شرکتها و کارفرمایان، متشکل شدن را اینقدر سخت کرده است، دور تازهای گرفته است. اینها لزوما حاصل کمپین انتخاباتی برنی ساندرز نیستند، بلکه مکمل همدیگر هستند. پدیده برنی ساندرز به آنها نیرو بخشیده. بخش وسیعی از فعالان کمپین های فوق، فعالان پدیده ساندرز هم هستند. ساندرز در سخنرانیها، مناظرههایش با کلینتون و در مصاحبههای رسانهای به این مسائل و این جنبشها اشاره کرده و از آنها حرف میزند.
انتقاد میشود که از آنجا که برنی ساندرز رسما یک کاندیدا از حزب دمکرات است، این خطر وجود دارد که انرژی زیادی از این جنبشهای اجتماعی عدالتخواهانه به سود حزب دمکرات کانالیزه شوند. انتقاد بجایی است؛ اما کنار ایستادن و پرتاب یک مشت انتقاد مسئله را حل نخواهد کرد. مستلزم جلوگیری از این کار این است که فعالان سوسیالیست جنبشهای فوق جلوی هدر رفتن این انرژی و به کیسه حزب دمکرات رفتن آنها را بگیرند.
کجا ایستادهایم؟
همه نظرسنجیها به این اشاره میکنند که جامعه آمریکا دیگر نه تنها هراسی از سوسیالیسم ندارد، بلکه آماده پذیرش آن است. منتها “جنبش سوسیالیستی” در آمریکا قوی نیست. طرفداری از سوسیالیسم با داشتن یک جنبش سوسیالیستی که با جزر و مدهای سیاسی به مرز پاک شدن از صحنه سیاست نمیرسد فرق دارد. سوسیالیسم در نهادهای جنبش کارگری آمریکا، مثل فدراسیون کار آمریکا و اتحادیههای کارگری ضعیف است. حتی در بحبوحه این همه سر و صدای سوسیالیستی حول کمپین برنی ساندرز، کاندیدای فدراسیون کار آمریکا و رؤسای اتحادیهها هیلاری کلینتون است که از ضدکارگری ترین سیاست های نئولیبرالی پشتیبانی کرده و در تصویب آنها نقش مهمی داشته است.
در همین راستا پدیده برنی ساندرز دو فاکتور مهم را مشغله چپ کمونیست و سوسیالیست کرده است. پذیرش و آمادگی رأی دادن توده ای به کاندیدای سوسیالیست، حتی توسط افرادی که سنتا به حزب جهموریخواه رأی میدادهاند، اما عدالت دندانگیری را نصیب کسی نخواهد کرد. جامعه باید رادیکالیزه بشود که از سیستم سرمایهداری به طور کلی عبور کند. بدون جنبش کارگریای که درجهای به این سیاست سمپاتی نشان بدهد و یا حداقل با آن دشمنی نورزد، این کار شدنی نیست. بدون ایجاد یک جنبش سوسیالیستی ادامهدار هم این امر شدنی نیست. پدیده ساندرز به این دو امر ـ یعنی رادیکالیزه شدن نهادهای جنبش کارگری و ایجاد و تقویت جنبش ادامهدار سوسیالیستی مقتدر ـ ضربه نمیزند، فقط به آن کمک خواهد کرد. همچنین، وقتی جامعهای شانس خود را برای دسترسی به عدالت از طریق رأی پارلمانی امتحان کرد، در گام بعدی و با عدم موفقیت از راه پارلمان، دنبال راه رسیدن به عدالت از راههای دیگری خواهد بود. مردمی گرسنه و بیکار نمیتوانند دست روی دست بگذارند و منتظر معجزه بمانند. عقبگرد امکان ندارد؛ خود این مردم دست به کار می شوند. و این فاکتور دوم پدیده ساندرز برای چپ کمونیست است که بدون تحزب گذر از سیستم سرمایهداری امکان پذیر نیست. این چپ باید از همین امروز دست به کار تشکیل یک حزب سوسیالیست تودهای بشود که ۹۹ درصدیها را در مقابل یک درصدیها نمایندگی کند.
ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺳﺎﻧﺪﺭﺯ ﻛﺮﺩ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻛﻠﻤﻪ ﺳﻤﺴﻴﺎﻟﻴﺼﺴﻢ ﺭا ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺁﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩ و ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺪ اﻗﻞ ﺗﺮﺳﻲ اﺯ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻧﻮﻉ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ.اﻳﻦ اﻭﻟﻴﻦ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﺳﺖ.