در انقلاب فرهنگی برای اینکه دانشگاهها “سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی بخود بگیرند و گلستانهای معطری شوند” ریختنِ خون چند دانشجو ضروری شد. پزشک گرانقدر دکتر اسماعیل نریمیسا را هم به گفتۀ دادستان انقلاب خوزستان “چون دانشجویان مجروح را درمان و پانسمان کرده بود” اعدام کردند!
۱
حکومت اسلامی پزشک کُش هم هست. ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ با تیرباران دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و بعد با اعدام جمشید اعلم و بقایی یزدی از همان پشت بام مدرسه رفاه و علوی پزشک کُشی را شروع کرد. حاکم شرع خمینی، صادق خلخالی پزشک کُشی اش را با تیرباران دکتر ابوالقاسم رشوند سرداری ادامه داد. این پزشک ۲۷ ساله در تاریخ ۳۰ مرداد سال ۱۳۵۸ در پاوه با حکم خلخالی تیرباران شد. خلخالی، حجت الاسلامی که عوامفریبی و دروغگوئی حجت و اسلامیت اش بود، در رابطه با ارتکاب به این جنایت گفت: “دکتر رشوند دستش به خون پاسداران آلوده بود و در همانجا دستور بریدن سر پاسداران را داده است. از یکی از همکاران او قمه ای به دست آمده است و طبق اعترافات خودش، خیلی از پاسداران را سر بریده و حتی سرمی را که به بدن پاسداران بیمار خون می رساند از دست بیمار کشیده است، این فرد اسیر جنگی بود و چاره ای نداشتیم جز این که حکم اعدام او را صادر کنیم…”(۱). فرشته نورافشار، دانشجوی سال آخر پزشکی و نامزد دکتر رشوند همان هنگام اعلام کرد: ” دکتر رشوند روز یکشنبه گذشته به پاوه رسیده در حالی که کشتار پاسداران دو سه روز قبل از رفتن رشوند به کردستان صورت گرفته است و بلیطی که این موضوع را ثابت کند وجود دارد
.(۲)
حکومت اسلامی در کشتارهای ششگانه از دگراندیشان و مخالفان اش، به ویژه در کشتارهای سال های ۶۰ و ۶۷، ده ها تن از پزشکان زن و مرد را در تهران و شهرهای دیگر اعدام کرد. دکتر احمد دانش، نخستین جراح پیوند کلیه در ایران، یکی از پزشکان اعدام شدۀ آن کشتارهاست. قتل فجیع دکتر کاظم سامی نشان داد که پزشک کُشی حکومت اسلامی فقط به اعدام پزشکان در زندان ها و قتل در شکنجه گاه ها ختم نمی شد. خانه، خیابان، مطب و بیمارستان نیز قتلگاه بسیاری از پزشکان شد. در لیست پزشکان به قتل رسیده توسط آدمکشان اسلامی و نیز پزشکان اعدامی، تعدادی از پزشکان بهائی نیز وجود دارند که به طرز فجیعی به قتل رسیدند. قتل دکتر فیروز نعیمی، رئیس سازمان بهداشت همدان در زیر شکنجه، و زجرکش کردن پزشک خوشنام بهائی دکتر ناصر وفائی دو نمونه اند: “جسد دکتر وفائی در حالی تحویل خانواده وی شد که ران ها و پاهای وی رشته رشته پاره شده بود و…” (۳). اینان نه فقط جان پزشکان دگراندیش (دکتر غلامحسین ابراهیم زاده و دکتر رامین پوراندرجانی و…) ، که جان دکتر زهرا بنی یعقوب فرزند یکی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در زیر شکنجه گرفتند. گناه این پزشک ۲۷ ساله این بود که به “نهی از منکرات” اسلامی توجه نکرده بود و با نامزدش در یکی از پارک های همدان قدم زده بود!
۲
اعدام دکتر اسماعیل نریمیسا، در فاجعهی “انقلاب فرهنگیِ اسلامی” اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹، از پزشک کُشی هائی ست که حیوانیت و توحش قاتلان نشان داده است.
دکتر نریمیسا در کنار کار در بیمارستان های اهواز، به یاری چند تن از همکاران اش درمانگاهی نیز در محله فقیرنشین حصیرآباد اهواز دائر کرده بود که به درمان رایگان بیماران فقیر می پرداخت. دادگاه انقلاب اهواز این پزشک ۳۶ ساله را به اتهام ایجاد ناآرامی در دانشگاه و مخالفت با انقلاب فرهنگیِ اسلامی دستگیر کرد. دکتر نریمیسا در تاریخ ششم تیرماه سال ۱۳۵۹ در اهواز تیرباران شد. دادستان انقلاب خوزستان در واکنش به اعتراض گسترده پزشکان و کادرهای درمانی به این جنایت، طی اطلاعیه ای ضمن تاکید بر این نکته که”پاسخگوئی وظیفه این دادستانی نیست و این مرجع فقط موظف به ادای توضیحات به مقامات مسؤل و ذیربط کشور است” دلائل اعدام این پزشک را برشمرد:
“تجویز داروهائی که در داروخانه موجود نبود، دستگیری به هنگام درمان و پانسمان مجروحان درگیری در دانشگاه، تحریک دانشجویان زندانی که در تالار شهرداری اهواز زندانی بودند و هنگام فرار در نتیجه تیراندازی به زمین و دیوار چهار نفر از بازداشتی ها کشته و چندین نفر مجروح شدند، تحریک پاسداران به تیر اندازی و….” . دادستانی در ضمن اعلام کرد که اگر دکتر نریمیسا خدمتی هم کرده: ” به منظوری بوده است. او می خواسته انحرافات فکری خود را بدین نحو به مردم ساده پاکدل تلقین کند … بنابراین دکتر نریمیسا به دلیل این گناهان نابخشودنی مفسد فی الارض بوده و به اعدام محکوم، و تیرباران شد.” (۴)
۳
انقلاب فرهنگی همانگونه که آقای عبدالکریم سروش عضو شورای انقلاب فرهنگیِ اسلامی گفت و می خواست، دانشگاه ها را به محلی بَدَل کرد که “سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی” به خود گرفت و این” گلستان ،گلستان معطری شد که هر کسی و هر جوینده ای وارد آن شد مشامش به این بوی دل نواز عطرآگین شد” (۵)
این عضو شورای انقلاب فرهنگی سال ها پس از آن فاجعه فرهنگی و انسانی، و”عطرافشانی اسلامی” به جای نقد گفتار و رفتارش و پوزش خواهی از قربانیان و خانوادۀ آنان، با سفسطه و فرافکنی آن جنایت بزرگ را “تصفیه چند استاد” می نمایاند و می گوید:
“… اگر تصفیه یا کار خلافی بوده که در شورا انجام شده است، همه بودند. آقای شریعتمداری بود، آقای فارسی بود که با تصفیهها همراه بود و ارتباط مستقیم هم با اسدالله لاجوردی داشت. یک جناحهایی در کشور مایلند اولا شورای انقلاب فرهنگی را در تصفیه اساتید خلاصه و ثانیا اعضای آن را هم در وجود بنده خلاصه کنند. یک نفر اسم از آقای شریعتمداری یا آقای احمدی نمیبرد که اتفاقا ایشان هم بسیار موافق تصفیهها بودند. اصلا شورای انقلاب فرهنگی همین الان وجود دارد و اعضایش معلوم هستند… راستش این انقلاب فرهنگی بسیار ناگهانی رخ داد و من اصلا خبر نداشتم که بناست چنین اتفاقی بیفتد. در ستاد انقلاب فرهنگی هم برخی اعضا مانند آقای حبیبی و آقای شمس آلاحمد از نقش احزاب سیاسی در پشت پرده انقلاب فرهنگی سخن میگفتند. بعدها البته ما جلسهای با آقای هاشمی داشتیم. پارهای از مشکلات در کار ستاد پیش میآمد که ما را به آقای هاشمی و آقای خامنهای ارجاع میدادند و ما جلساتمان را در نزد این دو نفر تشکیل میدادیم.” (۶)
ـــــــــــــــــــ
منابع:
۱ -ایام انزوا، خاطرات خلخالی، ص ۱۰۶
۲- روزنامه اطلاعات، مورخ ۳/ ۶/ ۱۳۵۸
۳-همدان در خفقان، حسین کاشانی، گویا نیوز، سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
۴-ایرانشهر، ۲۷ تیرماه ۱۳۵۹، شماره ۱۷.
۵- عبدالکریم سروش و انقلاب فرهنگی
https://www.youtube.com/watch?v=Vq1Vc5qg4uM
https://www.youtube.com/watch?v=Sk2oJil2vyU
۶-عبدالکریم سروش درباره انقلاب فرهنگی
http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-HamMihan-EnghelabFarhangi.html