در دوران نوجوانی ام، رادیو را که روشن می کردی صدای گرم استاد ناصر مسعودی با صدای وزش درختها  و امواج دریا درهم می تنید و در خانه، کوچه و بازار، کنار دریا و در هوای نم دار گیلان اوج می گرفت و بر دلها می نشست.

در بهار، بنفشه ها همزمان با صدای آواز استاد سر از خاک برمی آوردند. (بنفشه گل بیرون بیه …) و میرزا کوچک خان جنگلی دیگر در جنگل نبود،  که در خانه ها و دلها بود. (چقدر تو جنگله خوسی ملت وسی میرزا کوچک خانوی .. چقدر به خاطر مردم در جنگل می

خوابی میرزا کوچک خان).

حالا پس از سالها در کنار صدای جاویدان گیلان، استاد ناصر مسعودی و همسرشان نشسته ام در تورنتو. گپی و گفتی. استاد مثل همیشه صبور و گشاده روی از زندگی و هنرش می گوید.

استاد ناصر مسعودی در سال ۱۳۱۴ در محله صیقلان رشت متولد شد. او کوچکترین فرزند خانواده است. در ۳ سالگی پدر خود را از دست داد و همراه خانواده و سه خواهر و سه برادر خود به کوچه مستوفی (رشت) نقل مکان کردند. در این ایام خواهر بزرگتر با خیاطی مخارج خانه را تامین می کرد.

استاد ناصر مسعودی در دفتر شهروند سال 2014

استاد ناصر مسعودی در دفتر شهروند سال ۲۰۱۴

او در سال ۱۳۲۸ همراه خانواده به تهران آمد و توانست در خدمت استاد علی اکبر خان شهنازی به عنوان شاگرد پذیرفته شود. او سپس در سال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشت و در رشته تئاتر به فعالیت پرداخت و همزمان با آغاز به کار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶ به رادیو رفت و به عنوان یکی از نخستین خوانندگان در این رادیو به اجرای برنامه پرداخت. در سال ۱۳۳۹ توسط یکی از دوستان خانوادگی به استاد احمد عبادی و خانم ملوک ضرابی معرفی شد و این آشنایی به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات زندگی او به شمار می رود و تاثیر بسیاری در زندگی ایشان گذاشت. او در سال ۱۳۴۲ با دختری گیلانی به نام ناهید مهرنوش ازدواج کرد.

از استاد ناصر مسعودی طی بیش از ۵۰ سال فعالیت هنری اش بیش از ۵۰۰ ترانه بجا مانده که شامل بیش از ۲۰۰ آهنگ فارسی و سنتی و بیش از ۲۵۰ ترانه ی محلی گیلکی است.

 

همه دوست دارند از گذشته و از زندگی خوانندگان مورد علاقه شان بدانند لطفا مختصری از کودکی خودتان بگوئید و چگونگی آشنائی با موسیقی؟

ـ من در گذشته هم این موضوع را مطرح کردم که هرکسی می تواند این جوهره را در خودش ببیند. در بچگی قبل از این که وارد مدرسه بشوم این احساس در من بود و به سمت خوانندگی ذوق و جهش داشتم. در خانواده از صدایم تعریف می کردند. در آن زمان دنبال صداهایی بودم که معروف بودند و آهنگهایشان را پخش می کردند. هم چنین در آن موقع رسم بود در بازار چیزهایی را با آواز می فروختند مثل ماهی فروشی که لحن و صدایشان خوب بود و من به آن علاقمند بودم و این احساس در من ایجاد شد و برای خوانندگی تشویق شدم. در خانواده ی ما به طور کلی گرایش های مذهبی بود ولی تولد و رشد من مصادف بود با آذرماه و جریان برداشتن حجاب و خانواده ام هم وارد مدرنیته شدند، در نتیجه گرامافون و صفحه و رادیو و صوت هایی که در اطراف من بود مرا تشویق کرد، و از همان زمان شروع کردم به فعالیت. البته در خانواده ما خواهرم صدایش خوب بود و مادرم هم تصنیف های قدیمی را خوب می خواند. یکی از برادر هایم هم خوش صدا بود. موروثی بود. من که کوچک بودم پدرم را از دست دادم و او را درست ندیدم می گفتند او هم صدایش خوب بود و قرآن را خوب می خواند.

استاد مسعودی در کنار همسرش ناهید مهرنوش

استاد مسعودی در کنار همسرش ناهید مهرنوش

 

در مورد عوامل موثری که موجب شد، شما صدای ماندگار گیلان شوید،  بگوئید؟

ـ فکر کنم ماندگاری هر آدمی بستگی دارد به آن مسیری که می رود. منهم در مسیری که رفتم خیلی فکر کردم و این مسیر از روی علاقه و صمیمانه و صادقانه بود و هم چنین تلاشی که در این راه کردم و کارهایی که انجام دادم.

به نظر من همیشه این مستمع است که موثر است کسی که گوش می دهد و تشویق می کند مردم هستند. از همان شروع کارم درگیلان حس کردم مردم صدایم را دوست دارند. در همان جوانی هم سعی و دقت می کردم کارهایی که می خوانم چه فارسی چه گیلکی اشعاری داشته باشد در ارتباط کامل با زندگی، عشق و عاطفه. اثر بایستی موثر باشد. همینها سبب شد که توانستم و به خاطر سن و سال هم پذیرفتنی است.

اولین باری که صدای شما برای مردم پخش شد چه زمانی بود و چه کسانی در این راه به شما کمک کردند؟

ـ من در رشت زاده شدم، ولی مدتی به خاطر زندگی والدینم در تهران بودم. از تهران شروع کردم و بعد در رشت ادامه دادم. دوستان زیادی در تهران بودند که دارای تجربه و معلومات موسیقی بودند و خودشان صوتی داشتند با آنها هم نشین بودم ولی به طور کلی شروع کارم از زادگاهم گیلان بود. همین مشوقین هنردوست و آنهایی که موسیقی را می فهمیدند و کششی که خودم داشتم سبب شد که به سمتش بروم.

 خاطره ای شیرین و به یاد ماندنی  از زندگی هنریتان بگوئید؟

ـ شیرین ترین و بهترین خاطره زندگیم از نظر ورود به کانون هنرمندان، زمانی بود که در حضور یکی از اساتید زمان (استاد عبادی) خواندم. در یک محفلی بودیم و ایشان دعوت داشتند از من خواستند بخوانم وقتی شروع کردم به خواندن ایشان ساز برداشتند وگفتند چی می خوانی گفتم هر چه شما می فرمائید و می نوازید. بله شیرین ترین خاطره ورودم به عالم حرفه ای مربوط به استاد عبادی است.

استاد مسعودی تولدش را در کنار همسر عزیزش جشن می گیرد

استاد مسعودی تولدش را در کنار همسر عزیزش جشن می گیرد

 

زنان تاثیرگذار زندگی تان که در روند رشد شما در موسیقی همراهتان بودند، چه کسانی هستند؟

ـ در خانواده خواهر بزرگم و بعد همسرم. در خانواده ما خواهر بزرگم سمت مادری داشت ضمن اینکه مادر منهم تمام مدت با ما بود ولی مشوق من خواهرم بود. من عاشق تئاتر و موسیقی بودم. تئاتر را خیلی دوست داشتم و مدتی هم در تئاتر کار کردم، ولی تئاتر با خواندنم منافات داشت یعنی در تئاتر باید صدا عوض می شد و گویش فارسی بود. یکی از مسائل اولیه ورود به عالم تئاتر بیان خوب داشتن و دکلمه خوب کردن و صحیح صحبت کردن بود که این در من مقداری نهادینه شده بود و از اول به این مسئله دقت داشتم. خواهر من همیشه مرا تشویق می کرد و یکی از دوستان خواهرم که در تهران بود معرف من به استاد عبادی بود و بعدها  در اوج کارم همسرم بود. همیشه دوست داشت فعال باشم.

 

با همسرتان چگونه آشنا شدید؟

ـ من زمانی که در گیلان بودم در تئاتر فعالیت داشتم و رادیو هم رادیوی آزمایشی  بود. فرستنده هایی که در استانها می خواهند افتتاح شوند آن ریشه مرکزیت را ندارند و به طور آزمایشی  می خواهند ببینند که مردم چقدر علاقه مند هستند. رادیو رشت هم مثل تمام استانهای دیگر فرستنده ای داشت که ابتدا فرستنده مخابراتی بود که مربوط بود به ارتش و بعداً خود رادیو رشت افتتاح شد. در پایه گرفتن، قبل از من کسانی بودند، اما در پایه گرفتن رادیو رشت من جزو کسانی بودم که آنجا کار می کردم. از آنجا شروع شد و علاقه منهم از همان زمان بود و همسرم به خاطر صدای من با من آشنا شد و همین موجب زندگی مشترک ما شد که خوشبختانه ۵۳ سال است که ادامه دارد.

 

فکر می کنید زندگی یک هنرمند با ویژگی هایش چه مشکلاتی برای همسر و فرزندانش ایجاد می کند؟

ـ هنرمندها به خاطر شغل و کارشان از زندگی داخلی فاصله می گیرند چون سفر در پیش دارند، کسی که از صبح می رود و تا فردا پیدایش نمی شود، ضبط و کنسرت و برنامه ها در استانهای دیگر، که  همه جا هم  نمی تواند همسرش همراهش باشد.

در دوره جوانی مان بار زندگی بیشتر به دوش همسرم بود، اما تلاش برای زندگی به دوش من بود. این را برای جوانها می گویم در هر رشته هنری.  چون مردم به هنرمندان توجه دارند ممکن است هنرمند به سمتی کشیده شود و این شهرت سبب شود که زندگی داخلی اش را رها کند و به بچه اش نرسد، به زندگیش نرسد و همین سبب شود هنوز به ثمر نرسیده از زندگیش جدا شود و فراموش بکند که مسئولیتی هم دارد. اینجا باید حواسش جمع باشد هم به هنرش برسد و هم به زندگی داخلی. چون زن و شوهر مکمل یکدیگرند و در تربیت فرزند و رسیدن به هدف غائی زندگی بهتر، هر دو باید موثر باشند. منظورم این نیست که میلیاردر شوند بلکه زندگی سالمی داشته باشند. همدلی در رسیدگی به یکدیگر.

 

موسیقی  گیلان را در حال حاضر چطور و در چه شرایطی می بینید؟

ـ نه تنها گیلان، الان به طور کلی هنر خیلی پویا نیست. هنرمندان زیادی هستند که درتلاشند ولی برای هنر موسیقی بخصوص در گیلان آن فضائی که باید باشد آنقدر مهیا نیست. بروز این چیزها که در درون است، استعدادی که دارند، شکوفائی این استعداد نیاز به فضا دارد. الان تلاش می کنند ولی به نظر من ما هرچه داریم از گذشته است بیشتر کارهای ما مربوط به گذشته است. اگر ابداع و ابتکاری در موسیقی یا آواز گیلان هست این ابداع تازه ای نیست. ممکن است کارهای تلفیقی انجام شود ولی ریشه اش  همان است، الهام می گیریم از کارهای گذشته.

 

چه توصیه ای برای جوانان دارید که در موسیقی، بخصوص در گیلان، صدای ماندگاری مانند شما شوند؟

ـ فضا/ زمان این اجازه را به آنها بدهد که هنرشان را عرضه کنند. برای ما دوره آکادمیک نبود. دوره سینه به سینه بود. دوره عشق بود. ما با همه وجودمان به دنبالش می رفتیم و تا آنجا که می توانستیم گوش می دادیم و یاد می گرفتیم و عرضه می کردیم. الان زمینه از نظر تکنیک مهیاست بدون شک راحت میشه خواننده شد. خیلی راحت میشه آهنگ ساخت. زمان ما این طور نبود. برای همه اینها ریاضت ها باید می کشیدی. باید دنبالش می رفتی و باید تحمل خیلی مسائل را می کردی. الان با سیستم هایی که وجود دارد خیلی راحت هر کسی می تواند  بخواند. ما اون موقع که می خواندیم میکس وجود نداشت. این است که اگر بخواهیم فکر کنیم پیشرفت چندانی نکردیم. یعنی در موسیقی گیلان آن مجال نیست، اگر آن مجال باشد آن صداهای جدید، آن استعدادهای جدید شکوفا می شوند. موزیسین هایی هستند که رفتند تحصیل کردند و دلشان می خواهد که فضائی وجود داشته باشد خودشان را عرضه کنند، فضا باید مهیا باشد.

 

اولین بار به دعوت کانون دوستداران گیلان برای اجرای کنسرت  به کانادا و شهر تورنتو آمدید، ایرانیان کانادا را چگونه دیدید و چه حرفی برای آنها دارید؟

ـ در همان ایران هم که هستیم این برای من مشهود است که هر جا که می رویم مورد محبت مردم قرار می گیریم، ولی این چند سال اخیر برای من موهبتی بود با دوستان گیلانی دور از وطن مخصوصاً در تورنتو باشم. مهر ویژه ای نشان دادند و این برای من باعث خوشحالیه، دفعه اخیر که به دعوت دوستان آمدم،  در تیرگان بهم رنامه اجرا کردم و این نشان می دهد که گیلانیها علاقه ویژه ای به موسیقی بخصوص موسیقی گیلانی دارند و قرعه به نام من افتاده است. باز برمی گردم به همان حرف، که حرف اول را مردم می زنند و این مردم گیلان هستند و  نیز غیر گیلانیها که به من مهر نشان دادند و لطف کردند و این برای من قشنگه. امیدوارم برای هنرمندان دیگر و برای صداهای تازه این روند  ادامه داشته باشه. اگر این کار دنبال بشه موسیقی زنده می ماند.

 

ضمن تشکر از شما در انتها امکان دارد  چند بیت شعر گیلکی بخوانید؟

ـ من تمام زندگیم شعر بود و همیشه معتقد بودم که شعر را باید انتخاب کرد و هر شعری را نباید خواند و خودم هم فکر می کنم همین کار را کردم. شعری از تیمور گرگین  برایتان می خوانم.

ـ بیا با هم در اَ دنیا بسازیم. ( بیا با هم در این دنیا در صلح زندگی کنیم)

ـ بیشیم با خیمه ی صحرا بسازیم. (حتی با زندگی در خیمه ای در دل صحرا هم با یکدیگر سازگاری و همراهی داشته باشیم )

ـ اَمه اشک چومه قطره به قطره (قطره های اشکمان را قطره به قطره)

_ کنار هم بنیم دریا بسازیم (کنار هم بگذاریم و از آن دریایی بسازیم.)

گفت وگو با ناهید مهرنوش همسر استاد ناصر مسعودی

لطفا در مورد خودتان و فرزندانتان بگویید و اینکه آیا بچه ها در کارهای هنری هستند یا خیر؟

ـ من ناهید مهرنوش متولد رشت هستم. الان ۵۳ سال است که با مسعودی زندگی می کنم. فرزندانم بنفشه و بیتا و علی هستند. دختر بزرگم بنفشه در پاریس به کار روزنامه نگاری مشغوله و خیلی زیاد به گیلان علاقه دارد و در مورد زنان گیلان مطالعه و تحقیق وسیع انجام داده و کتابی منتشر کرده به نام “سعادت نسوان” که این کتاب در مورد زنان پیشگام  گیلان است. بنفشه از ۷ سالگی شعر سفید می گفت. صدای بنفشه خیلی خوب است و آهنگ های پدرش را دوست دارد و می خواند. پسرم علی با اینکه در رشته تکنولوژی نساجی درس خوانده ولی به دنبال ادبیات رفته و در روزنامه نگاری کشور فعالیت دارد. کار مترجمی هم می کند. در عالم هنر در سنتور کار کرد ولی بعد به دنبال ادبیات رفت.

 

چطور با استاد مسعودی آشنا شدید؟

ـ من اول با صدایش آشنا شدم. ابتدا صدایش را از همان فرستنده کوچک رشت که مربوط به ارتش بود شنیدم و خیلی به دلم نشست و خیلی دوست داشتم خودش را ببینم. ناصر با شوهر خواهرم دوست بود. بعدها این مسئله باعث شد که بیشتر به هم نزدیک شویم و به هم علاقمند شدیم و عشقی بین ما به وجود آمد. آن زمان اینجوری بود که دامادهایی که توی خانواده می آمدند صاحب عنوانی بودند. اما من می خواستم به خانواده ام بگویم صداقت چیز دیگری است. من حس می کردم ناصر خیلی آدم درست و صادقی است و هر چه می گوید درست است و نمی خواهد بزرگ جلوه دهد و همین مرا به طرف او کشاند. مشکلات زیادی داشتیم، می خواستم به خانواده ام ثابت کنم که این جور نیست، یک هنرمند هم می تواند مرد خوب زندگی باشد و این را به آنها ثابت کردم. بعدها ناصر گل سرسبد خانواده ما شد. همه به او علاقمند شدند حتی پدر و مادرم که مخالف ازدواج ما بودند.

 

آیا قبل از ازدواج به مشکلات زندگی با یک هنرمند فکر کرده بودید؟

ـ آن موقع در زمان ما همه چیز محدود بود و می دانستم کار سختی را در پیش دارم، ولی عشق ما این وسط بود. می دانستم ناصر به من حرمت میذاره به زندگیش حرمت میذاره هیچ نگران این موضوع نبودم حتی اگر هفته ها او را نمی دیدم. می دانستم وفادار به زندگی اش است بعد با دست پر برمی گردد و تمام خانواده را خوشحال می کند.

 

شما در طی زندگی با استاد چه مشکلاتی داشتید که توانستید بر آنها غلبه کنید؟

ـ ما از صفر شروع کردیم همینطور قدم به قدم آمدیم جلو. سختی های زیادی تو زندگی دیدیم همه را زیر پا گذاشتیم و حالا که اینجا نشسته ام خوشبخت ترین زن دنیا هستم. با اینکه [ از لحاظ مادی]چیزی ندارم.

شما استاد مسعودی را به عنوان یک مرد و همسر چطور توصیف می کنید؟

ـ خیلی مهربان، صمیمی، وفادار، یعنی به چیزی که عقیده دارد به آن پایبند است. هیچ وقت منم منم نکرده و همیشه خودش است و دوستان هم همین را می گویند. او با دست خالی شروع کرد. او باید سرمشق جوانها باشد. جوانهایی هستند که پدر و مادرها برایشان هزینه می کنند ولی موفق نمی شوند ولی ناصر با دست خالی حرکت کرد و الان شده استاد مسعودی و این بسیار با ارزش است.

نقش خودتان را در دستیابی ایشان به موفقیت چگونه می بینید؟

ـ من موزیسین نیستم ولی عاشق هنرم. عاشق موسیقی هستم. خیلی وقتها که ناصر چیزی می سازد و یا کاری از کسی می گیرد و زمزمه می کند از من نظر می خواهد و من راجع به شعر می گویم که به دل می نشیند یا این آهنگ خوبه، گوش موسیقی ام خوب است و می توانم به او کمک کنم. همیشه او را تشویق می کنم و می گویم برو جلو و سکوت نکن.

 

چیزی هست که دوست داشته باشید با خوانندگان ما در میان بگذارید؟

ـ من خیلی خوشحالم که مسعودی تا این اندازه در میان مردم جایگاه دارد. هرجا که می رویم با مهر و علاقه از ما استقبال می کنند و اگر گرفتاری داشته باشیم همه دوستان به ما کمک می کنند و این بهترین چیزیه که تو این دنیا نصیب ما شده.

با سپاس از هر دوی شما که وقت تان را در اختیار ما گذاشتید.