۱
شهاب حسینی: بسیار خوشحالم و به فال نیک می گیرم که شب نیمه شعبان این جایزه را در کن گرفتم و این هدیه ناقابل را به آستان مبارک ایشان در جمکران تقدیم می کنم.
شهاب حسینی بازیگر فروشنده که جایزه اش را به مردم فروخته بود، از آنان پس گرفت و آن را به امام زمان داد. گویا داوران جشنواره بعد از شنیدن این خبر به شهاب حسینی اعلام کردند که نمی شود جایزه را به دو نفر فروخت و توضیح دادند که شما بعد از گرفتن جایزه آن را به ملت ایران دادید و خوبیت ندارد وقتی چیزی را به کسی می دهید پس بگیرد. مدیر برنامه های آقای حسینی هم پاسخ داده که ایشان همینطوری جایزه را بخشیده بودند و مردم ایران پولی بابت آن نپرداخته اند.
هیئت داوران کن جواب داده اند یعنی این همه کف و شادی و استقبال و بارک الله دو ریال نمی ارزیده؟ و در ثانی مگر امام زمان پولی به شهاب خان داده؟ در پایان هم گفته اند اگر این طوری است ما هم جایزه را از شما می گیریم و می دهیم به جیم جارموش که به مردم ایران لطف و محبت بیشتری دارد.
۲
شنیده شده دربان جشنواره بعد از شنیدن این خبر به آقای حسینی پیغام داده پس سهم ما چی شد؟
مسئولان جشنواره کن یقه دربان را گرفته اند که اخوی تا ما زنده ایم به حضرتعالی نیامده که ادعای ارث و میراث بکنی.
دربان جشنواره هم گفته اگر من نبودم ایشان عمرا جایزه ای دشت نمی کرد.
گفتند مرد حسابی داوری؟ چکاره ای که گنده گویی می کنی؟
دربان هم با تبسم جواب داده: شب کذایی مشغول آب و جارو بودم که دیدم جوانی راز و نیاز می کند که خدایا آیا امکان دارد همین امشب که تولد آقا امام زمان است این مراسم برگزار شود چون به دلم برات شده که به خاطر آقا من برنده خواهم شد. دلم سوخت رفتم جلو و پرسیدم چه می گویی جوان چرا گریه می کنی؟
گفت امشب تولد آقاست. کاش به جای فردا شب، امشب مراسم برگزار می شد.
گفتم کجایی هستی جوان؟ گفت ایرانی هستم. ناگهان از خوشحالی بغلش کردم و بوسیدمش.
سئوال کرد مگر تو مرا می شناسی؟
گفتم خیر. اما تمام کن متعلق به ایرانی هاست!
جوان با حیرت پرسید: شوخی می فرمایید؟
گفتم نخیر خیلی هم جدی فرمایش کردم. شاید سن و سال جنابعالی قد ندهد ولی من که ۵۰ سال است باغبان اینجا هستم از قضایا خبردارم و برایش توضیح دادم که اینجا ده کوره ای بود بنام لووار که دو سه خانوار بیشتر جمعیت نداشت و مرحوم حاج اسدالله کنی پدر مرحوم آیت الله مهدوی کنی در مراجعت از سفر ینگه دنیا از اینجا خوشش آمد و این ده کوره را از کدخدای اینجا خرید آباد کرد و نامش را از لووار به کن تغییر داد. خدابیامرز می گفت به یاد ولایت اسم اینجا را کن گذاشتم و مرحوم ابوی بنده را به سمت باغبان اینجا منسوب کرد و خودشان فارسی یادمان دادند. دیدم جوان در عین خوشحالی هنوز غمگین است. گفتم ناراحت نباش من درستش می کنم. و رفتم پیش مسئولان جشنواره و گفتم همه چیز آماده است پس چرا معطلید؟
گفتند مراسم فردا شب است.
گفتم اشتباه می کنید امشب ۲۲ دوم است.
گفتند نخیر امشب ۲۱ ماه مه است.
گفتم به ارواح مرحوم کنی اشتباه می کنید. و معطل نکردم، رفتم پشت بلندگو و گفتم خانم و آقایان تشریف بیاورید می خواهند جایزه بدهند. ملت هم ریختند وسط. و مسئولان جشنواره هم مجبور شدند همان شب جایزه ها را قسمت کنند و آقا شهاب برنده شد!
۳
شهاب خان در بازگشت به ایران متوجه می شود که عجب اشتباهی که جایزه را مفت و مجانی بخشیده به ملت ایران. و از آدم های خبره ای مثل شریفی نیا و امین حیایی که دست شان توی کار است چاره جویی می طلبد. حیایی می گوید اگر می خواهی توی این مملکت به نان و نوای درست و حسابی برسی جایزه را تقدیم کن به مقام رهبری. شریفی نیا مچ دست شهاب خان را می گیرد و می گوید: نکن برادر، مقام شامخ ولایت سینما برو نیست و سینما حالیشان نیست و اصلا و ابدا از جوایز کفار خوششان نمی آید. و بهترین کار این است که جایزه ات را تقدیم صاحب الامر بکنی، چون هم امام زمان را خوشحال می کنی و هم رضایت خاطر آقا را فراهم کرده ای چون به هرحال ایشان نایب یکم تشریف دارند.
می گویند شهاب حسینی خوشحال و خندان می رود جمکران و می پرسد چاه مردانه کدام است؟ متصدی چاه مردانه می پرسد: می خواهی نامه بندازی توی چاه؟ شهاب خان می گوید نه می خواهم این جایزه را تقدیم آقا بکنم و بندازم توی چاه.
مسئول چاه نگاهی به جایزه می اندازد و می گوید: مرد حسابی می خواهی این جایزه نیم کیلویی را از این بالا توی چاه بیندازی و دردسر درست کنی؟ و یواشکی می گوید: از من می شنوی برو ناصر خسرو، شمس العماره کوچه مروی ایکی ثانیه برات آبش می کنند، بعدش پولش را بیار بده به ما تا تقدیم آقا بکنیم. شهاب خان می گوید باشد و تا متصدی چاه جمکران رویش را برمی گرداند جایزه نیم کیلویی اش را از همان بالا پرت می کند توی چاه و داد می زند تقدیمش کردم به شما.
تبسم نیوز بعدا گزارش داده که جناب شهاب خان تا سر مرز می دویده چون به محضی که جایزه نیم کیلویی اش را پرت می کند توی چاه، فریادی از صدایی ته چاه شنیده می شود که می گوید: حّرم علیک(حرامت باد) تحقیق می کنند می فهمند جایزه بر سر مبارک آن یک بزرگواری اصابت کرده…
* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.