آری دوباره زور

آری دوباره زر

شلاق های فاجعه را اینک

حکم کدام مظلمه تقریر کرده است

جهل کدام نسل

فهم کدام قرن، به حکم که بیداد می کنند

شلاق ها

قدری درنگ کن

از دوردست ها

صدهاهزار پنجره فریاد می کند

سهم من از جهان شما

دیوار و تازیانه و فریاد بود و بس

قدری درنگ کن

قدری درنگ کن

 

محمود بهشتی لنگرودی خرداد ۱۳۹۵

(معلم و عضو کانون صنفی معلمان زندانی که در پی اعتصاب غذای طولانی در مرخصی استعلاجی به سر می برد).

* * *

دادگستری لنگر ثبات جامعه است. در نبود یا مختل بودن آن، شیرازه نظم جامعه فرو می پاشد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.  دستگاه قضایی اگر بی طرف نباشد از عهده اجرای عدالت برنمی آید و روشن است که دستگاه قضایی منصوب و گوش به فرمان ـ اگرهم بخواهد ـ نمی تواند بی طرف باشد.

miner--iran

دستگاه قضایی نظام ولایت مطلقه فقیه که رییس آن منصوب و گوش به فرمان است، به چنان نمادی از بیدادگری و ظلم بدل شده که روی “دیوان بلخ” مشهور در روایت ها را سپید کرده است.

این که می گویم “روی دیوان بلخ را سپید کرده” به هیچ وجه از روی گزافه گویی نیست. دو نقل قول زیر نشان می دهد که به راستی چگونه قوه قضاییه حکومت آخوندی ـ که عبدالکریم سروش به درستی آن را “قوه قصّابیه” می خواند ـ همه مرزهای ظلم و بیدادگری را درنوردیده است: شادروان علی اکبر دهخدا در فرهنگ لغات خود نوشته است: «گویند در شهر بلخ قاضیان احکام نادرستی صادر می کردند، بی گناهان را بزهکار و گناهکاران را معصوم جلوه می دادند.  از این رو، دیوان بلخ مَثَلِ هر دادگاه و محکمه ای شده است که احکام آن برخلاف حق باشد.  یعنی در اینجا قانون و عدالتی برای رسیدگی به مظالم نیست».

lashes

میرزا آقاخان کرمانی، از پیشگامان فکری جنبش مشروطیت و نویسنده کتاب “سه مکتوب” می نویسد: «شنیده بودیم حاکم بلخ مقصری را محض سیاست امر داد که میخی [به مقعدش] بتپانند، بدو گفتند که این میخ به فلانش نمی رود، گفت در شهر بگردید هرکه را دیدید که این میخ به فلانش می رود، بدو بتپانید»!

احکامی که این دستگاه عامل ظلم صادر می کند، چنان بیدادگرانه و خلاف ابتدایی ترین حقوق انسانی است که ریشه امید به عدالت را در دل جامعه خشکانده و بسیاری از نگونبختانی که گذارشان به آن می افتد از آن قطع امید کرده و می کنند.

نرگس محمدی، فعال مدنی و معاون کانون مدافعان حقوق بشر، که در حالی که درگیر گذراندن محکومیت زندان ۶ ساله پیشین بود، با حکمی جدید برای ۱۰ سال زندان دیگر روبرو شده، از جمله این قطع امید کردگان از وجود عدالت در دستگاه قضایی است.  این شیرزن با شهامت که مطلقا گناهی جز دفاع از حقوق مدنی ابتدایی مردم ندارد، چنان از وجود عدالت در بیدادگاه های حکومت پلید آخوندی ناامید است که ترجیح داده حتی به حکم ظالمانه صادرشده اعتراض نکند و فرجام نخواهد.

به گزارش تارنمای “رادیو زمانه”،  او در نامه ای سرگشاده دراین باره می نویسد: «به دلیل صدور احکام غیرمنصفانه و غیرعادلانه، بی اعتنایی محض دادگاه به دفاعیات متهم و وکلا، برگزاری دادگاه به شکل غیرعلنی و پشت درهای بسته و به دور از قضاوت و آگاهی مردم، عدم حضور هیأت منصفه و از همه مهم تر تلاش دادگاه ها برای دادن احکام سنگین و اشد مجازات برای فعالان مدنی و به منظور سرکوب جامعه مدنی در دادگاه انقلاب که صلاحیت رسیدگی به جرایم سیاسی را ندارد و غیرقانونی است، درخواست تجدید نظر نخواهم داد».

mohammadi--kaboodvand

همین نکته ای که خانم نرگس محمدی به آن اشاره کرده، یعنی وجود دادگاه های غیرقانونی انقلاب – ۳۷ سال پس از وقوع آن ـ ، خود گویای عمق فاجعه ای است که در دستگاه قضایی حکومت آخوندی جریان دارد و نشان می دهد که دراین نظام اهریمنی از دستگاه قضایی به عنوان بازوی سرکوب و برای ایجاد ارعاب، خفقان و اختناق در جامعه سوء استفاده می شود.

خانم نرگس محمدی در بخش دیگری از نامه سرگشاده خود نوشته است: «امتناع من از ارائه درخواست تجدید نظر در حکم ظالمانه ۱۶ سال زندان به دادگاه انقلاب به منظور اعتراض به رفتار خشونت بار و اصرار بر تداوم فضای امنیتی دوران سرکوب گذشته توسط نهادهای امنیتی و صدور احکام سنگین قضایی علیه فعالان مدنی و سیاسی است. احکامی که یقینا نه بر مبادی قانون بلکه براساس دستور و رویکرد نهادهای امنیتی و جهت سرکوب و ارعاب و ایجاد ترس و یأس در جامعه صادر می گردد».

بیدادگری دستگاه قضایی حکومت آخوندی محدود به صدور احکام ناعادلانه در مورد فعالان مدنی و سیاسی نیست که بتوان چنین تعبیر کرد که حکومت فعالیت آنها را خطری برای تداوم حاکمیت خود می بیند و ازاین رو با بهره گیری از ابزار قضایی سرسپرده و گوش به فرمان خود می کوشد از آنها زهرچشم بگیرد.  این بیدادگری دامان همه ازجمله کارگران بینوا و بی پناهی که به اخراج بی مورد همکاران خود اعتراض می کنند را نیز می گیرد. دو سال پیش، شماری از کارگران اخراجی معدن طلای “آق دره” در آذربایجان دست به اعتراض نسبت به اخراج خود زدند. کار تا جایی بالا گرفت که سه تن از کارگران در محوطه معدن اقدام به خودکشی کردند.  به شکایت کارفرما ـ که ظاهرا از وابستگان به سپاه پاسداران و دارای نفوذ در دستگاه حکومت است ـ قوه قضاییه علیه۱۷ تن از کارگران معترض اعلام جرم کرد.  اتهاماتی که به این کارگران نسبت داده شد “ممانعت و بازداشتن مردم از انجام کسب و جنجال و هیاهو”، “توهین به نگهبان شرکت”، “تخریب لباس” و “تخریب عمدی تابلوی شرکت” بود.  این کارگران به ۳۰  تا ۱۰۰ ضربه شلاق و پرداخت ۵۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شدند که حکم صادره در مورد آنها اجرا شده است.  برای پی بردن به عیار بیدادگری دستگاه قضایی، یادآور می شود که در برابر مجازات شلاق و جریمه نقدی ۵۰۰ هزارتومانی کارگران بینوای اخراجی، همین دستگاه برای قاضی و دادستان جنایتکاری چون سعید مرتضوی ـ که نورچشمی مقام معظم رهبری است ـ پس از چندسال کش و قوس قضایی تنها حکم به پرداخت ۲۰۰ هزار تومان جریمه نقدی داد!

نمونه دیگر از این هم بیدادگرانه تر و حتی مسخره تر است.  اگر در مورد کارگران معدن آق دره بتوان چنین توجیه کرد که کارفرما در دستگاه قضایی صاحب نفوذ بوده و توانسته چنین حکمی بگیرد، دراین مورد چنین توجیهی نیز مصداق ندارد.

به گزارش تارنمای “بالاترین” با عنوان “اجرای حکم ۳۴۶۵ ضربه شلاق علیه ۳۵ دختر و پسر در قزوین”: «مأموران قضایی ۳۵ دختر و پسر را که برای جشن فارغ التحصیلی در باغی گرد آمده بودند دستگیر می کنند و در مدت کمتر از ۲۴ ساعت کار بازجویی، تحقیقات و دادگاه آنها را به انجام می رسانند و هریک از جوان ها را به ۹۹ ضربه شلاق محکوم می کنند. این حکم در فردای دستگیری اجرا می شود.  صادق نیارکی، دادستان عمومی و انقلاب قزوین پنجشنبه ۶ خرداد به “میزان” خبرگزاری قوه قضاییه گفت این جوان ها هیچ گونه نسبتی با هم نداشتند و به هنگام دستگیری “نیمه عریان” و در حال “رقص و پایکوبی” و “مصرف مشروبات الکلی” بودند… حکم شلاق دستگیرشدگان را پلیس امنیت اخلاقی اجرا کرد.  دادستان عمومی و انقلاب قزوین اجرای حکم این جوان ها را “درس عبرت” برای کسانی دانست که “هنجارشکنی” کرده و “فضای اسلامی شهر و جامعه را مخدوش می کنند”.  نیارکی به جوان ها هشدار داد که دستگیری در پارتی های مختلط و محکومیت و مجازات برای آنها سابقه کیفری محسوب خواهد شد و برای آینده تحصیلی و شغلی شان مشکل ساز خواهد بود».

آنچه که این آخوند دادستان عمومی و انقلاب قزوین نمی گوید، این است که این جوان ها به مناسبت پایان تحصیلات خود نه در ملاء عام بلکه در یک حریم خصوصی در خارج از شهر جشن گرفته بودند و کارشان نمی توانسته “فضای اسلامی شهر و جامعه [کذا فی الاصل] را مخدوش کند”!

پرشماری موارد ظلم و بیدادگری دستگاه سفاک قوه قضاییه حکومت ولایت مطلقه فقیه بیش از آن است که، حتی به صورت فهرست وار، بتوان آنها را در یک نوشتار هزارو چندصد کلمه ای گنجاند.  اما، آنچه که حکومت پلید آخوندی و دستگاه فاسد و گوش  به فرمان قضایی آن می کند چندان تعجب برانگیز نیست، زیرا برمبنای خصلت و ذاتش است. آنچه که حیرت انگیز است این است که بخش موسوم به اکثریت خاموش مردم ایران ـ هرقدر هم که مسخ و افسون شده باشد ـ چگونه می تواند در برابر این  همه ظلم و ستمگری خاموش بنشیند، بی تفاوت بماند و فریاد و فغان برنیاورد که: داد از این همه بیداد!

۱۲ خرداد ۱۳۹۵