توانایی ما برای حفاظت از خودمان بستگی به قدرت مرزهای ما دارد. اگر مرزهای عاطفی ما به خوبی رشد نکرده باشد ما در مقابل خشونت فیزیکی نیز آسیب پذیر می شویم.
چگونه مرزهای ما شکل می گیرد
وقتی فریاد می زنیم، شنیدن صدا توسط خودمان بازخوردی است که نشان می دهد ما صدایی ایجاد کرده ایم در این صورت می توانیم صدا را به درستی تشخیص دهیم. درست شبیه همین، ما نیاز به واکنش و بازخورد داریم تا احساس خود را بفهمیم. اگر بازخوردی که ما در مورد احساس خود می گیریم صحیح باشد احساس ما برایمان آشکارتر و روشن تر می شود. اکو کردن، کلمات شما را به خودتان برمی گرداند. یک پاسخ گرم نیز احساس شما را به شما برمی گرداند. در این صورت خودتان را بهتر می شناسید. ترکیب بازخورد موثر احساسات و شناخت بهتر خود، باعث ایجاد مرزهای عاطفی می شود.
بدون آینه ما نمی توانیم خودمان را ببینیم
اگر در محیطی پرورش پیدا کنیم که افراد دور و بر ما از نظر احساسی دور باشند ما در یک فضایی مانند “خلا” بزرگ می شویم. در این فضا، بازخورد ضروری و اکویی که به ما کمک کند که خود را متفاوت احساس کنیم، نخواهیم داشت. بدون آینه ما نمی توانیم خودمان را ببینیم. کودکانی که در چنین فضای سرد و طردی بزرگ می شوند خودشان را به گونه های مختلفی سازگار می کنند.
۱ـ برخی خود را منزوی می کنند و قادر نیستند به دیگران اجازه نزدیکی به خود بدهند. عدم توانایی اتصال به عواطف خود، باعث می شود که قدرت اندکی برای وصل به دیگران داشته باشند.
۲ـ برخی دیگر خود را با هویت دیگران پر می کنند. اگر فرد از درون تهی باشد خود را با عقاید، واکنش ها و ارزش های دیگران پر می کند. این افراد مثل آفتاب پرست رفتار می کنند. به هرکس می رسند و یا در شرایط گوناگون، رنگ عوض می کنند.
۳ ـ دسته دیگر که تهی از خود هستند با عقاید و ارزش های خاصی که آموزش یافته اند پر می شوند. اینها مانند چک سفیدی هستند که توسط عقیده یا فرد خاصی امضا می شوند. این افراد توسط دیگران بخصوص افراد مسن تر پر می شوند، دایم تواضع دارند و حس نیازهای خود را از دست می دهند. دایم در فکر ارضای نیازهای دیگران هستند تا بدین وسیله هویتی را قرض بگیرند.
۴ ـ دسته دیگر از افراد خالی و بدون مرز، کسانی هستند که توسط مذهب، عقیده خاص سیاسی و یا حتی رویکرد اقتصادی پر می شوند و ابزار دست این افراد یا مراکز قدرت قرار می گیرند. در همه این موارد، فرد به دنبال این است که درون خالی خود را به گونه ای پر کند. شاید اینجا بتوان به دلیل جذب بعضی افراد به گروه های سیاسی و مذهبی افراطی مانند داعش و یا نازی ها پی برد.
۵ ـ کودکانی با هویت مغشوش: اگر کودک در خانواده ای بزرگ شود که یکی از والدین چسبنده و بی مرز باشد و دیگری طرد کننده، بخش خالی و تهی کودک توسط والد چسبنده پر می شود. یعنی والد چسبنده از شکاف زخم کودک، با قاطی شدن با او، وارد هویت او شده و هویت او را پر می کند. این وضعیت را زنای عاطفی محارم با کودک می نامند. در این صورت کودک، عواطف والد چسبنده را به جای عواطف خود، برای پاسخ گویی به محیط انتخاب می کند. این دسته از افراد نیز در بزرگسالی با بحران، خلا هویت و یا هویت پیش ساخته، روبه رو می شوند. این وضعیت احتمال بروز اختلال شخصیت مرزی را در افراد افزایش می دهد.
نتیجه گیری و جمع بندی
کودک می تواند غذای فراوان داشته باشد، لباس گرم و خانه تمیز و مرتب ولی هنوز هم از نظر عاطفی مطرود باشد. بدون گرمی و توجه والدین، رشد عاطفی کودک متوقف می شود.
برای دستیابی به سلامت روانی ما بایستی که مرزهای روشن جسمی و عاطفی داشته باشیم. ما باید بتوانیم با مرزبندی و برقراری محدودیت های فیزیکی از خودمان دفاع کنیم و به دیگران نشان بدهیم که تا چه محدوده ای می توانند به ما نزدیک شوند. چگونه می توانند ما را لمس کنند و ما چگونه دیگران را لمس می کنیم. برای انجام این کار ما نیاز داریم که مرزهای عاطفی مان را نیز تعریف کنیم. وقتی ما حسمان را افزایش می دهیم و از این که چه کسی هستیم، چه نیازهایی داریم، چه می خواهیم و چه احساسی داریم حرف می زنیم، در حال تقویت مرزهای عاطفی خود هستیم.