از اینجا، از آنجا، از هر جا /۶۹

در تاریخ ادبی معاصر ایران، دهه های بیست تا پنجاه خورشیدی، دوران شکوفایی و ظهور استعدادهای شگفت انگیزی بود. در ادبیات منثور نویسندگانی همچون دهخدا، جمال زاده، صادق هدایت، صادق چوبک، جلال آل احمد و در شعر بزرگانی مانند ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج، شاملو، اخوان، فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی پا به عرصه وجود نهادند و آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشتند.

در این دوران به علت آغاز جریان گذار جامعه از وضعیت سنتی اواخر قاجاریه به مدرنیته و تغییر ساختار اجتماعی و فرهنگی با الگو برداری از جوامع غربی، همه چیز تحت تاثیر و چگونگی روند این تغییرات قرار داشت. ارتباط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی با جوامع اروپایی و پیشرفته زیادتر شد و با توجه به گرایش جامعه به سوی ادبیات غرب و گسترش بازار ترجمه کتاب های نویسندگان بزرگ اروپا و همچنین برقراری ارتباط و اعزام دانشجو و ادامه تحصیل آنها در خارج از کشور، دریچه های فراوانی به سوی جامعه فرهنگی و ادبی آن زمان باز شد. یکی از این موارد، گرایش نویسندگان ایرانی به نگارش داستان و رمان به سبک نویسندگان خارجی بود.

از اولین کسانی که نوشتن داستان کوتاه و رمان را با اسلوب جدید آغاز کردند می توان به جمالزاده، هدایت، چوبک، بزرگ علوی و آل احمد اشاره کرد. اگر چه آغاز کننده این حرکت جمالزاده بود ولی هدایت موجب رونق و شکوفایی آن شد و آثاری به وجود آورد که راهگشای ذوق و استعداد بسیاری از پیروان خود در ادبیات داستانی شد، به طوری که با گذشت سالیان دراز از آن موقع هنوز هیچ نویسنده ایرانی نتوانسته است به جایگاه رفیع او دست یابد، اما یکی از نویسندگان رئالیست این دوران که موفقیت بسیار استثنایی و ممتازی پیدا کرد، صادق چوبک است.

Sadeq-Chubak-f

صادق چوبک که می توان او را نسبت به زمان خود قدرتمندترین و تواناترین نویسنده رئالیست معاصر ایران نامید در سال ۱۲۹۵ خورشیدی در بوشهر متولد شد. تحصیلات اولیه را در زادگاهش و تحصیلات متوسطه را در شیراز و تهران انجام داد و از کالج آمریکایی البرز فارغ التحصیل شد. در حین تحصیل زبان انگلیسی را خوب فرا گرفت و چند نمونه از ادبیات داستانی را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد.

با انتشار اولین داستان هایش با نام “خیمه شب بازی” در سال ۱۳۲۴، به شهرت رسید و آثار بعدی اش نام او را در کنار بزرگانی همچون هدایت و بزرگ علوی قرار داد. نگاه کنجکاو و منتقدانه چوبک به زشتی ها و فساد در جامعه آن روز و پرداختن به اعماق جامعه ای که اسیر خرافات و نادانی بود از او یک نویسنده رئالیست تمام عیار ساخت که با بیانی بی پرده و دور از عادات و رفتارهای متعارف و تصنعی، پرده از روی بخش هایی از جامعه برداشت و واقعیت روزگار خود را چون تابلویی نقاشی به تحریر درآورد. به طوری که می توان گفت قبل از او و حتی بعد از او هیچ نویسنده ی دیگری به این اعماق نپرداخته است. اعماقی که در آن واقعیت های زندگی ولگردان، تریاکی ها، فواحش، مرده شورها، خرمقدس ها و این گونه افراد وجود داشت. بیان این واقعیت ها و استفاده از کلمات رک و بی ریا و تشریح صحنه های واقعی و دردآور و نفرت انگیز جامعه و آوردن تکیه کلام های رایج در میان قهرمان های خاص خود، نه تنها به اصالت و زیبایی بیان و مفهوم او لطمه ای وارد نکرد، بلکه موجب نزدیکی و یگانگی و صمیمیت نویسنده با خوانندگان شد و بر اعتبار چوبک افزود.

شاهکار نثر چوبک آن است که او برای بیان افکار ذهنی شخصیت های داستانی خود، ناگزیر بود به زبان هر یک از آنها بنویسد و این کار موجب نوآوری در طول داستان نویسی او شد، به طوری که در آثار چوبک زنها، زنانه فکر می کنند و زنانه حرف می زنند، رانندگان با فرهنگ و دیالوگ خاص خود گفتگو می کنند، دیگر افراد نیز همینطور. این فرایند زیبایی و عمق خوشایندی به داستان ها می دهد و خواننده واقعیت های روزمره زندگی را که هر روز خود در جامعه لمس می کند، در این نوشته ها می بیند. این ویژگی منحصر به فرد و خاص نثر چوبک است.

“هیچ چیزی نیس که به قد شرف و حیثیت آدم برابر باشد… حتا زن و بچه آدم، درسه که چشمشون به دس ماس و ما باید به فکرشون باشیم و زیر پر و بال خودمون بزرگشون کنیم. اما نه با بی آبرویی. این خوبه که فردا که بچه هامون بزرگ شدن مردم بشون بگن، باباتون نامرد بود.”

آنهایی که از نزدیک با صادق چوبک آشنا بودند به خوبی می دانند که او عشقی باور نکردنی به هستی و به انسان ها داشت. یک اتفاق تلخ ولو کوچک اشگ به دیدگانش می آورد و با شادی انسان ها به شادی می پرداخت. او با شخصیت آثارش می زیست و آنان را همان طوری که در زندگی خود بودند به روی کاغذ می آورد. برخلاف تصور بعضی ها چوبک همان طوری که سیاهی ها را می دید، سپیدی و عشق انسانی را نیز به داستان می کشید، ولی این حقیقت را باید پذیرفت که در بحران سیاسی و اجتماعی دوران نویسندگی و خلاقیت او یعنی سال های ۱۳۲۲ تا ۱۳۴۵ جامعه ما آثار مشهودش همه تلخی و سیاهی بود تا شادمانی. بنابراین منصفانه نیست که بخواهیم تصور کنیم قلم رئالیست جادویی او فقط در توصیف سیاهی های جامعه و آدم های آن به کار گرفته شده است. به گفته یکی از شاعران بزرگ غیر ایرانی: “تمامی هنرمندان زاده اضطراب جهانی اند.” چوبک نیز این گونه بود. داستان های کوتاه “عدل”، “قفس” و داستان بلند “انتری که لوطیش مرده بود” و رمان های سترگ “سنگ صبور” و “تنگسیر” آثاری هستند که دیگر در ادبیات داستانی ما تکرار ناپذیرند، ولی متاسفانه تا به امروز به این آثار ارزشمند توجهی در حد قدر و منزلت آن صورت نگرفته است و این غفلتی بزرگ است که نویسندگان، روشنفکران و منتقدان معاصر ما در جهت ادای دین به این نویسنده بزرگ مرتکب شده اند و باید در آینده با نقد آثار، چاپ و انتشار آنها که با کمال تاسف در دوران بعد از انقلاب در ایران به فراموشی سپرده شده است، جبران گردد، اما در اینجا باید این نکته را ذکر کنم که دکتر رضا براهنی تا حد توان و ممکن در کتاب های نقد خود مانند “طلا در مس” و “کیمیا و خاک” به بررسی آثار چوبک پرداخته و تا حدودی جبران مافات کرده است، ولی این به تنهایی کافی نیست. براهنی در رابطه با زبان گفتاری چوبک نوشته است که “چوبک گفتار را به صورت گفتار و زمان وصل را به صورت کتابی می آورد و معلوم است که این نوع طرز بیان را در نتیجه تمرین و ممارست و دقت در صحبت مردمی که عامیانه حرف می زنند یاد گرفته است و می داند که مردم عادی در کجاها حروف، صداها، کلامت را ادغام می کنند و در کجاها کش می دهند و در کجاها ضرب المثل ها را به کار می برند و در کجاها نتیجه مطلوب را می گیرند. چوبک نه تنها از طریق شخصیت هایی که خلق کرده خود را نویسنده مردم عادی جامعه نشان می دهد، بلکه با تقلید از زبان مردم بر خلق هنرمندانه آن زبان در قصه ها و اندیشه متعلق به آن طبقه، موفق بوده است.”

برای این که این گفته دکتر براهنی برای خوانندگان عینیت پیدا کند به قطعه کوتاهی از رمان سنگ صبور توجه کنید:

book--chubak

“نشسته بودیم سر سفره و ننم می خواس روزه اش رو واز کنه، یه زن عمو داشتم که اسمش رباب بود و خیلی با ننه م بد بود، برای این که او بچش نمی شد و ریختش مثه دیب منگلوسی بود. اومد تو ارسی ما وایساد کنار سفره، هنوز توپ افطار در نرفته بود. گفت: “باید بچه هات رو ورداری از این خونه بری. شوورت رفته شیراز زن گرفته و تورو طلاق داده.” ننم مثه این که برق گرفته باشدش، چشماش رو کاسه فرنی خشک شد. یه ساعت بعد عموم اومد تو اتاق ما. ننم سرش دستمال بسته بود و رو پلک چشم چپش یک تکه کاه با تف چسبونده بود برای این که پلک چشمش از زور گریه می پرید…”

و اما سخنی کوتاه درباره تنگسیر، شاهکار باورنکردنی چوبک. چوبک زیباترین نثر توصیفی خود را در این رمان به کار گرفته است. تنگسیر نخستین رمان ایرانی است که طبق تکنیک صحیح و مدرن نویسندگی، به نگارش درآمده است. تنگسیر واقعیت بی رحم و عریان جامعه ای است که چوبک در آن می زیست و شاهد آن بود. تنگسیر فریاد اعتراض انسان های دربند در جامعه ای دیکتاتوری و طبقاتی بود که با قلم توانای چوبک به تحریر درآمده است.

صحبت درباره چوبک و آثار او فراوان است که در این مجمل نمی گنجد ولی گویا این نویسنده بزرگ کتاب خاطراتی دارد که بسیار ارزشمند است. امید است این اثر به یادماندنی به زودی منتشر شود و علاقمندان به چوبک را شاد کند.

هنگامی که چوبک در سال ۱۳۷۷ در ۸۲ سالگی در آمریکا درگذشت طبق وصیتی که کرده بود جسم او را سوزاندند و خاکسترش را به بادهای اقیانوس سپردند، همچون یادداشت های منتشر نشده اش.

صحبت درباره چوبک را با گفتاری از محمود عنایت به پایان می برم. اوگفته است:

“تا وقتی سنگ صبور را نخوانده بودم نمی دانستم فقر هم می تواند مثل ثروت شکوه و جلال داشته باشد. این اثر به سنفونی غریبی می ماند که از تک صداهای رنج آلود و دردآلود به وجود آمده و در گرماگرم همهمه و طنطنه ای که سطور خاموش کتاب در آمیزه استیصال و درماندگی مشتی انسان در گوش تو ایجاد می کند ناگهان متوجه می شوی که شوکت فقر کم از کوکبه ثروت نیست.”

استاد شجریان: هنر باید در خدمت انسانیت باشد

همه ما مدتی است که نگران وضعیت جسمی استاد محمدرضا شجریان استاد مسلم موسیقی و آواز سنتی ایران هستیم. متاسفانه بیش از هفت سال است که این هنرمند برجسته در کشور خودش ممنوع الکار است. هفت سال است که آلبومی منتشر نکرده و کنسرتی نگذاشته، اما او صبور و سنگین و سخت تمام این سالها را پشت سر گذاشته است. استاد مدت زیادی است مصاحبه نکرده و حتی شکایتی هم نکرده است. اکنون نیز بیماری بدخیم خود را تحمل می کند و دم نمی زند. مدتی قبل در همایش بزرگداشت حافظ، وقتی می خواست از این غزل سرای بزرگ سخنی بگوید، با همان لحن همیشگی که مخصوص اوست، با همان آرامشش وقتی خواست شعری از حافظ بخواند، انگار صدایش را زنگ غم گرفته بود. او در آن جلسه گفت: “غنای شعر حافظ من را به خواندن وامی دارد و چنان مرا شیفته می کند و می برد به جایی که از خود، بی خود می شوم و یکباره به خود می آیم و متوجه می شوم در جمعی در حال آواز خواندن هستم. شعر حافظ گاهی من را در آواز به جایی می برد که همیشه نمی توان به آنجا رسید. البته من آنچه باید را تا به حال از حافظ خوانده ام و از این به بعد هر چه بخوانم زیاده گویی است، اما چه باید گفت که چند سال است اجازه ندارم برای مردم خودم و در مملکت خودم، بخوانم.” آدم با شنیدن این حرفها دلش آنچنان به غم می نشیند که دوست دارد از هستی ساقط شود و بیش از این، این دوران وانفسای هنر را نبیند، اما آنچه که مهم است که استاد شجریان همواره روی اصولی که به آن معتقد است، پافشاری کرده است. به همه چیزهایی که فکر می کرده پای بند مانده است حتی به بهای سنگین مدت طولانی ممنوع الکاری.

استاد شجریان اعتقاد دارد، هنر باید در خدمت انسانیت قرار گیرد. او نسبت به مردم کشور خود تعهد دارد، چون همیشه حق را به مردم داده است. بدیهی است این همراهی برایش هزینه سنگینی داشته است، ولی او هیچ گاه کاری را برای مصلحت یا منفعت شخصی انجام نمی دهد. در بسیاری از مواقع با علم به اینکه بعضی از کارهایش برای او مشکل آفرین می شود، چون به آن کار اعتقاد دارد و آن را در جهت جامعه و مردم روزگار می پندارد، به انجام آن اقدام می کند. چون او همواره همان شخصیتی که هست، خودش را نشان می دهد. از ریا، دورنگی و هنر غیرمتعهد به دور است.

حال که استاد ما در بستر بیماری است، همه قلب های آگاه به سوی اوست. دل علاقمندان، هنرمندان و شاگردان او به این امید می تپد که تا دیر نشده است، آن قافله سالار هنر اصیل ایرانی را در جمعی ببینند که در داخل کشور در حال حافظ خوانی است و برای دل بی تحمل ما می خواند:

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش

شعری از سعدی که روزگاری استاد شجریان آن را خواند:

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی

چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

دل خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتم

نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی

تو جفای خود بکردی و نه من نمی توانم

که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی

چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان

تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم

دگری نمی شناسم تو ببر که آشنایی

من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت

برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی

تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان

بکنی اگر چو “سعدی” نظری بیازمایی

در چشم بامدادان به بهشت برگشودن

نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی

اخبار کتاب و تازه های نشر

*گفتگو با محمدعلی سپانلو از مجموعه تاریخ شفاهی، سرانجام پس از رفتن سپانلو منتشر شد. کتابی خواندنی و پر از خاطرات و تصویرهای جذاب، کتابی که در زمان حیات سپانلو مجوز انتشار پیدا نکرد و چندین ماه بعد از مرگ او بالاخره درآمد. سرپرستی مجموعه توان فرسای تاریخ شفاهی را محمدهاشم اکبریانی برعهده دارد. روزنامه نگار و نویسنده فعال، مستقل و کار بلد که در سال های گذشته با حضور مستمرش توانسته این مجموعه را به سامان برساند. کسی که باور دارد باید از همه چیز گذشت تا آنکه قلم بر زمین نماند و سفیدی کاغذ با وازه ها و جملات رنگ بگیرد.

*اسداله امرایی، مترجم زبردست آثار ادبی، درباره کتاب پیشنهادی برای مطالعه مخاطبان گفته است: یکی از آثاری که به تازگی خواندم و آن را اثری خوب و خواندنی می دانم، مجموعه داستان “خریدن لنین” است که مجموعه ای از یازده داستان کوتاه از نویسندگان مختلف به انتخاب و ترجمه امیرمهدی حقیقت است. این کتاب در ۱۷۲ صفحه قطع رقعی با بهای پانزده هزار تومان در بهار ۱۳۹۵ توسط نشر ماهی به بازار عرضه شده است.

*کتاب “نامه های عاشقانه جویس به همسرش نورا” با ترجمه غلامرضا صراف توسط انتشارات نیماژ روانه بازار شده است. این نامه ها نوشته یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم است که رمان “اولیس” او سر آمد ادبیات مدرنیسم و رمان “رستاخیز فینگان ها”یش سرآمد ادبیات پست مدرنیسم در ادبیات جهان است. این کتاب بسیار خواندنی به بهای یازده هزار تومان با شمارگان یکهزار و یکصد نسخه به بازار آمده است.

*دومین جلسه مربوط به “مسائل ادبیات داستانی در ایران” با عنون “ممیزی و نظارت در ادبیات داستانی” با حضور احمد شاکری و مهدی یزدانی خرم در محل پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در روز چهارشنبه ۴ تیر ماه ۹۵ در تهران برگزار شد. در این نشست احمد شاکری گفت: بدون شک آرمان جریان شبه روشنفکری حذف ممیزی است. در حال حاضر مسیر ادبیات داستانی جریان شبه روشنفکری از نفی ممیزی گذشته و دست به تقدس زدایی و سیاه نمایی می زند. همچنین مهدی یزدانی خرم عنوان کرد که:  سانسور در چهل سال گذشته بیشترین ضربه را به ادبیات وارد کرده است و امری به اسم سانسور باید از ساختار فکری جمهوری اسلامی خارج شود.

تفکر هفته

همه افراد روی زمین مشکلات خاص خود را دارند. این مسائل نباید ما را از پیشبرد کارهایمان مأیوس کند. اگر به تاریخ نگاه کنیم همواره همین طور بوده است، چه در کشورمان ایران و چه در سطح جهان. در هیچ یک از کارهای فرهنگی معتبر که در طول تاریخ اتفاق افتاده است، زمان بر وفق مراد اهل فرهنگ و ادب نبوده است. سر تا سر دیوان حافظ ما با این گونه قضایا برخورد می کنیم. “آسمان کشتی ارباب هنر می شکند.” هیچ وقت فکر نکنید اگر شما بخواهید کاری انجام دهید، دیگران، حتی دوستانتان از شما حمایت می کنند. اصلاً از این خبرها نیست، به قول معروف: مرا به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان. در همین زمینه شعر و ادب یا تحقیق و پژوهش شما فکر کنید اگر همه اهل این کار یکدیگر را حمایت می کردند که تیراژ کتاب به ۲۰۰ جلد نمی رسید. تازه اگر ناشری پیدا شود و کتابی را چاپ کند، معلوم نیست همین دوست جلد، چه مدت باید پشت ویترین کتاب فروشی ها بماند. واقعاً از لحاظ فرهنگی و اجتماعی داریم با یک فاجعه روبرو می شویم. شما فکر می کنید در این باره چه باید کرد؟

ملانصرالدین در تورنتو

این روزها که تابستان در تورنتو شروع شده و مردم برای استفاده از هوای گرم و بویژه آفتاب، لباس های راحت و باز استفاده می کنند، روزی از حضرت ملا نصرالدین که در حال پیاده روی بودند، اشاره ای کردم به این موضوع و خیلی سربسته پرسیدم: “استاد چرا این پوشش افراد و بویژه جامعه نسوان در کشور ما اینقدر با حدیث و حرف توام است ولی در اینجا با این همه آزادی در رفتار، کسی به نوع لباسی که افراد می پوشند حساسیت و حتی توجهی نشان نمی دهد؟”

استاد گفتند: “این مسئله به تفکر و اندیشه های بزرگان قوم بستگی دارد. حاضرم قسم بخورم که اگر انسان ها را در بدترین و متعصب ترین جوامع آزاد بگذارند، آنها به تعادلی از لحاظ رفتاری و حتی ظاهر و لباس می رسند که هیچ برای جامعه و افراد، مشکل آفرین نخواهد بود. در یک بررسی علمی و رفتاری ارباب معرفت و تحقیق و پژوهش میدانی به این نتیجه رسیده اند که انسان به هر چه که او را منع کنند، حریص تر می شود. ما هم که همواره در حال منع کردن هستیم و فکر می کنیم با این روش می توانیم مشکلات رفتاری جامعه را برطرف کنیم. مخلص کلام آن که جامعه ما در طول تاریخ در افراط و تفریط زندگی کرده است در بعضی مسائل آنقدر افراط می کنیم که دیگر از کنترل خارج می شود و در برخی موارد نیز آنقدر اهل تفریط هستیم که کسی جلودار ما نیست. مشکل اساسی این است که هیچ کس به فکر آن نیست که از روش های تجربه شده مثلاً در رابطه با رفتار با جوانان که جواب مثبت نداده است، دست بردارد و بگذارد که جامعه و جوانان خودشان به یک تعادل برسند.”