اینیاسیو رامونه
ژان دلومو، تاریخ نگار فرانسوی می گوید: «در تاریخ جوامع، نوع بیم ها تغییر می کند، اما ترس باقی می ماند». تا قرن بیستم، بدبختی های بزرگ انسان عمدتا ناشی از طبیعت؛ قحطی، سرما، زمین لرزه، سیل، آتش سوزی و کمبود مواد غذایی یا به خاطر شیوع بیماری هایی مانند طاعون، وبا، سل، سیفلیس و غیره بود. درآن زمان، انسان با محیط زیستی تهدیدآمیز رودررو بود که بی وقفه با انواع بلاها در کمینش بود.
نیمه نخست قرن بیستم نقش وحشت جنگ های جهانی اول و دوم (۱۹۱۸-۱۹۱۴ و ۱۹۴۵-۱۹۳۹) را بر خود داشت. کشته هایی در حد وسیع و مهاجرت های جمعی بزرگ، ویرانگری های انبوه، تعقیب و آزارها و اردوگاه های مرگ… پس از جنگ جهانی دوم و بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی، دنیا تحت تاثیر ترس مدام از یک آخرالزمان اتمی بود. اما، با پایان جنگ سرد در سال ۱۹۸۹ و امضای عهدنامه های بین المللی محدودکننده گسترش سلاح اتمی، این ترس به تدریج محو شد.
اما این عهدنامه ها خطر را از بین نبرد. انفجار مرکز اتمی چرنوبیل وحشت اتمی را از نو زنده کرد و اخیرا، درپی حادثه فوکوشیما در ژاپن، افکار عمومی در نهایت بهت زدگی پی برد که حتی کشوری مانند ژاپن که فناوری پیشرفته آن شهرت دارد، می تواند اصول ابتدایی رعایت امنیت را زیرپا گذاشته و زندگی و سلامت صدها هزارتن را به خطر اندازد.
مورخان رشته رفتارشناسی روزی از خود درباره ترس دهه جاری (۲۰۲۰- ۲۰۱۰) پرسش خواهند کرد. آنها درخواهند یافت که در ورای تروریسم جهادگرا، که پی درپی به صورتی نفرت انگیز به جوامع غربی (چنان که در نیس دیده شد) ضربه می زند، ترس های اقتصادی و اجتماعی جدید (بیکاری، شکنندگی وضعیت اقتصادی، اخراج های انبوه، فقرهای تازه، مهاجرت، سقوط بازارهای سهام، رکود اقتصادی) یا دارای ماهیت سلامت و بهداشتی (ویروس ابولا، تب های ویروسی همراه با خونریزی، آنفلوانزای مرغی، ویروس شیکونگونیا، زیکا) یا زیست محیطی (اختلال های آب و هوایی، تغییرات عمیق زیست محیطی، خشکسالی، سیل، آتش سوزی های بزرگ غیرقابل مهار، آلودگی محیط زیست، آلودگی هوا و غیره) پدید آمده است. این ترس های جدید هم عرصه عمومی و هم بخش خصوصی را در برمی گیرد.
در کلیت چنین زمینه ای، جوامع اروپایی به شکلی خاص دچار بی ثباتی شده و تسلیم زمین لرزه های وحشت انگیز خشونتی بزرگ شده اند. بحران مالی، بیکاری گسترده، پایان حاکمیت ملی، از بین رفتن مرزها، چندفرهنگی و تخریب حکومت رفاه نشانه های از دست دادن هویت در ذهن بسیاری از اروپاییان است.
بنابر پژوهشی که اخیرا در هفت کشور اتحادیه اروپا توسط «ناظران اروپایی خطرها» انجام شده، ۳۲ درصد از اروپایی ها (خیلی بیش از پنج سال پیش) امروز درگیری های مالی دارند. ۲۹ درصد می ترسند که دچار شکنندگی اقتصادی شوند و ۳۱ درصد نگران ازدست دادن شغل هستند. این ترس ها موجب به وجود آمدن احساس سقوط اجتماعی ارزش می شود؛ پنجاه درصد از اروپاییان این احساس را دارند که نسبت به پدرومادرهای خود پس رفته اند.
بنابراین، امروز ترس به شدت بر اروپا حاکم است. با رسیدن انبوه صدهاهزار مهاجر از خاورنزدیک (سوریه، عراق) در ماه های اخیر، ترس از «تهاجم خارجی» افزایش یافته است. دولت های اروپایی نمی توانند احساس در معرض تهدید نیروهای خارجی بودن را مهارکنند. چرا که ریشه آن در بالاگرفتن اسلام و انفجار جمعیتی «جنوب» و تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی است که هویت ما را از بین می برد. بر اینهمه می توان بحران سیاسی و سیاستمداران را افزود؛ تزاید موارد فساد باعث شده که بسیاری از دولت ها محبوبیت و مشروعیتشان را از دست بدهند. راست افراطی در سراسر اروپا از این ترس ها برای مقاصد انتخاباتی بهره برداری می کند.
شبه پیروزی اخیر راست افراطی در اتریش (انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ ماه مه ابطال شد و از نو در ۲ اکتبر برگزار می شود) نه تنها نشانگر، بلکه نتیجه فروپاشی تاریخی دو حزب بزرگ سنتی (سوسیال دموکرات و دموکرات مسیحی) است که از سال ۱۹۴۵ برکشور حکومت کرده اند.
در انگلستان، پیروزی «برکسیت» ناشی از عوامل متعددی است. از جمله چهره مطلقا دیوان سالار و سختگیرانه ای که اتحادیه اروپا به خود گرفته است(۱)، و نیز ترس ناشی از جهانی گرایی فوق لیبرالی که در شماری از لایه های جامعه بریتانیا وجود دارد.
بحران کنونی می تواند به پایان قدرت اروپا در جهان منجر شود. در برابر شدت و سرعت تغییرات، بی اعتمادی در بسیاری از شهروندان رشد می یابد. آنان فکر می کنند که دنیا تیره و مبهم تر می شود و روند تاریخ مهار ناپذیر شده است. بسیاری از اروپائیان این احساس را دارند که دولت هایشان، اعم از چپ یا راست، آنها را رها کرده اند و رسانه های بزرگ غالبا این دولت ها را «سوداگر»، «متقلب»، «دروغگو»، «بی اعتنا به اخلاق»، «خیلی ابله»، «دزد» و «فاسد» توصیف می کنند.
بسیاری از شهروندان که در این فضای پرتلاطم خود را گم شده احساس می کنند، دستخوش وحشت می شوند و تن به احساسی می سپارند که «توکویل» از آن چنین سخن گفته است: «از آنجا که گذشته دیگر چراغ راه آینده نیست، ذهن ها رهسپار ظلمات می شوند». برخی، مانند اکثریت بریتانیایی هایی که «برکسیت» را برگزیدند، جهش به سوی ناشناخته را به ماندن در فضای نومیدکننده دیوان سالاری بروکسل ترجیح می دهند.
در چنین جوششی از وحشت اجتماعی که با ترس از تروریسم آمیخته می شود، تهدیدهای مربوط به اشتغال، از دست رفتن هویت و احساس تلخ بی عدالتی موجب سربرآوردن عوام فریبان می شود. کسانی که با تاکید بر استدلال های ملی گرایانه، بیگانگان (مسلمان، یهودی و غیره) را پس می زنند و حس عدم امنیت می پراکنند. مهاجران به صورت مسئول و سهل ترین هدف در می آیند، زیرا نماد تغییرات عمیق اجتماعی هستند و به چشم طبقات پائین اروپایی رقیبانی نامطلوب در بازار کار دیده می شوند.
راست افراطی همواره بیگانه ستیز بوده و مدعی است که بحران تنها یک مقصر دارد و آن خارجی است. این رفتار در حال حاضر به خاطر کژدیسی احزاب دموکراتیک هوادار یافته است. احزابی که بیشتر در فکر پرسشگری در مورد میزان بیگانه ستیزی هستند که می توان در گفتمان خود به کار برد.
موج اخیر سوء قصدها در پاریس، بروکسل و نیس ترس از اسلام را کمی بیشتر کرده است. باید به یاد آورد که بین پنج تا شش میلیون مسلمان در فرانسه زندگی می کنند که مهم ترین جامعه اسلامی در اروپا است. این شمار در آلمان چهار میلیون است. بنابریک پژوهش اخیر روزنامه لوموند ۴۲ درصد از فرانسوی ها فکر می کنند که مسلمانان «کم و بیش در حکم یک تهدید» هستند. ۴۰ درصد از آلمانی ها نیز همین فکر را می کنند. در این دو کشور، اکثریت براین باورند که مسلمانان در جامعه هایشان جذب نشده اند. ۷۵ درصد از آلمانی ها حتی فکر می کنند که مسلمانان «ابدا جذب نشده اند » یا «خیلی کم جذب شده اند»؛ و ۶۸ درصد از فرانسوی ها نیز همین فکر را دارند.
چند ماه پیش، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، که در سال ۲۰۱۵ تصمیم به پذیرش بیش از ۸۰۰ هزار پناهجوی خاورنزدیکی گرفت، تاکید می کرد که شیوه چند فرهنگی جذب فرهنگ های مختلف «یک شکست کامل» بوده است. فزون براین، یک جزوه اسلام ستیز نوشته شده توسط تیلو سارازن، رئیس پیشین بانک مرکزی آلمان، که از نبود اراده جذب در مهاجران مسلمان شکایت می کرد، در کتاب فروشی های آلمان موفقیتی فوق العاده به دست آورد و ۱.۲۵ میلیون نسخه از آن فروش رفت.
شمار روز به روز مهم تری از اروپائیان از اسلام به عنوان یک «خطر سبز» حرف می زنند، چنان که پیشتر از «خطر زرد» در مورد چین صحبت می شد. بیگانه ستیزی و نژادپرستی در سراسر اروپا افزایش می یابد و این واقعیت که مسلمانان عامل سوءقصدهای نفرت انگیز اخیر بوده اند در این امر نقشی آشکار دارد. به ویژه فعالان اسلام گرایی که، هنگامی که رسانه ها وحشیگری داعش در عراق و سوریه را مطرح می کنند، با بهره گیری از فضای آزادی که در کشورهای اروپایی حاکم است برای ترویج بنیادگرایی سلفی استفاده می کنند.
در محافل سیاسی، شماری از گفتمان های ناگوار نگرانی و اضطراب رای دهندگان را تشدید می کند. در زمان کارزارهای انتخاباتی، گفتمان هایی رواج دارد که بر غریزه حفاظت و امنیت افراد تکیه دارد. با تاکید مرتب بر ترس، ذهن افراد دستکاری می شود و در این مورد، در زمینه فعلی بحران اجتماعی، عوام گرایان، آن هم نه فقط در اتریش، صحنه گردان شده اند. در فرانسه هیچ سخنرانی از سوی جبهه ملی و رهبر آن مارین لوپن نیست که ذکری از ترس در آن نباشد. او مرتبا از «تهدیدها»یی حرف می زند که بر امنیت جسمانی و بهزیستی شهروندان سنگینی می کند و حزب خود، جبهه ملی، را به عنوان «سپری» که مردم را از «خطر» محافظت می کند معرفی می کند.
اکثریت عوام گرایان راست در حال حاضر در اروپا برای تشدید و وخیم کردن ترس های نامعقول عمل می کنند. با آن که گفتمان ایشان چیزی جز ایده های اغواگرانه اما غیرعملی ارایه نمی کند، موفق به اغوای بیشتر رای دهندگان پریشانی می شود که دستخوش وحشت و عدم اعتماد ناشی از ترس های جدید هستند.
ژوئیه ٢٠١۶
۱ـ دراین مورد، مقالات برنار کاسن «پس از برکسیت، ضرورت یک مکث» و کریستف ونتورا «چپ در آزمون شورشی به نام برکسیت» را بخوانید.
منبع: لوموند دیپلماتیک
*ایناسیو رامونه،Ignacio Ramonet استاد تئوری ارتباطات در دانشگاه های پاریس، از سالهای ١٩٨٠ به فعالیت روزنامه نگاری پرداخته است. در کشاکش جنگ خلیج فارس مسئولیت ماهنامه لوموند دیپلماتیک را به عهده گرفت و این نشریه را به یکی از ارگان های مبارزه علیه نئولیبرالیزم و پدیده های مضر اجتماعی ـ سیاسی آن تبدیل کرد. جنبش ضد جهانی شدن لیبرالی ATTAC به دنبال فراخوانی از او شکل گرفت. آخرین کتاب او ” جنگ های قرن بیست و یکم” نام دارد که به تازگی منتشر شده است.