مادر شهرام امیری که جسد او را قبل از دفن دیده، از «رد طناب دار» بر گردن او سخن گفته است. و از اعدام شهرام در نقطهای مجهول. نیروهای امنیتی، جسد او را سپس به کرمانشاه منتقل و مخفیانه دفن کردهاند.
شهرام امیری نه آنطور که «حسن قشقاوی» مقام سابق و فعلی وزارت خارجه در ابتدای ناپدید شدن او گفت «یک بازرگان و تاجری جوان» بود، و نه آنگونه که خودش در موقع بازگشت به ایران ناچار شد در اخبار شبکه دو بگوید: «توسط آمریکا ربوده شده بود» زیرا به محض آنکه وزارت اطلاعات او را تهدید به آزار خانوادهاش کرد، توانست خود را به دفتر حافظ منافع ایران در واشنگتن تحویل دهد و بازگردد.
او متخصص ایزوتوپ در دانشگاه مالک اشتر وزارت دفاع بود که در سفر عمره سال ۸۸ ناپدید شد. داستان های متفاوتی درباره ربایش یا پناهندگی و همکاری اطلاعاتی شهرام امیری با دولت آمریکا منتشر شد. او عاقبت خبر داد که در این مدت اسیر آمریکاییها بوده است. بعدها معلوم شد وزارت اطلاعات احمدینژاد، پسر و همسر و خانواده او را تا یک ماه در مکانی به گروگان گرفتهاند و در مکالمههایی او را تهدید کردهاند که اگر خودش را به دفتر حافظ منافع ایران در واشنگتن تحویل ندهد، به پسرش آسیب خواهند زد. کوتاه مدتی بعد از آن، شهرام امیری ناگزیر خود را تسلیم کرد.
در نمایش بازگرداندن او، مقامات دولتی و حکومتی سعی کردند یک «پیروزی ساختگی» برای جمهوری اسلامی ایران بسازند. حسن قشقاوی که نماد «تزویر دیپلماتیک» جمهوری اسلامی است، این بار هم تاج گلی را بر گردن این «قهرمان هستهای» آویخت و چنین ادعا شد که بار دیگر پوزه استکبار به خاک مالیده شده است. اما چهره امیری و خانوادهاش گویای بازگشت اجباری و سرنوشتی هولناک بود.
شهرام امیری حدود دو هفته بعد از ورودش، در گفتگوی ویژه خبری شبکه دو حاضر شد و داستان های متناقضی از زمان و مکان و شکل ربایش خود بازگو کرد که تکههای آن با هم جور در نمیآمد و بر ابهامها میافزود. رفتار مجری هم با او بسیار شبیه به رفتار بازجویان امنیتی بود و گهگاه اظهارات او را «تصحیح» میکرد.
چیزی که در آن مصاحبه مشهود بود، حالت عصبی و لرزان شهرام امیری و بخصوص شدت عرقریزی او بود که از وضعیت خاص و تحتفشار بودنش حکایت میکرد.
آن مصاحبه فقط باعث شد ظن قبلی درباره بازداشت شهرام امیری تقویت شود. خانواده او کمی بعد خبر دادند که شهرام امیری در پادگان جی تهران در انفرادی و تحت فشار است.
بیاطلاعی خانواده امیری از او ادامه یافت و عاقبت خبر محکومیت او به ده سال حبس و تبعید به خاش رسماً اعلام شد. با این حال، حبس او هم در مکانی نامعلوم سپری میشد تا دسترسی به او از طریق همسلولیها هم ناممکن باشد.
هفته قبل در آخرین دیدار شهرام امیری، او به مادرش خبر داد که قرار است اعدام شود. صبح روز چهارشنبه ۱۳ مرداد در مکانی نامعلوم «قهرمان هستهای» جمهوری اسلامی اعدام شد و جسدش به کرمانشاه منتقل و مخفیانه دفن شد.
با اعدام شهرام امیری اکنون پرسشها بیشتر از قبل هستند. مهمترین پرسش اینکه چرا جمهوری اسلامی با قهرمان هستهای خود چنین کرد؟ و اگر شهرام امیری چیزی غیر از یک قهرمان هستهای بود، چرا درباره او دروغ گفتند و چرا این منبع اطلاعات را سر به نیست نمودند؟ و تا اینها شفاف نشوند، مورد شهرام امیری برای همه وفاداران به حکومت اسلامی، یک «آینه عبرت» خواهد ماند.
یک نکته واضح است؛ شهرام امیری از پشت پرده بسیاری مسائل اتمی ایران و اهداف آن خبردار بود. آن اندازه که با گروگانگیری خانوادهاش، او را وادار به بازگشت و تسلیم کردند. و صدها نکته در ابهام است.
بخش بزرگی از آن ابهامها؛ بیرون از محل دفن شهرام امیری است و روزی بالاخره فاش خواهند شد. تا آن زمان، میشود درباره «ترور دانشمندان هستهای» در سالهای دولت احمدینژاد از زاویه دیگری غیر از «خبرهای رسمی» هم فکر کرد!