در برنامه معرفی کتاب تاریکخانه ی آدم فرشته مولوی که داستان مردی ست که در یک زمانی متوجه می شود پسرش همجنسگرا است، و درگیری ذهنی این آدم تبدیل می شود به دنبال جایگاه خودش گشتن در این شرایط، نیاز سلیمی گرداننده ی برنامه گفت در زندگی این اقلیت سه گروه بیشترین تأثیر را دارند، دولت، جامعه و خانواده. و افزود اگر باورها و سنت ها و هنجارهای خانواده عوض شود، بر جامعه تأثیر می گذارد و جامعه تغییر پیدا می کند.
و سپس توضیح داد که او و فرشته مولوی و بعضی دیگر از دوستان به این نتیجه رسیده اند که زمانش رسیده که خانواده ها را مخاطب قرار دهند و تشکیل مادران رنگین کمان را نوید داد.
در پی آن تصمیم گرفتیم با نیاز سلیمی و سه تن از دوستانی که قدم در این راه گذاشته اند میزگردی داشته باشیم و ببینیم از ماه می امسال تاکنون در این مسیر چه کرده اند.
در این میزگرد که ۳۱ اکتبر ۲۰۱۶در شهروند تشکیل شد، افراد زیر شرکت داشتند:
نیاز سلیمی۶۳ ساله، بازیگر، نویسنده و فعال حقوق بشر و حقوق همجنسگرایان است.
مهرنوش احمدی، ۳۱ ساله، دانشجوی روانشناسی در یورک
الینا آذری، ۲۸ ساله، عکاس
ماریا، ۲۹ ساله، مهندس تکنولوژی اطلاعات (آی تی)
با نیاز شروع می کنیم که در بین شما مادر است و طرح اولیه را او مطرح کرد.
نیاز از آن زمان که این ایده را مطرح کردی چه کارهایی انجام داده اید؟
نیاز سلیمی ـ ضمن تشکر از شهروند برای حمایت از همه ی برنامه هایی که مربوط می شود به مسائل ایرانیان کانادا، شاید بد نباشه که اشاره مختصری به آن برنامه بکنیم. در برنامه ی معرفی کتاب موضوع کتاب در مورد همین درگیری ذهنی و بعد هم عملی یک پدر ایرانی بود که فرزندش ضمن اینکه در خارج از ایران به دنیا آمده بود و مادر آن بچه هم ایرانی نبود و از آن فرهنگ و باورها نبود، اما این پدر با توجه به اینکه بخشی از عمرش را در ایران گذرانده بود و کودکی خودش در آن شرایط گذشته بود و با ارزش های آن جامعه رشد کرده بود و خودش هم به نحوی قربانی بخشی از این فرهنگ یا عادت ها و خلاف های فرهنگی بود وقتی اینجا با مسئله همجنس گرا بودن فرزندش برخورد می کند در حقیقت براش یک فاجعه ذهنی ایجاد می شود و این مراحلی که این پدر طی می کند که نقش و وظیفه اش چیه. که ما در این داستان هم می بینیم که این پدر فرزندش را عمیقا دوست داره ولی به نظر میاد بخشی از آن فشاری که او را تا آن حد پیش میبره که تصمیم می گیره بچه اش را از بین ببره مشکل فرهنگ سنتی ست با این مسئله که نه فقط اون رو طرد میکنه بلکه براى اون مجازات قائل میشه.
ما متوجه می شیم که این فرهنگ و سیستم ارزشی یا ضدارزشی یک جامعه است که این پدر رو موظف و مجبور میکنه که چنین عملى رو انجام بده چون در غیر این صورت نه تنها آن بچه پذیرفته نیست، بلکه خود این آدم هم پذیرفته نیست برای اینکه واکنشی رو که ازش توقع میره انجام نداده.
گفت وگوهایی که من و خانم مولوی با هم در مورد این مسئله داشتیم، حتى قبل از نوشتن این کتاب، این فکر را ایجاد کرد که در این مورد خاص باید کاری کنیم. در آن برنامه هم مطرح شد که ما در حقیقت با سه بخش کلی درگیر هستیم، خانواده، جامعه و سیستم حکومتی. یک بخش هایی هست که در حال حاضر مخاطب قرار می گیرند، مثل درخواست و یا اعتراض به دولت و قوانین، ولی در هر حال رسیدن به نتیجه مطلوب در این رابطه آسان نیست و در اختیار ما هم نیست. اما آن بخشی که تا به حال مخاطب قرار نگرفته به طور مستقیم واحد خانواده است. چیزی که به فکر ما رسید، کسانی که خودشان درگیر هستند و فعالیت می کنند، این است که این جای خالی را ما باید پر کنیم.
ما باید بتوانیم آن گفت وگو را با خانواده ها ایجاد کنیم. خانواده ها حتی در مواقعی که فرزندانشان اعمالی انجام می دهند که خلاف قانون است (البته نمی خواهم این هویت را با آن مسئله مقایسه کنم) ولی وقتی فردی عملی خلاف قانون انجام می دهد و به خود یا دیگری آسیب می زند و مجبور است که مجازاتى را تحمل کند، در همه ی این موارد خانواده ها از بچه هایشان حمایت می کنند. می بینید یک بچه قتل انجام داده ولی خانواده زندگی شان را فدا می کنند تا سعی کنند رضایت صاحب دم را بگیرند ولی در این مورد که هیچ خطایی صورت نگرفته و هیچ آسیبی به دیگری نرسیده صرفا به دلیل تفاوتى که جامعه کورکورانه نفى میکند، مثل اینکه شما فرزندی داشته باشید که با چشم آبی و یا موى قرمز به دنیا آمده باشد، یعنی به همین سادگی و طبیعی بودن، خانواده اولین واحدی ست که به محض پی بردن به آن، شروع می کند به دفع کردن فرزند خودش. آن اتفاق اولیه در خانواده می افتد و بعد این فرزند که در بسیاری از مواقع در سنین نوجوانی و در دوره اى که فرد در مرحله کشف هویت جنسی خودش هست، که شاید نشانه های بیرونی اش با معیارهای رایج جامعه همخوانی نداره، و خانواده به آن پی می بره، وقتی با این عدم پذیرش و خشونت روبرو میشه، اجبارأ از خانواده دور میشه و قبل از اینکه بتونه جای خودش را در جامعه پیدا کنه و موقعیت ارتباط برابر با افراد جامعه داشته باشه، رانده میشه و بیرون انداخته میشه و بعد از آن فاجعه آغاز میشه و دیگر این نوجوان هیچ جایی را برای حمایت گرفتن نداره.
مسئله این است که به فکر ما رسید که شاید ریشه ی کل قضایا این باشد که ما بتوانیم این بحث را با خانواده ها شروع کنیم و آنها را درگیر این قضیه کنیم و چند نکته ی بدیهی و اصلی را به خانواده ها یادآوری کنیم.
برای اینکه این بحث را ببندم باید یادآورى کنم که شاید بسیاری از خانواده ها به عنوان یک واحد مجزا این تمایل را داشته باشند که در مقابل این فشار بیرونى مقاومت کنند ولی زمانی که تصویر کلی صمیمانه و دوستانه نیست، هیچ کسی جرات نمیکنه این مبارزه رو به تنهایی شروع کنه و در مقابل فشارهاى قانونى و سنتى جبهه بگیره. البته موارد استثنایی هم داریم ولی این بحث و باور با هر شدت و ضعف که شروع و گسترده بشه کمک میکنه تا زیربنایی بسازه که خانواده ها به تدریج به آن بپیوندند.
مهرنوش، تو هم در این کارزار همکاری می کنی. از چه طریقی می خواهید خانواده ها را هدف قرار بدهید.
ـ من اول میخوام بگم چه جوری از طرف ما کوئیرها ـ خود من ـ وارد این ماجرا شدم و این کارزار رو چگونه می بینم.
چند وقت پیش با یکی از دوستام داشتم صحبت می کردم در مورد رابطه سالم و او به من گفت تو از خانواده چه انتظاری داری. من به اینجا که رسیدم متوجه شدم دقیقا نمیدونم چه انتظاری از اونها دارم. دوستم گفت برای اینکه به رابطه ی سالم برسی باید اول انتظار خودت را از اونها بدانی.
ما مدتهاست که داریم میگیم جامعه ی کوئیر و غیرکوئیر با هم در تماس باشند و بتوانند گفت وگو داشته باشند و از این طریق بتونیم فرهنگ هموفیل و همجنسگرا دوستانه و مدارامداری با هم داشته باشیم. ولی این رابطه چطور امکان داره؟ آیا منِ کوئیر میتونم این انتظار را از جامعه ی غیرکوئیر داشته باشم که خودش را آگاه کنه. و ضمن این آگاهی چگونه میتونه نقش فعال تری داشته باشه در برقراری یک محیط امن تر و پذیراتر برای افراد جامعه ی کوئیر. این سئوال کلیدی من رو به این کارزار جذب کرد.
کار اصلی که این کارزار میخواهد بکنه، این است که اعضایی که با این جامعه در تماس هستند رو فعال کنه. بویژه اونها که میخوان حمایت کنن، اطلاعات و آگاهی دارند ولی دقیقا نمیدونن چه کار میتونن بکنن. هم این که دیالوگ ایجاد بشه، سئوال هاشون رو بپرسن، این صفحاتی که ما ایجاد کرده ایم، مثل توئیتر، اینستاگرام، فیس بوک و کانال تلگرام برای این هست که هم اطلاع رسانی کنیم و هم یک ارتباط دوطرفه برقرار بشه و کم کم مادران و پدران این کارزار را به دست بگیرند و پیش ببرند. به این طریق ما میتونیم آن رابطه ی سالمی که بین ما و جامعه ی بزرگتر رو انتظار داریم، برقرار کنیم.
الینا تو از تجربه ی شخصی ات بگو و اینکه چرا مهمه خانواده ها شماها رو درک کنند؟
ـ تجربه ی شخصی آدم های مختلف بسته به شرایط خانواده میتونه خیلی متغیر باشه. من شخصا از خانواده ای اومدم که از لحاظ روشنفکر بودن در حد متوسط جامعه است. مثلا مادر من کاملا پذیرا بود که آدم های همجنسگرا در دنیا وجود دارند و می پذیرفت ولی وقتی نوبت من شد که این قضیه را بدونه، تجربه ی شخصی من خوشایند نبود، به خاطر اینکه من با توجه به اون آشنایی که با مامانم داشتم قرار بود که خودم موضوع رو بهش بگم، ولی متاسفانه او زودتر فهمید و مامانم بیشتر از این ناراحت شده بود که از اعتمادش سوءاستفاده شده بود وگرنه از همجنس گرایی من اینقدر ناراحت نشده بود.
این در چه سنی برات اتفاق افتاد؟
الینا ـ در ۲۴ سالگی بود، زمانی که من توی ترکیه بودم و مادرم ایران بود. بعد از اینکه متوجه شد اومد ترکیه و با هم روزهای خوبی داشتیم. من آن زمان خیلی کار می کردم و وقت زیادی برای هم نداشتیم ولی مامانم با دوستای همجنسگرام خیلی اخت شد. دوست قدیمی ام که مامانم هم اونو می شناخت و جاهای مختلفی هم باهم زندگی کرده بودیم، در این مدت با مامانم همراه شد و مامانم با نزدیکی با او وارد فضای دیگه ای شد که ببینه آدمها همونی اند که هستند. این نکته خیلی میتونه برای خانواده ها مهم باشه. اینکه من به عنوان یک فرد در ایران الگو بودم برای خیلی ها. همه خانواده ها دوست داشتند بچه هاشون مثل من باشن برای اینکه درسخون بودم، تو المپیاد شرکت کرده بودم، کتابخون بودم، از لحاظ مسائلی که برای خانواده ها و جامعه المنت درخشان بودن بود، من اونها رو داشتم، ولی مامان من از تنها چیزی که نگران بود این بود که دیگه الینا نمیتونه الگو باشه، دیگه نمیتونه قهرمان کسی باشه. ولی وقتی اومد ترکیه و دید که من مثل قبل دارم کار میکنم، روی پای خودم هستم، شخصیتم خیلی قویه و همون هستم، تازه آروم شد و متوجه شد که الینا همون آدمه و این مسئله یک مسئله شخصیه که الینا باهاش سروکار داره و من نباید حریمش رو بشکنم.
پس خیلی هم سخت نبود.
الینا ـ نه خیلی، منتها یک کمی گریه و زاری بود و ناراحتی.
چرا همش موضوع مادرهاست، پدرها چه نقشی داشتند؟
الینا ـ من اگه بخوام راجع به پدرم صحبت کنم، من با پدرم خیلی نزدیک نبودم. فاصله ی عجیبی بین ما شکل گرفت و دنیامون خیلی متفاوت بود، ولی در تجربه هایی که با آدم های مختلف داشتم پدرهایی را دیدم که خیلی درگیر می شدند و کاملا استقبال میکنن و حتی همسرهاشون یعنی مادرهای بچه ها رو قانع می کردن که در کار بچه ها دخالت نکنن.
پس چرا اسم این کارزار را مادران رنگین کمان گذاشتید و نه خانواده ی رنگین کمان؟
نیاز ـ به خاطر اینکه این کارزار با داخل ایران گفت وگو میکنه و تمام مواردی که تا امروز حرکت های اجتماعی به این شکل اتفاق افتاده زیر نام مادران بوده. من فکر نمیکنم ضرورتا روى سخن کارزاری که با نام مادران شروع میشه فقط خطاب به مادران باشه. شاید استفاده از عنوان “مادر” به خاطر اینه که مادران نماد حمایت، محبت، و کمک به حفظ و رشد و پرورش فرزندان خود است و میدونید که تکرار این عنوان از نام مادران پلازا دو مایا اومده وقتی که این ها شروع کردند به دنبال بچه های گمشده شون گشتن و شاید به این خاطر که در برخی جوامع مادران فرصت بیشتری داشتند که این وقت ها رو بگذارن برای فعالیت اجتماعی، برای تحصن، برای تظاهرات. در هرحال من فکر می کنم دلایل متعددی داره ولی اگر دقت کنید تمام این کارزارهای این چنینی که ما در داخل ایران به طور مشخص در طول این سالها داشتیم زیر نام مادران است، ولی وقتی می گوییم مادران پارک لاله به این معنی نیست که پدرها به این بچه ها توجهی ندارند، این یک عنوان تمثیلی ست.
ماریا جان شما میخواهی از تجربه ی شخصی ات بگی.
ـ خانواده ی من هنوز اطلاعی ندارن و من به اونها نگفتم. برای اینکه فکر کردم اگر به مادرم بگم، مادرم اطلاعاتی در این مورد نداره، یعنی اطلاعاتی وجود نداره. اطلاعات شسته و رفته ای که مخاطبش پدر و مادرها باشن یعنی کسانی که تازه میخوان با این موضوع آشنایی پیدا کنن، به اون صورت وجود نداره. خیلی ها هستن که میگن خوب ما وضعیت خودمون رو آشکار کردیم، حالا فیلم داریم، مستند داریم، جزوه داریم، من چی دارم که به مادر و پدرم بدهم تا با این موضوع آشنا بشن و تشخیص بدهند که این یک موضوع خصوصیه و زندگی آدم رو تا اون حد تحت الشعاع قرار نمیده که زندگیت زیر و رو بشه و با گرایش جنسی ات تعریف بشی.
دلیل دیگه ای که من خیلی به این کارزار علاقمندم اینه که مادر و پدرهامون معمولا خیلی احساس تنهایی میکنن. میگن چرا بچه ی من؟ مگه تربیتش اشتباه بود؟ چرا بچه ی دیگه ای اینجوری نیست؟ در حالی که ما تعدادمون خیلی زیاده ولی مادر و پدرهامون نمیتونن اونطور که ما خودمون همدیگه رو پیدا می کنیم، همدیگر رو پیدا کنن. خیلی از پدر و مادرهای ما تجربه ی مشترکی دارند، ولی تا حالا کسی رو ندیدن که این طور باشن و فکر کنن که این ایراد و مشکل نیست.به هر حال نقطه قوت کارزار برای خانواده ها میتونه پیدا کردن یکدیگر باشه. مثلا خیلی از خواهرها متوجه میشن که برادرشون گی یا ترنس یا کوئیر هست، خیلی سئوال دارن که حالا باید چه کنند و زندگیشون چه میشه. این اطلاعات باید براشون دسته بندی بشه و در اختیارشون قرار بگیره.
شما در شبکه های اجتماعی فعال هستید، میتونی آدرس های کارزار را در این شبکه ها معرفی کنی.
ماریاـ ما ایمیل داریم، میتونن تجربیات یا پیشنهادات و انتقاداتشون رو از این طریق با ما در میان بگذارند. فیس بوک رسانه ای ست که بیشتر ایرانی های خارج کشور استفاده میکنن، اگر راحت هستند میتونن اونجا با ما در ارتباط باشن. تلگرام هم داریم چون قشر عظیمی در ایران از اون استفاده میکنن. در توئیتر مخاطبمون خیلی جوان هستن برای اونهایی که نیاز به اطلاعاتی دارند که درخصوص آشکارسازیشون میخوان در اختیار پدر و مادرهاشون قرار بدهند.
نیاز ـ مسئله اینه که این گفتمان شروع بشه. هیچکس در خلوت خودش به عنوان یک فرد چیزی رو نمیخونه که در درون خودش مخفى نگه داره. وقتی پراکنده شد این بحث درمیگیره، حالا آیا کسی مایله که در جمع مطرح کنه که من وابسته ای دارم که به این گروه تعلق داره یا نه مسئله مهمى نیست. مهم اینه که گفتگو درمیگیره و این مسئله تبدیل به یک بحث عمومى خواهد شد.
من فکر میکنم بخش عظیمی از این نگاه مخالف در حقیقت یک نگاه مذهبیه، حتی برای کسانی که مذهبی نیستند. برای اینکه وقتی به تاریخچه مذاهب نگاه می کنیم می بینیم مذاهب همیشه تأکیدشون از طبیعت و بر خلقت است. که کل طبیعت دو عملکرد داره که تنازع بقا و تولید مثل است. اگر نگاه کنید تمام مذاهب غیر از اسلام در یک بخش، رابطه ی جنسی را فقط به منظور تولید مثل تائید کرده نه به منظور دیگری و به دلیل همین نگاه مذهبی کسانی رو که قصدشون از رابطه ی جنسی تولید مثل نبوده رد کرده و به رابطه عنوان انحراف داده به خاطر اینکه تا همین اواخر مسیحیت این بحث رو داشته و ما هنوز داستان ملافه هایی که فقط یک سوراخ در آن بوده که به غیر از وظیفه جنسى از هر گونه رابطه عاطفى و انسانى جلوگیرى کند را بیاد میاوریم. امروز در قرن ۲۱ که انسان از ازدیاد جمعیت و محدود شدن منابع زجر میکشد این نگاه هنوز بدون هیچ تفکر و یا باز نگرى ادامه داره. مثل خیلی از ضایعات فرهنگی که ما برنگشتیم نگاه کنیم چرا شروع شده. ولی امروز ما در حقیقت واکنشمون نسبت به این مسائل بیشتره، چون خبر را بیشتر میگیریم، البته بدون اینکه تحلیل کنیم، مثل یک باور کور که از جایی به ما به ارث رسیده، که به هیچ عنوان به آن نگاه مجدد نکرده ایم. و من تشویق می کنم هر کسی رو که به هر شکلی با این مسئله برخورد میکنه، یک سئوال درونی از خودش بکنه که اون علت مخالفت، اون ناهمگونی، واقعا از کجا میاد؟ آیا شما با اعضاى این اقلیت تماس و برخورد دارید؟ آیا این ها مثل بقیه به مدرسه نمیروند و درس نمیخوانند؟ آیا کار نمیکنند و یا در مشاغلشان نا موفق هستند؟ آیا میزان خلاف و جرم و جنایت در میان این اقلیت بالاتر از بقیه گروه هاست؟ آیا جامعه مجبورست که بار این گروه را به دوش بکشد؟ پاسخ به تمام این سؤال ها منفى ست و اگر فشار مضاعفى را که خانواده، جامعه، و قانون بر این گروه اعمال میکند در نظر بگیریم شاید تصویر عادلانه ترى از شرایط سخت فرزندان متعلق به اقلیت جنسى خودمان را ترسیم کنیم.
آن نقاط مشابهی که ما با هم داریم آنقدر زیاد هستند که این تفاوت هیچ نقشی در تغییر ارزش های جامعه یا تحمیل هزینه ای بر جامعه نداره.
سئوال اینه که آیا اگر کسی همجنسگرا باشه ولی ارتباطى نداشته باشه، آیا این چطور باید ارزیابی بشه؟ اگر مسئله ی جامعه حساسیت به روابط جنسى دو هم جنس باشه آیا در غیبت این رابطه هم فرد را مجرم تلقى میکنه؟ نکات بسیار ظریفی پیرامون این مسیله وجود داره و من فکر میکنم وظیفه ما اینه که قبل از اینکه بخواهیم به کسى درس بدیم یا باورهای خودمون رو گسترده کنیم، باید چیزی رو در ذهن اون افراد به حرکت درآوریم که از خودشون سئوال کنن. آیا کسی که همجنسگراست درس نمیخونه، آیا کار نمیکنه، به محیط اجتماعی آسیب میزنه، آیا به طبیعت آسیب میزنه و یک میلیون سئوال وجود داره. و شما به این مسئله میرسید که اگر یک دگرجنس گرا رابطه نداشته باشه، تصمیم گرفته ازدواج نکنه و بچه نداشته باشه، رفتار ما با او چطوره، آیا ما تو زندگی او دخالت میکنیم و تحمیل می کنیم که نُرم جامعه اینه که شما باید ازدواج کنید و خانواده تشکیل دهید و فرزند به دنیا بیارید. ما به نقطه ای رسیدیم که این سئوال ها خیلی مهمه و هر فردی باید این سئوال ها رو از خودش بکنه. که توقع من از یک فرد همجنسگرا که باهاش برخورد میکنم چیه؟ حق من برای این توقع چقدره؟ ریشه ی توقعات من از کجاست؟ و اینها چقدر معنی دارند؟ چه در رابطه ی من با این فرد و رابطه ی این فرد با جامعه.
مهرنوش ـ تا ده سال پیش کسی راجع به جامعه ی کوئیرحرف نمی زد، اصلا ما وجود نداشتیم، الان ولی فضاهایی درست شده که ما خودمون توش فعالیم، فضاهای امنی که میتونیم در مورد تجربیات خودمون صحبت کنیم و هر جور که هستیم خودمون رو بیان کنیم و نگران نرمال بودن یا نبودن هم نباشیم. خیلی هامون تو شبکه های اجتماعی و تلوزیونی آشکارسازی کردیم. الان ما در شرایطی هستیم که باید بریم به مرحله ی بعد، یعنی فضاهایی ایجاد بشه برای اونهایی که با ما در تماس هستند، حالا دیگه نوبت خانواده هاست که فعال بشن و رابطه ی خودشون با این موضوع رو مشخص کنن و اگر دوستدار ما هستند برای آگاهی رسانی راجع به این موضوع تلاش کنن.هیچ فعالیتی مثل گفت و گوی دو طرفه به آگاهی رسانی و یادگیری کمک نمی کنه به نظر من.
تو چند سالت بود که باهاشون مطرح کردی؟
مهرنوش ـ من ۲۳ سالم بود و از راه دور و تلفنی به اونها گفتم، ولی هیچ وقت فرصت نشد که باهاشون بشینم و خیلی شفاف راجع به این موضوع صحبت کنم. با اینکه اونها همسر من رو از نزدیک دیدن هنوز مسائل حل نشده و ناشفاف حول این موضوع بین ما زیاد هست. میتونم احساس کنم که خیلی از مادر و پدرها، وقتی که ما آشکارسازی کردیم افکار نادرست و درهم و برهم داشتند. خیلی ذهنشون مغشوش بوده، شاید خودشون آگاه نباشن که دقیقا چه داره به اونها میگذره. وقتی یک نفرتوی این کارزار تجربیاتش رو بیان میکنه، تازه افکارشون سامان پیدا میکنه. من چند وقت پیش با خواهر یک فرد گی صحبت می کردم از او پرسیدم وقتی برادر شما برای شما آشکارسازی کرد چه حسی داشتید، می گفت من همش فکر می کردم این یک بیماریه، سه شب خوابم نبرد، فکر می کردم برادرم تو این جامعه صدمه می بینه. می خوام بگم در این گفت وگوهاهست که مسائل مطرح میشه و شما برای احساساتتون دلیل روشن پیدا می کنید. شما در طی گفت و گو ها تازه متوجه می شید که از بچتون عصبانی نیستید، بلکه براش نگرانید چون مثلاً فکر می کنید بچتون فقط چون گی هست بی جهت ایدز می گیره یا بچتون چون لزبین هست هرگز همدمی پیدا نمی کنه و تنها می مونه. خانواده ها هم مثل فرزندانشون برای پذیرش این وجه از اونها نیاز به زمان دارند. اگر اطلاعات درست در اختیارشون باشه و بدونند تنها نیستند و در عین حال فرصت صحبت کردن در مورد نگرانی ها و ترس ها و افکار خودشون رو داشته باشند، نهایتاً راحت تر اون رو می پذیرند. متوجه می شن که برای کمک به فرزندشون گزینه ای غیر از فرستادنش پیش روانشناس یا دعا کردن برای به اصطلاح خوب شدنش دارند. هیچی به اندازه ی پذیرش و حمایت خانواده از فرزندشون به او کمک نمی کنه. تو یک مصاحبه ای که به زودی برای انتشار آماده می شه با مادری که پسر همجنسگرا داره صحبت می کردم. می گفت هیچ کس توی خانواده از گی بودن فرزندم خبری نداره. می گفت حتی وقتی تو برنامه های بی بی سی راجع به حقوق اقلیت های جنسی صحبت می شه در اتاق رو می بندم که اهالی خونه نبینن و مشکوک نشن. اون به تنهایی بار این راز رو داره به دوش می کشه و داره از پسرش حمایت می کنه ولی خیلی تنهاست. هیچ مادر یا پدر دیگه ای رو نمی شناسه که فرزندشون کوئیر باشه.
در این شبکه های اجتماعی که برای آگاهی خانواده ها راه اندازی کردید، چه چیزهایی در اختیارشون می گذارید؟
الینا ـ من اولین بار است که هم با این گروه دارم آشنا میشم و هم همکاری ام رو شروع میکنم. تا اونجا که متوجه شدم، موادی که در اختیار خانواده ها قراره گذاشته بشه، این نیست که یک سری مطالب را از این طرف و آن طرف جمع آوری کنیم و بگذاریم تا خانواده ها برن توش گم بشن. باید طوری باشه که بتونن جواب همه ی سئوال هایی که مهرنوش گفت، سئوال هایی که به صورت سازمان نیافته در ذهنشون وجود داره، دریافت کنن. و شرایط طوری باشه که کسی که مواجه میشه با همجنسگرایی بچه اش، و نسبت به آن گارد میگیره، این گارد برداشته بشه و بیاد و پرسش هاشو در مورد بچه اش مطرح کنه و خواهان پاسخ باشه.
برای خود من که سالهاست خارج ایران زندگی میکنم و همجنسگرا هستم، و دسترسی ام به منابع علمی و اجتماعی زیاد بوده، یک چیزی که همیشه برام پیش اومده اینه که ما در دنیایی داریم زندگی میکنیم که دنیای داده های پراکنده است. ما می خواهیم که این داده ها به صورت منسجم در اختیار خانواده ها قرار بگیره تا تشویق بشوند برای پرسش و دانستن بیشتر.
ماریاـ در ادامه ی حرفهای الینا بگم که اینها یک سری سئوالات مشخص دارند. سئوالاتی مثل چرا بچه ی من؟ تربیت من بود؟ آیا بیماریه بفرستم درمان بشه؟ چه تأثیری روی آینده شون میذاره؟ همه ی این سئوالات بهتره که طبقه بندی شده بهش جواب داده بشه و در آخر اینه که جواب مردم رو چی بدم؟ که این هم برمیگرده به باورهای غلط رایجی که وجود داره. که این هم بهتره در یک طبقه بندی قرار بگیره و ببینیم باورهای رایج غلط مردم چیه؟ تلاشمون اینه که تجربیات همه رو جمع کنیم و یک همفکری میشه که این سئوالات مشترک چی هست و این طور یک پله ی نرمال و راحت برای خانواده ها می گذاریم. مطمئن باشید که همه پدر و مادرها اولش شوک زده خواهند بود. واقعیت این است که همه تردید دارند و براشون دردناک خواهد بود، ولی حداقلباید دستشون رو بگیریم تا اون مراحل گذار رو که باید بروند سریعتر و راحت تر طی کنند.
حالا در چه مرحله ای هستید. آیا مطالبی دارید برای این خانواده ها؟
ماریاـ مطالب را تازه شروع کرده ایم. دو تا ویدیو فعلا گذاشته ایم ولی کلی مطالب هست ولی اینها تولید خودمون نیست. فعلا ترجمه و زیرنویس است. یک بخش کارهامون که تولیدی خودمون هست، مصاحبه و تولید مستند و جمع آوری تجربه های دیگران است. در جامعه کوئیر تشویق می کنیم که بیان تجربیاتشون رو برامون مطرح کنن و جامعه ی غیرکوئیر رو تشویق می کنیم که بیان سئوالاتشون رو مطرح کنن.
نیاز ـ بحث سن که پیش آمد، اینکه در چه سنی آشکارسازی کردن، من میخوام یک چیزی رو روشن کنم. در مورد پسرها و دخترها در ایران موضوع فرق میکنه. ما از فرهنگی می آییم که تا زمانی که شک خاصی ایجاد نشه، به دخترانی که ظاهر یا رفتار پسرانه دارن، یک امتیاز اضافه ای داده میشه، اینکه “این خودش یک پا مرده” یک تعریف حساب میشه. اینکه این دختر اهل روابط با غیرهمجنس نیست. در خط روابط جنسی در سن پایین نیست، اهل روابط جنسی قبل از ازدواج نیست و جدیه و میتونه از خودش حمایت کنه. در مورد پسرها این قضیه متفاوته. به هر شکلی اگر پسرها هر نشانه ى غیر متعارفا در رفتار و سرووضعشون باشه این قضیه فرق میکنه. ما توی تاریخ خودمون وقتی برگردیم به عقب، رابطه ی زن با زن بسیار وجود داشته، بخصوص این که ما از یک جامعه ی چندهمسری میاییم، در حرمسراها این مسئله رواج داشته، بین زنهایی که رضایت جنسی از رابطه با همسرشان نمی گرفتن، این اصطلاح طبق زدن و بارونی بازی رایج بوده. به عبارتی خواهرخواندگی هایی که رسم بود و کسی به اینها واکنش نشان نمیداد چون کلا رابطه با همجنس توی فرهنگ ما خلاصه میشه در رابطه ی جنسی نه در رابطه ی عاطفی درازمدت و دررابطه ی جنسی زن با زن، این تصور وجود داشته که “فاعل” و “مفعول” وجود نداشته درنتیجه یک برابری و تعادل توی ارتباط وجود داشته، ولی در رابطه ی مرد با مرد به خاطر اینکه از دید سنتى و بر اساس تقسیم بندى هاى رایج کسی “مفعول” واقع میشه، اون کسی که “مفعول” واقع میشده بازنده ارتباط بوده چون اراده و جسم “دیگرى” بر او تحمیل میشده. به همین دلیل روی این مسئله حساسیت شدید ایجاد شده و هنوز هم جامعه متاسفانه رابطه ی دو همجنس رو در حد رابطه ی جنسی خلاصه میکنه ودر بسیاری از موارد آن کسی که به زعم نگاه بیرونى “مفعول” واقع شده، اگر اعتراض کرده باشه، قربانیه و اگر به شکلی توافق کرده باشه که کسی حریم بدنی او را شکسته باشه، بیمار محسوب میشه. اصطلاحاتی که ما داریم، ده ها عنوان وجود داره برای مردی که با توافق خودش تن میده به اینکه “مفعول” یک رابطه ی جنسی قرار بگیره. نکته ای که مبهمه، اینه که کسی که با میل و توافق و در درازمدت، حتی اگر در چنین رابطه ای نباشه اما مایل به ایجاد یک رابطه ی عاطفی، برابر، جنسی، عشقی با همجنس باشه در کجاى این تقسیم بندى قرار میگیره؟ ما باید نورافکن رو از اینکه این فقط یک رابطه ی جنسی ست و پسر من “مفعول” در یک رابطه ی جنسی قرار میگیره، برداریم و اون رو تبدیل کنیم به یک بخشی از هویت فرد، انتخاب و پذیرش فرد برای این رابطه. هویت رو کسی انتخاب نمیکنه ولی رابطه را انتخاب میکنه.
کاری که ما در تمام این رسانه های اجتماعی می کنیم، این است که بحث را از محدوده بسیار تنگ و نه چندان مطرحِ رابطه یا ترجیح جنسی برداریم و تبدیلش بکنیم به کل زندگی و حیات یک فرد. من قد خودم رو نمیتونم بلندتر از این بکنم علیرغم اینکه از یک خانواده ی بلند قد میام. من رنگ پوستم رو نمیتونم عوض کنم چون به این شکل به دنیا آمدم اما توقع دارم که حقوقى برابر با هر رنگ پوست دیگرى داشته باشم. امروز ما با دست آورد هاى مبارزه در راه حقوق و برابرى در بسیارى عرصه ها زندگى بهترى براى اقلیت ها ایجاد کرده ایم و از این حقوق بهره میگیریم. بدون شک زمان آن رسیده که در این عرصه هم که قربانیانش همیشه فرزندان نوجوان خود ما، دگر جنس گرایان، و یا به قول خودمان “افراد عادى”، هستند حرکتى کنیم تا تغییر لازم ایجاد شود.
برای همین هم هست که ما میخواهیم وب سایتی داشته باشیم که با مخاطب در تعامل باشه و می خواهیم با دوستانی که حرفه ای کار میکنن ـ وکیل، روانشناس، جامعه شناس ـ همکاری داشته باشیم تا بیان و به پرسش ها پاسخ بدهند.
برای اینکه این تفکر امروز به هیچ عنوان از نظر زمانی جایى نداره، این تفکر شاید تنها بازمانده ی یک عادت بدوی ست. همون آدمی که برای ارتباط با بچه اش از یک الگوی بسیار بدوی پیروی میکنه با بقیه مظاهر علم و تمدن و روشنگری و … مشکلی نداره و امروز علم خیلی چیزها رو توضیح داده فقط کافیه به آن ها نگاه کنیم. شما نمیتونید فقط آن چیزهایی که مایلید انتخاب کنید و بقیه اش رو پس بزنید. همون کسی که میخواد پیام قرن چهارم رو بده، از فیسبوک برای ارائه اش استفاده میکنه.
همجنسگرایان، فرزندان ما دگرجنسگرایان هستند. روی سخن ما فقط با خانواده هاست. گفت وگوی با قدرت برای خودش کاریست مجزا و بسیار مهم که همه ی ما امیدواریم روزى به نتیجه برسه، ولی اون یک مانع مشخص داره، و اون مانع نافهمی نیست، اون مانع نفعی ست که اون مرکز قدرت از این مانع و اعمال نظر میبرند. این کارزار به هیچ عنوان نمی خواد وارد اون عرصه ها بشه و یکی از دلایل مهمش اینه که ما نمی خواهیم برای خانواده هایی که به عنوان فرد می خواهند با یک مسئله انسانی برخورد کنند و در این زمینه کار کنند، دچار مشکلات قانونی بشوند. به همین دلیل ما از هر کسی که از طریق این رسانه ها با ما در ارتباط هستند، می خواهیم که به هیچ عنوان وارد آن عرصه اعتراضات رسمی و دولتی و قانونی نشوند. اینجا تأکیدش بر خانواده هاست و انواع دیگر مبارزات را می شود در جاهای دیگری دنبال کرد.
می خواهید هر کدام شما حرف آخر رو بزنید.
مهرنوش ـ ما برنامه ی دیگه ای هم داریم و فعالیت هامون به شبکه های اجتماعی آنلاین محدود نمی شه. ما جلساتی رو هم داریم تدارک می بینیم و داریم دنبال مکانی می گردیم که بتونیم توش جلسات ماهیانه داشته باشیم. بیشتر برای آشنایی و شبکه سازی بین خانواده ها و پیدا کردن همدیگه است.
ماریاـ یک محیط آزاد برای گفت وگو که کسی، کس دیگری رو قضاوت نکنه.
مهرنوش ـ محیطی که خونواده ها بتونن توش از تجربیات هم یاد بگیرن و از همه مهم تر یاد بگیرن چه جوری می تونن از بچه هاشون حمایت کنن.
الینا ـ ما هم میتونیم روی نتایج اون صحبت ها کار کنیم و ببینیم چه مسائلی رو باید برای دیگران مطرح کنیم. مثل جمع آوری اطلاعات.
ماریاـ یک نکته ی دیگه ای که می خوام بگم اینه که ما اقلیت های جنسی، فراتر از گرایش جنسی مان هستیم. زندگیم، موفقیت هام و دستاوردهام منو تعریف میکنه، نه اینکه شب تو رختخواب چه می کنم.
یک نکته ی دیگه که در مورد کمپین میخوام بگم اینه که بیایید یک بار هم شده، اطلاعات رو از خاله و همسایه و عمه که فلانی، فلان چیز رو میگه نگیرید و به جای آن اطلاعتون رو از جای درست بگیرید.
مهرنوش ـ ما گاهی احساس می کنیم هیچ تاثیری روی اطرافمون و زندگیمون نداریم و این خیلی روی روحیه آدم تأثیر میگذاره. اینکه احساس کنی قدم هایی که برمیداری مهم نیست. ولی این کارزار امیدوار است که این احساس توانایی را به مادر و پدرها و خانواده ها بده که بدونن هر قدمی که برمی دارند، دارند تغییری به وجود میارند.
نیاز ـ اگر این کارزار شکل بگیره و اونقدر که ما می خواهیم گسترده بشه، فقط کمک به بچه ها نیست. شاید کمک بیشتری به پدر و مادرها باشه. چون اتفاقی که میفته شکاف بین هر دو طرف ـ خانواده و بچه ـ ایجاد میکنه. و شاید پدر و مادرهایی که احساس مسئولیت میکنن و سئوالات بی موردی از خودشون میکنن که کجا من خطا کرده ام، وقتی به عنوان یک مشکل و شکست به این مسئله نگاه میکنن، این کمک میکنه که به این سئوالات به بهترین شکل پاسخ داده بشه که نه تنها اشکالى وجود نداره، بلکه کسى مسئول این اشکال خیالی نیست و در نهایت این پروسه باعث بسته شدن شکاف بین خانواده و بچه شون بشه.
الینا ـ بسته شدن این شکاف نتیجه ای دیگه ای هم داره که وقتی ما از دور به جامعه و فرهنگ مون نگاه می کنیم می بینیم که پایه تغییر از افراد است و بعد خانواده و بعد جامعه، و وقتی این خانواده ها به صورت موازی بتونن این تغییر رو پیش ببرن و به سوی آگاهی برن و این شکاف بسته بشه میتونه روی جامعه بزرگ تاثیر بگذاره.
نیاز ـ و در بسیاری از موارد هم اون مشکلاتی که پیش میاد و بعدأ تبدیل میشه به کل ماهیت این هویت، مثل بیخانمانی، مثل تعدد ارتباط، در حقیقت بخشی از این اتفاق نیست، ناشی از شرایطی ست که برای اون فرد رانده شده ایجاد میشه. اگر شما فرزند همجنسگراتون رو در شانزده سالگی از خونه بندازید بیرون، و اون دیگه جرئت نکنه که مسائلی که براش پیش میاد و در رابطه اش پرسش داره و نیاز به آگاهی داره، مطرح کنه مشکلات بعدی را به دنبال داره که تبدیل میشه به ماهیت این هویت. در حالی که اگر پدر و مادرها در کنار بچه هاشون باشند هیچ دلیلی نداره که یک همجنسگرا مایل به تعدد بیشتری در ارتباط باشه در مقایسه با یک نوجوان دگرجنسگرا.
ما چه جوری میتونیم کمک کنیم، منظورم جامعه و رسانه ها است.
نیاز ـ من فکر می کنم که رسانه ها دو نقش دارند یکی رساندن اطلاعات است و یکى هم تبدیل شدن به نقطه ای که این گروه ها و نظرات اونجا همدیگه رو ملاقات میکنن. اگر این اتفاق بیفته، و ما بتونیم هر چند گاه یک بار همین موضوع رو مطرح کنیم برای اینکه فراموش نشه و بحث پیرامونش پخش بشه. شهروند نه به خاطر پیشرو بودنش در خیلی از زمینه ها، بلکه به خاطر اینکه در ایران برد زیادی داره، میتونه خیلی کمک کنه. و تأکید همه ی ما اینه که همانقدر که با جدیت از همه دعوت می کنیم که به این ابزارهای رسانه ای ما بپیوندند، خواهش می کنیم که فعالیت سیاسی و مبارزه ی سیاسی در این مورد خاص را منتقل کنند به جاهای دیگری که وجود داره و بسیار فعال و مفید است. این تریبون خاص رو دقیقا برای همین هدف مشخصى که ذکر کردیم باقى بگذارند. و اما جامعه، جامعه من و شما هستیم و آن دیگرى. اگر هر یک از ما در یک لحظه صادقانه به یاد بیاوریم که توقع ما از بالا بودن آستانه تحمل جمع در برخورد با ویژه گی هاى “فردى” مان تا چه حد است و این خواست را تا عرصه وظیفه خودمان در قبال “دیگرى” گسترش دهیم بدون شک جهان عادل تر و امن تر از این خواهد شد. به عبارتى همان جهان آرمانى اى که ما براى فرزندانمان آرزو می کنیم.
آدرس های تماس با کارزار مادران رنگین کمان
Telegram: MadaranRanginkaman
Twitter: Madaran_Rangink
Facebook: Madaran.Ranginkaman
Instagram: Madaran.Ranginkaman
Website: MadaranRanginkaman.com در دست ساخت
Email: Madaran.Ranginkaman@gmail.com