جهان انسان شد و انسان جهانی      از این پاکیز ه تر نبود بیانی

شبستری (گلشن راز)

 

متنی که در زیر می خوانید مقدمه ی کتاب “تأثیر و کارنامه دگراندیشان ازلی ایران” نوشته منوچهر بختیاری است که به تازگی توسط انتشارات فروغ در آلمان منتشر شده است.

آزادی‌های فردی و اجتماعی بی‌حضور آزادی عقیده، وجدان و مذهب، سرابی بیش نیست. هر فرد باید بتواند در اندیشه و رفتارش آزادانه تعلق یا عدم تعلق اعتقادی خود به مذهب یا عقیده‌ای خاص را اعلام نماید و هیچ‌کس نباید به این حق او تعرض کند؛ همچنین که در انتخاب و رد یک مذهب یا عرضه‌ی قرائت جدیدی از آن مذهب آزاد باشد. ضمن این که عقیده نداشتن به باورهای دینی و ابراز آن نیز برای همه‌ی انسان‌ها باید آزاد باشد. هر دو حق به یکسان در میثاق حقوق بشر محترم است. این تأکید، بر این امر حیاتی زیست دموکراتیک ناظر است که عقیده در کل چه در دین‌داری و چه در بی‌باوری به دین و تأیید مرام و یا روش دیگری در اندیشه و عمل، حوزه‌ای اختیاری و آزاد باشد. سلب این اختیار و تحمیل مذهب یا مرامی خلاف عقیده‌ی انسان، نشانی از خودمداری در پیشبرد عقیده یا مذهبی ‌است. غیر از این اختیار خودمختار، هر نوع پذیرشی ظاهری، زبانی و نهان‌سازی خواهد بود و کمترین ارج و منزلتی ندارد. تاریخ دگراندیشی در جهان و سرزمین ما به‌ویژه نشان داده است که اجبار، ارعاب و قاهریت خشونت‌بار در این حوزه جز نهان‌اندیشی عقیده و به زیرزمین رفتن دگراندیشان و گشودن دریچه به خشونت فرصت‌سوز حاصلی نداشته است. بی‌گمان رهروان هر دین و عقیده‌ای باورهای خود را صلاح و مَلاح جامعه و جامع‌ترین راه رستگاری بشریت می‌شناسند، اما تحمیل آن به مجموعه‌ی بشریت همچون آخرین و تنها قرائت از «حقیقت»، جز ایستایی، جزمیات و انحطاط و جامعه ای تنگ مایه به بار نیاورده است.

آزادی مذهب و عقیده به‌راستی بن‌مایه و سنگ‌بنای جامعه‌ی باز و تکثرگرا و عاری از تبعیض است. تاریخ انسان اجتماعی هم نشان از این ادعا دارد که آدمی هرگز از آغاز اندیشه‌‌ورزی و ارتباط اجتماعی به یک قرائت تک‌‌صدا از رابطه‌ی انسان با خدا و انسان با انسان تن نداده است. کثرت عقاید و مذاهب و تنوع نحوه‌ی زیست و اندیشه، لازمه‌ی خلاقیت جویا و پویای جامعه‌ی انسانی بوده است. تعصب انحصارگری حقانی به‌جز مصیبت و بلا، خشونت، تن و ذهن‌های درهم کوفته و درمانده حاصلی نداشته است.

موضوع این کتاب در حوزه‌ی حساس و حذرآفرین سرزمین‌ ماست. حوزه‌ای که آزار و پیگرد و درد بسیار آفریده است. تحمیل تک‌‌صدایی مذهب غالب، عدم گفت‌وگوی آزاد و مختار فارغ از هراس تفتیش درباره‌ی دگراندیشان بابی و تأثیر و سرنوشت آنها در ایران، هاله‌ای رازآلود، توطئه‌نگر و مملو از بدفهمی گسترانده است. اجبار به نهان‌اندیشی و پنهان‌کاری و پرهیز عمومی از پرداختن به علل نارواداری و عدم تحمل دگراندیشان در جامعه‌ی ما یکی از موانع اصلی بازدارنده‌ی آزاداندیشی و شکفتن مطلوب تفکر خلاق و پویا در این سرزمین بوده است. نهان‌اندیشان دیگرانی غیرخودی و حاصل توطئه‌ی بیگانگان دشمن فرض شده و راه بر تبادل آزاد افکار و فصل مشترک‌ها، تمرین مدارا، اصلاح و آموزش بسته شده است.

حوزه‌ی عمومی در جامعه‌ی ما با دخالت نامطلوب و مستقیم استبداد سیاسی و دینی، و اقتدار و انحصار حقانی‌گری همچنان توسعه‌‌نیافته و زمین‌گیر بر جای مانده است. اقتدارگرایی انحصارگران حقیقت تنها صدای خویش را در عرصه‌ی عمومی می‌خواهد. حوزه‌ای که باید عرصه‌ی فکر، گفت‌وگو، استدلال و زبان باز و آزاد باشد تا هیچ فرد و گروهی نتواند خارج از آن و با بهره‌گیری ترفند و ابزارهای قهر و خشونت فضای تکثر و چندصدایی را خاموش و خود را در مقام تنها مدعی خیر و صلاح جامعه تحمیل کند.

هرزمان و هرجا که این حوزه‌ی عمومی تحت سلطه و انحصار فرد یا معدودی افراد یا گروه و سازمان‌های ایدئولوژی‌محور قرار گیرد، این مداخله‌ی آمرانه و انحصارگر بنیان اقتدار بی‌چون و چرای دشمنان آزادی و برابری و شأن انسانی را در جامعه برقرار کرده است.

وقتی راه تبادل افکار و گفت‌وگو و شناخت از یکدیگر بسته شد، درِ بدفهمی و کژ‌اندیشی و حاصل ناگزیرِ آن تبعیض و خشونت گشاده می‌گردد. فرایند یادگیری و به دست آوردن معرفت مطلوب، نیاز مبرمی به آزادی اندیشه، اعتقاد و وجدان، و امکان و بستر ابراز آن دارد.

دگربینی و نواندیشی در جامعه‌ی ما با عناد و موانع بسیار روبه‌رو بوده است. و آن‌چنان که تاریخ مکتوب ما به یاد دارد، بسیاری دگراندیشان و نوگرایان نیز در این سرزمین دین‌خو و دین‌آفرین، آرا و آرمان‌های نو را در قالب و بستر معرفت دینی آراسته و عرضه کرده‌اند. هرگاه این دگراندیشان فرصت زیست و آمیزش با اکثریت را یافته و در دیوارهای انحصارطلبی سنت‌گرایان و پاسداران وضع موجود زمانه روزنه‌ای گشوده‌اند، ترکیب و تنوع فرهنگ و مناسک و خلاقیت‌ها عامل محرک و مثمر در بقا و اعتلای عمومی گردید، و روح تازه‌برآمده از این تنوع و تکثر فرهنگی و اجتماعی، اوهام و جزمیات و سکون پیشین را در حد امکان و دانایی و تواناییِ نواندیشان کنار زد و مردم این سرزمین با آرا و عقاید و مظاهر متفاوت و گاه جدیدی آشنا و از آنها بهره‌مند شدند، و گاه از این فضای روادار افق‌هایی به امکان برآمدن جامعه‌ی بهتر و عقلانی‌تر گشوده شد، اما هرگاه تعصب حقانی‌گر یک آیین خاص فضای تحرک دگراندیشی را تنگ و خشونت‌بار کرد و خاموشی صدای دگربینی و قرائت‌های متفاوت و حذف و طرد آنها را پیشه کرد، انجماد، خمودی، جزمیات و اوهام در بستر این انحصارآفرینی افزون گردید و جامعه بیش از پیش تنگ مایه و دچار سکون، تنزل و انحطاط گردید.

book-bakhtiari

پیروان کیش‌های غیرمسلمان زرتشتی، یهودی، مسیحی، بابی و بهایی، و مکتب و طریقت‌های دگراندیش مسلمان متفاوت از قرائت اولیای مذهب غالب، هرکدام به سهم و موقعیت و شرایط زمانه با داده‌ها و یافته‌ها و پرسش‌آفرینی به دانایی و توانایی و تنوع خلاقیت مردم و جامعه‌ی این سرزمین افزوده‌اند. هرجا که انحصارگرایان «حقیقت» در خاموشی، محو یا به حاشیه راندنِ این داده‌ها و یافته‌ها موفق‌تر عمل کرده‌اند، در واقع و عمل، مردمان را از منبع و سرمایه‌ی معنوی و مادی بومی و به زمان محروم کرده‌اند.

ضمناً بگوییم که دین تنها تجلی‌گاه اندیشه و کنش مردمان این سرزمین نبوده است، لذا با این نگره‌ی جزمی که «حقیقتی» ورای باورهای دین‌ها وجود ندارد و گویا حقیقت هستی در انحصار آنها است، نیز نمی‌توان همراه شد. همچنان که دعوی «حقیقت انحصارگر» ایدئولوژی و مرام‌های نوین دو سده‌ی اخیر نیز جز به بارگاه خودمداری و سلب آزادی و تنزل ‌شأن انسان راه نیافته است. این نوشته دین را تنها در ادیان ابراهیمی به‌ویژه اسلام منحصر نمی‌کند، ضمن اینکه دینی را بر کیش دیگر ارحج نمی‌شناسد. لذا اشاره به تفاوت دین‌ها و بینش و رفتار رهروان آنها به مفهوم رجحان دادن یکی بر دیگری نیست. چرا که

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه  

چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.

موضوع این پژوهش،کارنامه و تأثیر دگراندیشان ازلی در بینش و کنش ایران و ایرانی معاصر است. بیش از هر چیز به علت انتخاب واژگان ازلی و ازلیان اشاره کنم. نگارنده بر این امر آگاهم که ازلی‌گری، برخلاف تأکید مخالفان آیین بابی، نه وجود داشته و نه رهروان صبح ازل خود را به چنین عنوانی شناخته‌اند. صبح ازل هم هیچ‌گاه ادعای دعوی جدید متفاوت از آنچه سید باب عرضه کرده، نداشت. بهره‌گیری به‌ناچارِ متن از این واژگان به این معنا نیست که میرزا یحیی صبح ازل مدعی آیین جدیدی بوده و کسانی که زعامت او را بر پیروان سید باب پس از اعدام پیشوا و بنیانگذار بابیه تأیید کرده‌اند، به کیشی متفاوت از آنچه در کتاب «بیان» آمده گرویده‌اند، لذا هر جا در متن کتاب به آیین، کیش و دین‌ بابی و ازلیان اشاره آورده‌ام، غرض همان کیش بیان است، آیینی که سیدعلی‌محمد شیرازی آورده است. واژه‌ی ازلی و ازلیان هم صرفاً برای سادگی فهم عمومی و علامت شناسایی اهل بیان و پروردگان آنها به کار رفته است.

نکته‌ی مهم بعدی اشاره‌ی کتاب به برخی شخصیت ها و تحرک‌ها در فصل‌های پیش‌ رو است. این اشاره‌ها ضرورتاً به‌ این معنا نیست که آنها به کیش بابی باور داشتند و یا در زمره‌ی ازلیان بودند. گاه صرفاً حکایت از حلقهی پیوند فرهنگی و سیاسی و اجتماعی آنها با پیشینه‌ی نهضت بابی و بسترسازی‌های این آیین دارد. اینکه این افراد که در خاندان‌هایی با پیشینه‌ی ‌بابی پرورش و آموزش یافته یا با پروردگان آنها روابط تنگاتنگ و نزدیکی داشته و از آنها تأثیر برگرفته‌اند، به موازین دینی بابیه اعتقاد داشته‌اند یا نه، در پژوهش ما نقش محوری ندارد و نافی حلقهی ارتباط فرهنگی – اجتماعی با این پیشینه که امکان این گذر و فهم را فراهم نمود، نخواهد بود. به ویژه در نسل‌های متأخر که بُعد و پیشینه و تعصب دینی و وابستگی اعتقادی سنتی در میان همه‌ی ایرانیان به درجه و میزانی کم‌رنگ‌‌تر شده است. این حلقه‌ی ارتباطی با دگراندیشان بابی در تحرک نسل‌های بعدی ایران معاصر نه تنها استثنا نیست، بلکه اگر از سر انصاف پژوهشی بر گذشته و حالمان بنگریم می‌بینیم که بینش و کنش متفاوت از آنانی که پیرو یا پرورده‌ی مذهب غالب بوده‌اند در این شخصیت‌ها قابل ردیابی است.

در فضای انحصارطلب حقانی‌گران حاکم و یک‌جانبه‌گری مرسوم آن، بازنگری و بازنگاری این حلقه‌ی ارتباطی که امکان تحول و تطور اندیشه و عمل ایرانیان سده‌ی بیستم را در پی افکندن بنیان‌های ایران نو فراهم یا حداقل تسهیل کرد، اهمیت دوچندان می‌یابد. با اینکه بسیاری از شخصیت‌های عنوان شده در این پژوهش تأثیر محسوسی در زمان خویش داشته‌اند، تاریخ زندگی، باور و دستاوردهایشان بر بستر مصادره و خودی سازی مخالفان، کم‌رنگ یا وارونه یا از صفحه‌ی تاریخ حذف شده است. به عنوان مثال، غالب روشن‌اندیشان پیشگامی که نامشان در نهضت مشروطیت با کسوت یا باور مذهب غالب معرفی و ثبت شده است، دگراندیشان دینی بابی یا پروردگان آنها بوده‌اند، که در تاریخ‌نویسی ایدئولوژی‌محور بعدی برای میراث‌سازی ناراست اسلام سیاسی معاصر یا روشنفکران لائیک امروزین، تبار، آیین، خاستگاه و بستر بینش و کنش آنها نهان و مملو از تحریف شده است. پنهان‌کاری و وارونه‌نگاری‌هایی از این دست همچون همان نهان‌اندیشی‌های مرسوم و فرصت‌سوز، بر پیچیده‌گی‌های حافظه‌ی تاریخی مرسوم ما افزوده و بدفهمی و کژروی‌های بسیار را سبب شده است. اینکه در یکی دو دهه گذشته سرانجام برخی اخلاف این دگراندیشان درپی هویت یابی و تبارشناسی پیشینیان پیشگام خویش به تحرک برآمده تا بعضی اسناد و شواهد نهان مانده در دسترس را علنی کرده و به عرضه عمومی بگذارند، نشانی از اعتراض به همین وارونه نویسی ها دارد.

نوشتن درباره‌ی کارنامه‌ی بینش و کنش دگراندیشان دینی همواره حساسیت‌زا و ترس‌آور بوده است. باید و نبایدهای دینی و سیاسی و شمشیر کارآمد و برنده‌ی تکفیر و اتهام کفر، همواره فضای ترس‌خورده و حذرآفرینی را بر اهل قلم مسلط کرده است. لذا نباید توقع داشت که در این فضای عمومی پرعناد و عتاب و حد و حدودهای جاافتاده، بتوان عاری از خطا و کاستی نوشت. رها شدن یکباره از قید و بندها و سنت‌های دیرینه به این سادگی و مکانیک‌وار به پایان رسیده نیست. زبان مرسوم انحصارگر حقانی‌طلب به این آسانی‌ها از سر ما دست بر نخواهد داشت. آزادی یک روند بی‌پایان است. تقابل قید و آزادی با هستی آدمی درهم آمیخته است. چالش، گلاویز شدن و دست و پا زدن و آموختن برای تغییر پیچیده‌تر از آن است که می‌اندیشیم. نگارنده هم خود را خارج از این حد و حدود و پیشینه‌ها نمی‌شناسد و در همین راستا و فضای معرفتی قلم زده است.

پرداختن به آیین دگراندیش بابی و پیامدهای آن در جامعه‌ی ایران، بیرون از جانبداری یا مخالفت‌های ایدئولوژی‌محور و سیاسی‌زده‌ی معاصر، با تنگنا و معضلات بسیار دیگری هم دست به گریبان است. تاریخ‌نگاری مرسوم ما تاریخ را غالباً آیینه‌ی عبرت‌آموزی دانسته و از منظری اخلاق‌گرایانه و هدایتگر مکتوبش کرده ‌است. این کتاب تلاش دارد تا در حد توان و حوصله‌ی خود از چنین فهم و پنداری دوری گزیند و صرفاً از منظر پرسشی و تردید در یقین‌های مرسومِ به قلم آمده پیش رود، تا بیش از آنکه یقینی را عبرت‌آموز نماید، در گشودن دریچه‌ی دیگری به دیدن و شنیدن حضور و صدای یکی از پرتعداد فراموشی‌ها یا وارونه‌نویسی‌ها پرتویی مقدماتی افکند و شاید پرسش‌های جدی و جدید و محرکی را برکشد.

این تحقیق بیش از آنکه صرفا بررسی تأثیر بابیان دگراندیش را به عنوان یک عامل و مولفه برآمده از فهم مرسوم تقسیم شده سنت و مدرنیته در جامعه پیش‌مدرن ایران مد نظر داشته باشد، بر آن است که چگونگی و حد تأثیر و بسترسازی این آیین و پروردگان آن در نسل‌های بعدی را در نوسازی بنیادهای مدنی ایران نو در قالب یک حلقه و بستر گذر بومی برآمده از درون جامعه‌ی ایران طرح نماید. حلقه ارتباطی که ضمن برخاستن از درون خویش سنتی، برغم آغوش پذیرای مولفه های نوآئین حاصل معرفت و دستاورد انسان پیشرو معاصر دیگر جوامع، با جدایی از سرچشمه های جزمی مذهب غالب به فهمی از ضرورت تغییر و معاصر بودن رسید و برای تحقق آن به تکاپویی کارآمد بر آمد. سهم بابیان در شکستن برخی از موانع بازدارنده‌ی تغییر و تحول به ویژه منهیات و منکرات شرعی، و آفریدن بستر بازتر برای نوآوری و تغییر، و گذر از دین‌ورزی قدسی و فقه سنتی به جهان‌نگری دینی گیتی‌مدار و حقوق جدید، و ورود ایران به سیاست‌ورزی نوین در آثار غالب تاریخی ناگفته یا در هاله‌ای رازآلود مانده است.

جامعه و فرهنگ ایران در حضور پرتوان و محرک ‌آرا و اندیشه‌های دینی همواره دارای ویژگی‌های خاص خود بوده است. گستره و ژرفای نفوذ افکار و باورهای دینی در فرهنگ غالب و خرده‌فرهنگ‌های در حاشیه مانده، در ظاهر و باطن، همه شاهد بر این ادعاست که در مجموع، جامعه و فرهنگی دین‌خو داریم. بدون ‌شناخت چندسویه و ابعاد متکثر این مؤلفه‌ی درهم‌آمیخته‌ی فرهنگ و جامعه‌ی ما و گروه‌بندی‌های مذهبی برآمده آن، شناخت تاریخ گذشته و جایگاه امروزی‌مان‌ عمیق و کار آمد نخواهد بود.

با برآمدن عصر نو و انسان مدرن فرض بسیاری از اهل تفکر و عقلانیت این بود که گسترش سوادآموزی، ژرفاگرفتن دانش و رواج عمومی علوم ‌انسانی حضور و تأثیر عقاید و سنت‌های دینی را کم‌رنگ می‌گرداند و به‌تدریج آنها را از میان برمی‌دارد. بسیاری از منورالفکران اولیه و روشنفکران بعدی ایران نیز چنین پنداشتند. واقعیت‌های جهان پیش‌ روی اما از حقیقت دیگری پرده برداشت. دین، سنت، حافظه‌ی تاریخی برآمده از آن و کارکردهای آن بیش از همیشه و همچنان از توان و اهمیت بسیار در بازشناسی کیستی و جایگاه انسان معاصر برخوردار گشته است. دین با قدرتی شگفت، مؤثر و با اهمیت بسیار و کارکردی غیرقابل انکار در همه جوامع معاصر و مدرن حضور دارد. این تنها ویژه‌ی اسلام یا مذهب شیعه و نحله‌‌های عرفان و تصوف نیست. مسیحیت و حتی هندو و یهود… همچنان در حال گسترش پایه‌های نفوذ و عرضه قرائت‌های متفاوت از موازین و متون دینی خود هستند. دیگر نمی‌توان احیای نقش دین را در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جهان معاصر به عقب‌ماندگی، جهل، بی‌سوادی، نادانی، تعصب و شرایط جغرافیایی و پیشینه‌های فرهنگی – تاریخی تقلیل داد، گرچه همه‌ی این عوامل به سهم خود در زمان و مکان تأثیرگذارند. تقابل روزافزون تکالیف دینی با تعهدات و وظایف و هویت شهروندی در جوامعی چون ایالات متحده آمریکا و اروپا شاهدی بر این ادعا دارد. سرزمین‌هایی که  تکاپوی دین و دین‌ورزان همچنان و بیش از پیش در تحرک و تاثیر بر عرصه های عمومی و سیاسی است.

بسیاری از ایرانیان در شگفت و سردرگم، سرچشمه‌ها و علل دو رویداد سرنوشت‌ساز سده‌ی بیستم خود، جنبش مشروطیت و انقلاب اسلام سیاسی، را مقصران و توطئه‌گران می‌شناسند. اینکه چه شد جامعه‌ای با قریب ۹۰ درصد بی‌سواد و «عقب‌مانده» ـ آن‌چنان که در میراث‌سازی و مرثیه‌خوانی‌های مرسوم دوران‌های پهلوی و اسلام‌گرایان، زمانه‌ی آستانه‌ و عصر مشروطه را ترسیم کرده‌اند ـ توانست نهضت تاریخ‌ساز مشروطیت را بر پا کند و در گذری شگفت از فقه سنتی به حقوق جدید، در مقابل چشمان حیرت‌زده و مات اولیای مقتدر مذهب غالب، بنیاد حکومت قانون را طراحی و قالب‌ریزی کند؛ اما هفت دهه بعد در فضای ظاهراً مدرن، انبوه باسواد و ده‌ها هزار تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی، ادیب و فاضل علوم و فنون نوین، شهرهای صنعتی و فعال، هزاران روشنفکر مدعی، و ضعف و ناتوانی اولیای مذهب غالب در قیاس با زمانه‌ی مشروطه حکومتی دین‌مدار بر سر کار می‌آید؟

پاسخ‌های ایدئولوژی‌محور و آرمان‌جوی سیاسی یا نگرش صرف اروپامدار متکی بر علوم انسانی غربی هیچ‌کدام همه‌ی تصویر و ویژه‌گی‌‌های جامعه‌‌ی زمانه ـ که بسترساز این دو رویداد  متفاوت اما ‌برآمده و هم ریشه در معرفت و کنش بومی خود ما گردید ـ را درنیافته و نیاموخته است. آموختن اگر بهزمان و بی‌گسست از پیش و پیشینیان نباشد ناهمزمان و نابهنگام است و جز افسوس و اندوه و حیرت و درماندگی نمی‌آفریند. واقعیت تلخ تاریخ معاصر ما این است که ما هنوز ناهمزمان با مقتضای زمانه به اجتماع می‌نگریم و راه‌حل‌هایی ناهمزمان‌تر را پیش‌ روی قرار می‌دهیم. این معضل بزرگ نظریه‌پردازان و کثیری از گردانندگان سرزمین ‌ماست که آگاهانه یا ناآگاهانه از فهم گذشته‌ی خود آن‌چنان که بوده گریزانیم. چه آنان که راه‌حل‌ها را در لابه‌لای بینش و کنش رهروان مدرنیته غربی می‌جویند و چه آنانی که در ظاهر سنت‌گرایند، اما شناخت چندان مطلوب معاصری از همان نسبت قدمایی دین و سیاست این سرزمین به دست نیاورده‌اند.

بخش دوم هفته ی آینده