یک گریز کوتاه:
شادی موفقیت برنامه گردهمایی در حمایت از سعید ملکپور، با خبر درگذشت مادر محمد علی طاهری، زندانی عقیدتی دیگر ساکن اوین، در تورنتو همراه شد. خانم عزت طاهری با حسرت دیدار فرزندی چشم از جهان فروبست که از سال ۱۳۹۰ در زندان است. درگذشت ایشان را به خانم آذر طاهری و آقای فرشید الموتی و اعضای خانوادهشان تسلیت میگویم.
گردهمایی در حمایت از سعید ملکپور کمتر از سه هفته پیش در دانشگاه تورنتو برگزار شد. موفقیت این برنامه حتا از انتظار برگزارکنندگانش هم فراتر رفت. سیزده سخنران که طیف وسیعی از شخصیتهای برجسته ایرانی و غیرایرانی را در بر میگرفتند برای جمعیتی که آنها نیز از ملیتهای گوناگون بودند از آزادی این ایرانی مقیم کانادا سخن گفتند و هر یک دیدگاههای شخصی خودشان را در این زمینه ارائه دادند.
صحبت از ایجاد این کارزار مدتی بود که در بین برگزارکنندگانش جریان داشت و در ماه نوامبر سال گذشته شکل عملی به خود گرفت. برگزاری گردهمایی تنها قدم اول در تلاش برای آزادی سعید بود. مهمترین هدف این گردهمایی آگاهیرسانی به جامعه بزرگ کانادایی در رابطه با این عضو جامعه بود. مذاکراتی که برای از سرگیری روابط دیپلماتیک بین کانادا و جمهوری اسلامی در جریان است شرایط مساعدی را برای آزادی سعید فراهم آورده و لازم است دولت کانادا را تشویق کرد تا در جریان این مذاکرات آزادی او را از جمهوری اسلامی طلب کند. اهمیت این درخواست زمانی برجستهتر جلوه میکند که توجه کنیم آزادی دکتر هما هودفر نیز در اولین مراحل همین مذاکرات و بدون هیچ پیششرط علنی از سوی جمهوری اسلامی انجام پذیرفت.
در این نوشته میخواهم دیدگاهها و تجربههای شخصی خودم را در رابطه با موفقیت این برنامه با شما در میان بگذارم.
چند نکته مهم این کارزار را از نمونههای مشابه برجسته میکرد/میکند که موفقیت برنامه گردهمایی نیز مدیون همانهاست. اولین و مهمترین این نکتهها ویژگی فراحزبی بودن آن است. هدف این کارزار و آن گردهمایی تنها به تلاش برای آزادی سعید ملکپور محدود میشود. هر قدمی از سوی هر شخصی که ما را به آزادی سعید نزدیکتر کند با آغوش باز پذیرفته میشود. همین است که از هر سه حزب اصلی کانادا (و همینطور از رهبر حزب سبز) برای سخنرانی در این برنامه دعوت بهعمل آمد. همینطور، در انتخاب سخنرانها تنها پرسشی که ما از خودمان کردیم این بود که آیا دعوت از این شخص میتواند به آزادی سعید کمک کند؟ اگر جواب مثبت بود او را دعوت کردیم، اگر منفی بود، نکردیم. اما هیچ ویژگی دیگری ملاک انتخاب ما نبود. ما هیچگاه در گرایش فکری افراد و دوری و نزدیکیشان به گرایش فکری خودمان کنکاش نکردیم (بگذریم که صحبت از یک گرایش فکری درباره برگزارکنندگان برنامه خطاست). همین بود که نه دکتر هودفر در بیان نظرش درباره لزوم نامشروط بودن بازگشایی سفارت خویشتنداری کرد، نه برعکس، محمد فهمی در تاکید بر مشروط کردن بازگشایی سفارت به آزادی سعید، و نه دکتر اخوان در طرح مذاکره با سرمایهداران ایرانی که بیتوجه به مسئله حقوق بشر مشغول سرمایهگذاری در آسمانخراشهای تورنتو هستند. اما آنچه این سه نفر و باقی سخنرانها بی هیچ ابهام و اما و اگری بر آن تاکید کردند لزوم تلاش همین حالا برای آزادی سعید و به آینده واگذار نکردن این تلاش بود.
ویژگی دیگر این کارزار و آن گردهمایی این است/بود که خواستیم تلاش برای آزادی سعید ملکپور را از مرزهای جامعه ایرانی فراتر ببریم و آن را به درخواستی از سوی جامعه بزرگ کانادایی تبدیل کنیم. به عبارت سادهتر، میخواستیم بگوییم زندانی بودن سعید تنها به جامعه ایرانی کانادا مربوط نمیشود، بلکه این جامعه بزرگ کانادایی است که آزادی یکی از اعضایش را خواستار است. و فکر میکنم در این زمینه بسیار موفق بودیم، چه با توجه به گوناگونی فکری و قومی سخنرانها و چه گوناگونی قومی و فکری شرکتکنندگان. شاید بهترین ملاک برای نشان دادن این موفقیت تمام شدن کارتپستالهایی بود که سازمان عفو بینالملل برای تقاضای آزادی سعید با خود آورده بود و در بین جمعیت پخش میکرد. بهنظر میرسید که حتا عفو بین الملل هم در تخمین جمعیت شرکت کننده سوی کمتر را گرفته بود.
نکته دیگری که میخواهم بر آن تاکید کنم همان است که ارسلان کهنموییپور در سخنانش در آغاز آن جلسه عنوان کرد یعنی بیتاثیر بودن باز یا بسته بودن سفارت بر آزادی سعید (یا هر زندانی عقیدتی دیگر). بی هیچ تردیدی تمام شواهدی که در سالهای اخیر در دست است نشان از این دارند که آزادی یا اسارت زندانیان عقیدتی مطلقا ربطی به شکل روابط دیپلماتیک بین ایران و غرب ندارد. حتا یک مورد هم نمیتوان مثال آورد که باز بودن سفارتی کمکی به آزادی یک زندانی عقیدتی کرده باشد. زهرا کاظمی زمانی در زندان کشته شد که سفارت کانادا در ایران مشغول بهکار بود. برعکس، حمید قاسمی شال زمانی آزاد شد که سفارت کانادا در ایران تعطیل شده بود. به همین ترتیب، حکم محکومیت نازنین زاغری تنها چند روز پس از بازگشایی سفارت بریتانیا در ایران صادر شد و این بازگشایی تا امروز هیچ کمکی به آزادی او نکرده است. تازهترین مورد، احمدرضا جلالی استاد دانشگاه ایرانی- سوئدی است که برای دومین بار دست به اعتصاب غذا زده است و نه تنها سفارت سوئد، بلکه سفر نخست وزیر این کشور و هیئت بلندرتبه دولتی به ایران و امضای چندین قرارداد تجاری بین دو دولت هیچ گشایشی در کار این زندانی بهوجود نیاورده است. از دید من دلیل این موضوع هم بسیار ساده است. این افراد را سپاه پاسداران و قوه قضائیه بهزندان انداختهاند و تنها همین دو نیرو هستند که میتوانند شرایط آزادی آنان را فراهم سازند. دولت جمهوری اسلامی، بهعنوان ضعیفترین نهاد صاحب قدرت در ایران، تنها نقش پیامرسان بین دولتهای غربی و نهادهای اصلی صاحب قدرت در ایران را بازی میکند. تنها در یک بده بستان حسابشده است که میتوان پیام قدرتمندی برای آن نهادها فرستاد و قانعشان کرد که نگهداری سعید بیش از این برای آنها سودی ندارد. شرایط کنونی جهان و منطقه چندان موافق میل قدرتمندان جمهوری اسلامی نیست و برای بهدست آوردن دوستی کشوری مانند کانادا امتیازاتی بهمراتب بزرگتر از آزادی سعید را حاضرند بدهند. اگر مذاکرات بین دو دولت بدون آزادی سعید به نتیجه برسد افق دیگری برای این موضوع در چشمانداز نیست.
این است که به اعتقاد من، موضوع حقوق بشر را نمیتوان و نباید به پس از بازگشایی سفارت موکول کرد. اگر کاری بتوان کرد همین امروز است. مذاکرات برای از سر گیری روابط دیپلماتیک بهترین – و شاید تنها – فرصتی است که میتوان برای آزادی سعید تلاش کرد. کوتاهی در این کار اشتباهی است که دودش بهچشم همه ما خواهد رفت. هیچ معلوم نیست نفر بعدی که قرار است سفرش به ایران به زندان اوین ختم شود، کیست.