آیا میانگین بلوغ جوامع بشری آمادگی  وداع  با پیش تاریخ نرینه و امتیازات ناشی از آن را دارد؟!

فارغ از ارزش گذاری، و به عنوان یک واقعیت تلخ و گزنده تاریخی، زنان در مجموع بیشترین باراجتماعی را در پیش برد قافله تمدن بشری و به همان اندازه بیشترین ستم و استثمار و سرکوب را بردوش خود حمل کرده اند. بسیار بیشتر از وزن اجتماعی خود به عنوان نیمی از جامعه چه درعرضه تولید و خدمات اجتماعی رسمی و  چه درحوزه های گوناگون تولیدی و اشکال گوناگون کارعاطفی- اجتماعی غیررسمی.

آن ها حتی در حوزه های رسمی هم از دستمزد کمتری نسبت به مردن برخورداربوده اند. اما سهم آنها در بخش اقتصاد غیررسمی و انکار شده کار رایگان و بدون دستمزد ( بیگاری) و سوای کارگاههای تولیدخانگی، چه در عرصه بازتولید اعم از کارخانگی رایگان و بازتولیدنیروی کار رسمی، و یا کار عاطفی پرورش و آموزش فرزندان و یا بازتولید نسل تعیین کننده بوده است.

آنها همزمان مورد استثمارچندگانه قرار داشته و دارند. به همین دلیل بی تردید سهم و نقش واقعی آنها در چرخه عمومی کار اجتماعی و نهایتا بازتولید تمدن بشری بیش از مردان بوده است. با این وجود روی دیگر این تراژدی تاریخی، انکار این نقش و سرکوب همه جانبه اجتماعی و سیاسی و اعمال انواع خشونت های مشهود و نامشهود بوده است که متأسفانه با جهانی شدن سرمایه و کالائی شدن جوانب گوناگون زندگی بر دامنه آنها افزوده هم شده است. بخش مهمی از این نادیده گرفتن به دلیل عدم به رسمیت شناختن کار بازتولیدی با همه اهمیتش در چرخه نیروی کار است که با هدف تأمین نیروی کار ارزان و سود و در حقیقت تشدید استثمار اکثریت جامعه درکلیت خود صورت گرفته است. یکی از وظایف مهم خانواده مقدس و مردسالاری و دیگر مقدسات، حفاظت از نیروی کار رایگان و طبیعی و خودجوش کردن این نوع خدمات برای سرمایه و اسستثمارکنندگان بوده است. کار بی مزد و بیگاری هم چون بخش لاینفکی از ساختار اقتصاد غیر رسمی اساسا و بیش از همه بر دوش زنان تحمیل و سرشکن شده است. سرمایه داری حتی اکنون هم حاضر نیست کارخانگی را به عنوان کار رسمی به رسمیت بشناسد و ترامپ و لوپن ها به نوعی شورش سرمایه هستند در سست شدن حریم هائی چون خانواده مقدس و سقط جنین (بازپروری نسل و کاررایگان ..)، چنانکه استیون بنن خواهان بازگرداندن حرمت و ارزش های بر باد رفته کلیسا به متن قدرت و جامعه هستند. رد پای این نادیده انگاری سیستماتیک نقش زنان در عرصه کار و امور اجتماعی بویژه کار رایگان بازتولیدی، که توسط جامعه رسمی طبقاتی- سرمایه داری به طورمداوم اعمال می شود و عادی و طبیعی انگاشتن آن را تا اعماق منافذ جامعه رسوخ می دهد، متأسفانه از دیرباز حتی در اکثر تئوری ها  و نظریه پردازی های چپ هم که عموما مشغله اصلی خود را تجزیه و تحلیل اقتصاد رسمی و نقد استثمار از قبل آن قرار داده اند دیده می شود. و چنین است که اقتصاد به رسمیت شناخته نشده سرمایه داری و نایده گرفته شدن آن در بازتولیدچرخه اجتماعی کار و زندگی، عملا توسط آن ها نیز به رسمیت شناخته می شود و به تبع آن مفهوم و گستره طبقه و مشخصا طبقه مولد و تحت استثمار، و مبارزه طبقاتی به شدت یک وجهی و محدود و سخت مردانه می شود، که بر طبق آن مقوله ای چون رهائی زن و مشخصا تبعیض مبتنی برجنس، فراطبقاتی و بیرون از ستم طبقاتی و به عنوان امری ثانوی و در اولویت درجه دوم قرار می گیرد. غافل از آن که با مردسالاری و تداوم ستم و استثمار زنان و سرکوب زنان نمی توان سخنی از سوسیالیسم و رهائی در معنای واقعی خود  بر زبان آورد.

تاریخ و قافله تمدن بشری بسیار بیشتر از آن که وانمود می کند به زنان و نقش آن ها وامداراست. آیا زمان به رسمیت شناختن این نقش فرارسیده و میانگین بلوغ جوامع بشری آمادگی پذیرش آن و وداع گفتن با پیش تاریخ نرینه خود و امتیازات ناشی از آن را دارد؟!

بی گمان پاسخ به این پرسش خود یکی از چالش های بزرگی است که در برابر بشر امروز قرارگرفته است.

با در نظرگرفتن جایگاه اکثریت بزرگی از زنان در تولید اجتماعی و بطورکلی چرخه تمدن بشری، و استثمار و سرکوب چند لایه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، و این که واقعیت وجودی آن ها بطور عینی بیانگر تنوع و چندگونگی مقوله کار و نقش آن در قوام و دوام حیات بشری، اعم ازکار یدی و عاطفی و بازتولیدی (و عمدتا غیررسمی در سیستم حاکم)، و به اعتبار پتانسیل اجتماعی که آنها حامل آنند، می توان مدعی شد که  نه فقط به طور عینی حلقه ای کلیدی و پیشرو در جنبش رهائی بشمار می روند، بلکه به درکمان از سوسیالیسم، طبقه و مبارزه طبقاتی و تکثر و چند لایه بودن آن و عزم مان برای به گور سپردن مناسبات آغشته به مردسالاری و اهمیت خشونت زدائی از تاروپودجامعه، به رهائی و مبارزه علیه هرگونه قدرت بیگانه شده و مشرف برجامعه و افرادجامعه، به جهان شمولی انسان، فارغ از رنگ و نژاد و جنس و مذهب و ملیت و…؛ معنا، جامعیت و رنگ و بوی تازه ای می دهد. بدیهی است که افزایش خودآگاهی زنان به موقعیت عینی خویش و خودسازمان بابی آن و نیز آگاهی عمومی به نقش آن در رهائی جامعه، می تواند شتاب دوچندانی به آن بدهد. به طریق اولی در جمهوری اسلامی که در آن انواع تبعیض ها و آپارتاید جنسی”قانونی” هم محسوب می شود و دامنه ستم و تبعیض چندین برابر است، اهمیت رهائی زنان و خودآگاهی جامعه به نقش آن در کل فرایند رهائی جامعه از تاروپود رسوبات کهن و حاکم و انواع مناسبات تبعیض آمیز اجتماعی و مردسالارانه، و از استبدادحاکم، دو چندان می شود.

 بی تردید با توجه به طبقاتی شدن جوامع انسانی، زنان نیز یک پارچه نبوده و خود به اقشار گوناگون طبقاتی تقسیم می شوند. که در آن نحوه زیست و زندگی زنان مرفه با اکثریت بزرگ زنان زحمتکش و مولد و تحت استثمار متفاوت می شود. گرچه آنها چه بسا ممکن است در حوزه های محدودتری از تبعیض ها هم پوشانی هائی با هم داشته باشند، اما  تمایز و شکاف در حوزه های اصلی زیست و زندگی برجای می ماند. با عطف به همین واقعیت بحث نقش زنان در رهائی و اهمیت تاریخی آن تا آنجا که به جوامع طبقاتی برمی گردد ناظر بر اکثریت بزرگ زنان تحت استثمار و زحمتکش است.

۸ مارس ۲۰۱۷