نسل های ما نتوانسته اند تجربه های خود را درباره چگونگی پذیرش حجاب اجباری بعد از انقلاب به نسل های بعدی منتقل کنند. انگیزه انتشار یک سلسله مقاله که در آن تاریخ و خاطره و مشاهدات در هم تنیده شده، جبران اهمالی است که ما مرتکب شده ایم و به سبب آن بسیاری از افراد نسل های جوان به خطا تصور می کنند زنان بی حجاب ایرانی، روزهای آغازین پیروزی انقلاب، یک شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند بی چون و چرا و بلافاصله در اجرای فرمان رهبر انقلاب اسلامی حجاب اجباری را سر کردند. حال آن که روند پذیرش حجاب اجباری روندی پر تنش، پیچیده و پر ماجرا بوده و سیر تحولات آن را فقط در تهران نمی شود دنبال کرد. در سطح کشور زنان با ابراز نارضایتی از حجاب اجباری و تبعات آن مانند از دست دادن شغل، برآشفته شده و به هر شگردی برای رویاروئی با حاکمان وقت دست زده اند. نیروی بزرگ زنان شاغل در سطح کشور، همزمانی فرمان حجاب اجباری با از دست دادن بسیاری از حقوق کسب شده خود در عصر پهلوی ها را، این گونه داوری کردند که حجاب فقط یک تکه پارچه نیست و بلکه نشانه ای است روشن از سیاست های کلان حکومت اسلامی نسبت به ساز و کار زنان در این نظام ارزشی و ارتجاعی. تا یک روز پیش از این فرمان زنان بی حجاب و حتا بخشی از زنان با حجاب، به گونه ای دیگر می اندیشیدند.
مروری بر مشاهدات تاریخی
در تظاهرات ایران انقلابی، سال های ۱۳۵۷-۱۳۵۶ زنان کشور مانند مردان با هرگونه پوشاک، اسلامی یا مدرن، و با هر گونه مرام سیاسی و اجتماعی، دین دار یا بی خدا حضور وسیع داشتند. در تظاهرات نخستین روزهای انقلاب، زنان با حجاب و بی حجاب بی آن که مزاحمتی در کار باشد، در کنار مردان راهپیمائی می کردند. زنان با حجاب با نزاکت در کنار زنان بی حجاب راه می رفتند و شعار می دادند. مردان مذهبی احترام زنان بی حجاب را نگاه می داشتند. همه به هم احترام می گذاشتند.
یک روز به چشم خود دیدم که جمعی از زنان شاغل در برنامه های رادیو ـ تلویزیون ملی (دولتی) زمان شاه که تصمیم گرفته بودند به تظاهرات بپیوندند، وارد آرایشگاهی شدند که من هم در صف نوبت آن بودم. عموما می گفتند برای شرکت در صفوف انقلابی و راهپیمائی دوست دارند سر و وضع شیک و مناسبی داشته باشند. برخی دیگر از دستجات زنان بی حجاب که به سازمان ها و گروه های سیاسی خاص وابسته نبودند، همین شیوه ها را انتخاب می کردند و به حضور آراسته خود در انقلاب، بسیار اهمیت می دادند. انقلاب که ابتدا با دستجات کوچک و شعارهای محافظه کارانه، خود را به سطح خیابان ها رسانده بود، لحظه به لحظه با تشویق مستقیم روحانیون و گروه های ملی و مارکسیست و میانه رو مذهبی، همچنین زیر انتشار پرشور خبرهای انقلابی توسط رسانه های غربی و بخصوص بخش فارسی آنها، رادیکال می شد و انسجام پیدا می کرد. در این مرحله شوق و شور زنان بی حجاب برای پیوستن به انقلاب شگفت انگیز شده بود.
زنان شاغل و بی حجاب در ادارت دولتی بیش از مردان ویرانگری انقلابی می کردند و از پنجره طبقات بالای ساختمان های دولتی، مدارک دولتی با مارک و علامت شاهنشاهی را پائین می ریختند. فهمیده نمی شد که زنان شاغل و بی حجاب ایرانی به صورت روشن و صریح از انقلاب چه انتظاری دارند. آیا دوست دارند تبعیض های باقی مانده در قوانین دوران شاه بر ضد زنان به کمک آیت الله خمینی ملغی شود؟ آیا به یاری او انتظار دارند آزادی روابط جنسی خارج از ازدواج پذیرفته شود؟ آیا دوست دارند به حق مردان برای چند همسری (نکاح دائم و موقت) در پرتو آیت الله خمینی پایان داده شود؟ آیا دوست دارند آیت الله خمینی به حق مطلق مردان در ولایت بر زنان بستیزد؟ آیا می خواهند قوانین تبعیض آمیز ارث به نفع آنان بازنگری شود؟ آیا می خواهند در جای شهروند درجه یک به آنها بها داده شود؟ و …
این ها را که امروز طرح می کنیم، اساسا در آن روزگار به زبان ها جاری نمی شد. زن و مرد در یک خواسته با یکدیگر اتفاق نظر داشتند: “شاه که دزد نفت و نوکر امریکا است، برود و هر که می خواهد بیاید.” هنگامی که بنا به خواست شاه، آیت الله خمینی از دولت فرانسه ویزا گرفت و در نوفل لو شاتو نزدیک پاریس مقیم شد، ایرانیان احساس کردند غرب بر اعتبار و صلاحیت او مهر تایید زده است. صدام حسین عذر او را خواسته بود و آیت الله خمینی باید نجف را ترک می کرد. او در سال ۱۳۴۲ توسط حکومت شاه به ترکیه تبعید شده و سپس به نجف در عراق پناه برده بود. در آستانه اعتراض های ۱۳۵۷-۱۳۵۶ صدام حسین دیگر نمی خواست که او در عراق حضور داشته باشد. شاید از او که تبدیل به رهبر معترض شیعیان ایران شده بود می ترسید. در حکومت صدام، شیعیان به شدت کنترل می شدند و در حکومت جائی نداشتند. صدام از آن می ترسید تب انقلاب ایرانیان، به جمعیت بزرگ شیعیان عراق بر ضد سنی های حاکم در آن کشور سرایت کند. پس از انتقال آیت الله خمینی به نوفل لو شاتو در فرانسه، جمعیت بزرگی که تا آن زمان او را جدی نمی گرفتند، تغییر عقیده دادند و یقین کردند او حکمران آینده ایران است. استدلال می کردند که اگر چنین نبود در سایه درخت سیبی که دولت فرانسه با سوابق تاریخی انقلاب آزادیخواهانه اش، بر سر او گسترده بود آسوده نمی نشست و انقلابیون را به حضور نمی پذیرفت. پس از این رویداد، زنان مانند مردان با رسیدن به این یقین که غرب از او حمایت می کند، با هیجان بیشتری وارد صفوف انقلابی شدند.
تا مدت ها با حجاب یا بی حجاب بودن زنان در تظاهرات خیابانی موضوعیت نداشت. هر دو گونه زن بدون مزاحمت و امر به معروف و مانند آن آزادانه پا به پای هم با مردان راه می رفتند و شعار می دادند. همچنان که شعارها نیز از حدود “عمل به روح دمکراتیک قانون اساسی مشروطه مصوب ۱۲۸۵ ” فراتر نمی رفت. از شاه خواسته می شد انتخابات آزاد را بپذیرد. به نظام تک حزبی خاتمه دهد، نظارت مجلس شورای اسلامی و مجلس سنا را بر عملکرد خود بپذیرد. آیت الله خمینی هم به این خواسته ها به علاوه حذف کاپیتولاسیون و پایان دادن به وابستگی به امریکا اکتفا می کرد و در باورش نمی گنجید که مردم و حاکمیت و دولت های غربی تحمل شنیدن بیش از آن را داشته باشند. البته همواره بر ارزش های اسلامی و آزادی های اسلامی زنان و مردان تاکید داشت، بی آن که وارد جزئیات این ارزش ها و جزئیات شود.
به تدریج بر تعداد زنان با حجاب در راه پیمایی ها افزوده می شد. زنان بی حجاب هریک در شرایطی قرار می گرفتند که با مباهات در صحنه های انقلابی با حجاب ظاهر می شدند. شیوه هایی که آنها را به این سمت و سو هدایت می کرد متفاوت بود. برخی از سوی مدیران راهپیمائی ها با کلام مهرآمیز توصیه می شدند به پذیرش موقتی حجاب و برخی زیر تاثیر جو غالب که لحظه به لحظه انقلابی- دینی می شد، باور می کردند که با حجاب در صحنه انقلاب ظاهر شدن، بر ذات و جوهره ضد امپریالیستی و ضد امریکایی انقلاب می افزاید. ریش سفیدها و گیس سفیدهای خانواده و محله در تاثیرگذاری بر این روند نقش بازی می کردند. مساجد در سرعت بخشیدن به روند با حجاب شدن زنان بی حجاب در تظاهرات انقلابی برنامه های معینی تدوین می کردند و آن را به اجرا می گذاشتند. هر چه بود یک سیل، زنان بی حجاب را با خود می برد. به تدریج به جایی رسیدیم که زنان و مردان در صفوف انقلابی به صورت جداگانه و بر پایه تفکیک جنسیتی هدایت شده از سوی مدیران تظاهرات حرکت می کردند. شگفتا که زنان بی حجاب، نسبت به این تغییر پرمعنا اعتراضی نداشتند. تحول در حرکات زنان بی حجاب انقلابی به اندازه ای طبیعی و تدریجی و آزادانه اتفاق می افتاد که گویی خودجوش بود و زنان ایرانی همیشه تاریخ معاصر بدون استثنا با حجاب بوده اند.
در صفوف زنان، بی حجاب دیده نمی شد. مانع جدی در برابر حضور زنان بی حجاب در صفوف انقلابی وجود نداشت. عمده مانع خود زنان بودند که به توصیه های پر مهر مدیران تظاهرات بها می دادند و حجاب را می پذیرفتند. آنها به انتخاب خود با حجاب در این مرحله بسیار حساس از تاریخ تحولات سیاسی ایران، ظاهر می شدند. جمعیت زنان با حجاب مثل یک هیولا لحظه به لحظه بزرگ و ترسناک و سیاه می شد و برای زنانی که همچنان دوست داشتند شیوه ای دیگر از حضور را انتخاب کنند، شانسی باقی نمی گذاشت. ترس از یک جمعیت هم شکل فقط در کشورهایی که به دام فاشیسم از هر نوع آن فرو می افتند قابل فهم است. این احساس که هرگاه در این جمعیت خودت را حل کنی، قدرتمند می شوی، در اثر ماندگار نمایشنامه نویس برتولت برشت با عنوان “کرگدن ها” قابل درک است. این اثر از سالها پیش از انقلاب توسط غلامحسین ساعدی ترجمه و در دسترس بود. بیشتر زنان و مردان تحصیلکرده ایرانی، آن را خوانده بودند و با این وصف از تاسیس حکومت “کرگدن ها” هراسی به دل راه نمی دادند. عموما به شیوه انتخابی خود در جای یک اقدام موقتی و یک ابزار انقلابی می نگریستند و از آن بیش گاهی ادعا می کردند با این اسلحه به نبرد با امپریالیسم می روند و پس از پیروزی، آن را از سر بر می گیرند.
ادامه دارد
منبع ایران وایر
باسلام در رابطه با بخش یک مقاله “چگونه با حجاب شدیم؟” طوری تلقی شده که تنها مذهبیون تظاهرات می کردن! که مسیر تغییر نگرش جمعی درباره پوشش رو هدایت کردن.
البته این حقیر به عنوان نسل دوم انقلاب بایه سوال کلی مواجهم چطور گروهک های کمونیستی در مبارزات انقلابی خودشون زنان جذب شده رو به پوشش های خاصی که عمدتا محجبه بوده سوق دادن؟ گروهک مجاهدین خلق با روسری قرمز مبارزین زن خود را معرفی می کرده
سوال بعدی این که چرا سالها بعد از انقلاب که همچنان مردم می تونستن تغییر ایجاد کنن کوتاه میومدن و تغییراتی مثل حجاب اجباری رو می پذیرفتن؟ تشت کلاه گشاد مدینه فاضله همون دوسال اول از بوم افتاد،سکوت علامت چی بوده؟