فرح طاهری

سخنرانی دکتر سروش در شهرداری نورت یورک

سی سال از روزی که دکتر سروش در دانشکده ی ما یعنی علوم ارتباطات اجتماعی سخنرانی داشت، می گذرد. اواخر سال ۱۳۵۸ بود. همه ی آنها که رسالت روشنگری برای خود قائل بودند در تکاپو بودند تا یاران بیشتری را گرد آورند، بازار سخنرانی ها بویژه در دانشگاه ها گرم بود و البته دانشجویان هم هر کدام راهی را انتخاب کرده بودند و به فراخور حالشان در این جلسات شرکت می کردند.

دکتر سروش را البته از تلویزیون در مناظره های سیاسی با رهبران احزاب دیده بودم، ولی از نزدیک نه.

حالا در تورنتو، سی سال بعد، سی سال پیرتر، این بار اما از نزدیک به پای صحبتش می نشینم تا شاید از آن سی سال و آنچه که بر ما و مردم ایران گذشت، بشنوم. اعتراف می کنم که در میان سخنرانی او، حواسم پرت میشد به آن سه سالی که دانشکده مان با پروژه ی انقلاب فرهنگی بسته شد، گرچه دکتر سروش بعدها اظهار داشت که او جزو ستاد بسته شدن دانشگاه ها نبوده، بلکه ستاد انقلاب فرهنگی برای نحوه ی بازگشایی آنها بوده، ولی آن زمان او شناخته شده ترین فرد در این رابطه بود که نامش انقلاب فرهنگی را تداعی می کرد.

سالن اجتماعات شهرداری نورت یورک، روز یکشنبه ۲۹ آگوست ۲۰۱۰، کاملا پر شده بود. حدود چهارصد نفر در این برنامه حاضر شده بودند.

آقای مصطفی رخ صفت از کمیته برگزارکننده، امر معرفی دکتر عبدالکریم سروش را برعهده داشت و پس از ذکر مقدمه ای از همه خواست برای اطلاعات بیشتر از سایت او دیدن کنند.

عبدالکریم سروش در تورنتو سخنرانی کرد

 در ویکیپدیا و سایت شخصی سروش زندگینامه اش چنین آمده است:

حسین حاج فرج دبّاغ مشهور به عبدالکریم سروش، متولد ۲۵ آذر ۱۳۲۴ شمسی در تهران، در دبیرستان علوی درس خواند و در دانشگاه تهران داروسازی، در اوایل سال ۱۳۵۰ به لندن رفت و در آنجا در رشته کارشناسی ارشد شیمی تحلیلی تحصیل و سپس در تاریخ و فلسفه ی علم مطالعه کرد. به هنگام اقامت در لندن به نمایندگی از آیت الله بهشتی به فعالیت در مراکز اسلامی شیعیان در لندن از جمله مرکز «امام باره» (کانون توحید فعلی) پرداخت. پس از انقلاب به ایران بازگشت و پس از بسته شدن دانشگاه ها تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” از سوی آیت الله خمینی ـ رهبر انقلاب ـ به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی منسوب شد که وظیفه اش بازنگری و تجدید نظر در مواد درسی دانشگاه ها بود و تا سال ۶۲ که این ستاد منحل شد عضو آن ماند.

سروش نواندیش دینی، فیلسوف، نظریه پرداز، متکلم، شاعر و مترجم است. او نظریات خودش را کلام جدید می‌نامد و مرام کلامی خود را نو معتزلی می‌داند.

عبدالکریم سروش زبان ویژه‌ای را به کار می‌گرفت که اگرچه از نظر ادبی کهنه‌گرا به شمار می‌رفت و نثری در قید سجع و وزن بود، نسلی از دانشجویان و جوانان را به سمت خود کشید.

طرح نظریه معرفت شناسی دین از سوی او با مخالفت فقیهان مواجه شد و در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی از تدریس در دانشگاه ها منع شد و پس از افزایش فشارهای امنیتی به آمریکا مهاجرت کرد.

 او در دانشگاه های معتبری چون هاروارد، ییل، پرینستون و جرج تاون اسلام و اندیشه سیاسی تدریس کرده است. همچنین کتاب ها و مقالات بسیاری از او منتشر شده است.

 

جان کلام دکتر سروش در سخنرانی یک ساعته اش با عنوان “جغرافیای فرهنگی ایران معاصر” این بود که ما مردم ایران محصول سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی هستیم و سلطه ی یکی بر دیگری ما را به ناکجاآباد می برد و توازن بین آنها ما را سعادتمند می کند.

دکتر سروش در آغاز ضمن ابراز خوشحالی از حضور در جمع گفت که به من گفتند که اول برنامه قرآن خوانده شود و من فکر کردم که اشعاری از حافظ را برایتان بخوانم.

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده/ خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده

آمد افسوس کنان مغبچه ی باده فروش / گفت بیدار شو اى رهر و خواب آلوده …

او ادامه داد: در دوران پرآشوبی زندگی می کنیم و بازگشت به ریشه های فرهنگی برای ما یک فریضه است. از آن جهت پرآشوب که ما پس از انقلابی به سر می بریم که وعده های بسیار داد و امیدهای بسیار و ما شاهدان و وارثان آرزوهای برباد رفته ایم و همین ها سینه را پر التهاب می کند و سئوال برمی انگیزد. آیا نقص در فرهنگ ما بوده، نقص در نقشه ها و شیوه های عمل ما بوده است، آیا نقص در دین ما بوده است، آیا توطئه غربیان بوده است؟  مشکل در کجاست؟    

سروش افزود: مسایل اجتماعی در هم تنیده اند و تکیه بر یک بُعد ما را بی نیاز از توجه به ابعاد دیگر نمی کند ولی مجبوریم آنها را تقطیع کنیم تا بهتر بررسی شوند، به همین جهت من به ابعاد فرهنگی می پردازم.

سخنران ادامه داد: نزدیک بیست سال پیش در یکی از دانشگاه های تهران سخنرانی کردم تحت عنوان سه فرهنگ و آنچه را که امروز می گویم بسط آن معنا ست.

به طور ساده ما ایرانیان از صد و صدوپنجاه سال پیش در دل سه فرهنگ زندگی می کنیم که هر سه ما را تنیده درآغوش گرفته اند و فرزندان ما خود به خود محصول و میوه های این سه فرهنگ هستند و تفکیک آنها گاهی آسان نیست ولی با نگاه دقیق می توان تفکیک کرد و تا تعادلی بین این سه فرهنگ برقرار نشود احوال ما سامان نخواهد گرفت. یکی از مشکلات ما این بوده که از ۱۵۰ سال پیش به این سو یکی از این فرهنگ ها می خواسته مسلط شود و آن دو دیگر را از دور خارج کند و باعث واکنش هایی شده که دو انقلاب در طی این مدت حاصل آن است.  

او دلیل پرداختن به این مطلب را اجتناب از اشتباهات گذشته خواند و گفت: امروز چه در داخل و چه خارج کشور شاهد جنگ بیهوده و بی حاصل حذف و تخریب آن فرهنگ دیگر هستیم بدون اینکه توجه کنیم که بیرون کردن یکی از این سه فرهنگ هرگز به آبادانی ما کمک نخواهد کرد. روزی ما به سعادت خواهیم رسید که به این سه فرهنگ رویکرد انتقادی داشته باشیم نه رویکرد تخریبی و اخراجی. باید به توازن این سه فرهنگ اندیشید.

دکتر سروش ادامه داد: ما ۱۳۰۰ سال هم ایرانی بوده ایم و هم مسلمان. می توانیم برای سالها و دهه ها بحث و جدال کنیم که آیا آمدن اسلام به ایران حادثه میمونی بود یا نامیمون، ما زیان کردیم یا نه. اعراب که به ما حمله کردند تحفه ی آسمانی برایمان آوردند یا به تخریب فرهنگ پیشین ما پرداختند.  این بحث هیچ حاصلی ندارد و اگر درگیر این بحث ها شویم زیان خواهیم کرد.

سروش افزود: پیش از اسلام، ما فرهنگ ایرانی داشتیم. از این فرهنگ متاسفانه چندان چیزی به یادگار نمانده است. اینکه در واقع خبری نبوده یا در اثر حملات بعدی از بین رفته بازهم بحث سودمندی نیست و آنچه که باقی مانده چیز اندکی است در مقایسه با آنچه که از فرهنگ یونان و روم باقی مانده. بنابراین دستاوردهای چندان بزرگی پیش از اسلام وجود ندارد.

سروش با ذکر این نکته که “ایرانی ها حساب اسلام را از عرب ها جدا می کردند، با اعراب حتی درافتادند ولی مسلمانی را با آغوش باز پذیرفتند زیرا به اسلام خدمت کردند، گفت: بزرگترین شخصیت های تاریخ ایرانی ما پس از اسلام پدید آمدند، کسانی که ما امروز به آنها افتخار می کنیم، یعنی کسانی مثل حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی، ابن سینا، سهروردی، صدرای شیرازی، ابوریحان بیرونی و ده ها از این بزرگان. اینها شخصیت هایی هستند که در دل این دو فرهنگ پرورده شده اند یعنی فرهنگ ایرانی و اسلامی، بعضی ها به این سو متمایل بودند و بعضی ها به آن سو، ولی تعارضی بین اینها نمی دیدند. شما هیچگاه در این بزرگان ندیدید که بگویند ما اسلامی هستیم یا ایرانی هستیم.

سروش برای دوزبانه بودن این شاعران به زبان فارسی و عربی شعرهایی را مثال زد و گفت: ما در این مدت هم جشن های ایرانی داشتیم و هم جشن های مذهبی. نوروز را جشن می گرفتیم زبان فارسی را به کار می بردیم و می بریم. تاریخ ما هم شمسی بود و هم قمری گرچه هر دو هجرت پیامبر بود ولی با این احوال تنها تاریخ قمری که مربوط به اعراب بود، نبود.

سخنران فرهنگ غرب را سومین فرهنگ عجین شده با ایرانیان خواند و گفت: دو فرهنگ اسلامی و ایرانی را داشتیم تا می رسیم به صد و پنجاه سال پیش که با فرهنگ غربی هم آشنا شدیم بویژه از مشروطه به این سو این آشنایی جدی شد.

او قصه “فارسی شکر است” از جمالزاده را نمونه ای از این برخورد سه فرهنگ خواند. داستان جوانی عامی که با یک آخوند و یک جوان فرنگی مآب و نویسنده در زندان افتاده و نه زبان عربی آخوند را درک می کند و نه زبان آمیخته به کلمات انگلیسی جوان فرنگی مآب را و در نهایت می تواند با نویسنده به زبان فارسی درددل کند.  سروش افزود: جمالزاده البته برای زبان فارسی و اینکه آن را خراب نکنیم این داستان را نوشته ولی می شود گفت که این داستان کوتاه تجلی گاه سه فرهنگ ماست. مثل تقویم های ما که سه تا تقویم قمری، خورشیدی و میلادی را در کنار هم قرار داده است.

دکتر سروش به اهمیت فرهنگ غربی اشاره کرد و گفت: ورود فرهنگ غربی برای ما خیلی چیزها آورد. به هر حال با فرهنگ غربی بود که با سیاست مدرن آشنا شدیم، مشروطه محصول آن است. بگذریم از تکنولوژی، از علم، نهادهایی مثل بانک و دانشگاه که همه را وامدار ورود فرهنگ غرب به کشورمان هستیم و جای انکار ندارد.

در ادامه دکتر سروش به اتفاقاتی که بر اثر عدم توازن میان این سه فرهنگ به وجود آمد اشاره کرد و گفت: انقلاب مشروطه غلبه ی فرهنگ غربی ست. این اختلاف ها بعد از ورود فرهنگ غربی بود. ما ناسیونالیسم را از آنها گرفتیم و افتراقی بین اسلامی بودن و ایرانی بودن به وجود آورد. ناسیونالیسم افراطی هم بعدا پدید آمد. رسیدیم به انقلاب اسلامی که واکنشی به غلبه ی فرهنگ غربی و فرهنگ ایرانی بود. در زمان پهلوی آنچه که تحقیر می شد فرهنگ دینی بود. یکی از مهمترین انگیزه های انقلاب اسلامی تحقیر شدن و نتیجه اش انتقام گرفتن از فرهنگ غربی و فرهنگ ایرانی بود. چرا الان می خواهند عید نوروز را کمرنگ کنند و عید فطر را جایش بنشانند در حالی که قرن ها ما هر دو اینها را داشتیم و با هم در آشتی بودند ولی وقتی نوبت به قهر و هژمونی رسید، نتیجه اش تکیه ی افراطی بر دیگری می شود. الان چرا علوم انسانی به عنوان مظلوم ترین معارف هر چند یک بار زیر ضرب قرار می گیرد به این خاطر است که نماینده ی فرهنگ غربی محسوب می شود.

او از دیدار با روحانیون قم در زمان عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی گفت که آنها نگران بودند که علوم انسانی آمیخته با اندیشه های چپ است و در نتیجه با آن مخالف بودند. امروز دیگر شوروی نیست و آن وضعیت نیست، ولی امروزه هم نماینده فرهنگ لیبرالی ست که روحانیون ما آمادگی روبرو شدن با آن را هم ندارند. راز مسئله این است که تعریف دقیق لیبرالیسم این است که فرهنگ و مکتب حقوق مدار است در مقابل فرهنگ و مکتب تکلیف مدار که البته با حکومت ولی فقیه که اطاعت محض است، سازگاری ندارد بنابراین پایش وسط کشیده می شود.

سروش افزود: تجربه ی تاریخی به ما می آموزد که هر سه فرهنگ را قدر بدانیم و بحث خودکفایی را فراموش کنیم که نه ممکن است و نه مطلوب و هر سه فرهنگ را در کنار هم بنشانیم و به هر سه هم رویکرد انتقادی داشته باشیم. فرهنگ دینی ما به خرافه آمیخته است و یکی از مهمترین کارهای روشنفکران دینی غبارزدایی و خرافه زدایی از فرهنگ دینی ست. چیزی که امروزه در صحنه اجتماع و رادیو و تلویزیون شاهد رواج خرافه هستیم.

ما باید با اندیشه ی پلورالیزم و کثرت گرایی و آغوش باز نسبت به فرهنگ های گوناگون که میراث و هویت و سرمایه ی ما هستند، راه خود را بیابیم. هویت ما یک شبه ساخته نشده بلکه قرن ها ساخته شده، اینکه فکر کنیم یک فرهنگ را بر بقیه حاکم کنیم اشتباه محض است. باید توازن را بین آنها برقرار کرد تا انشاالله در آینده روی خوشی خواهیم دید. آنچه که امروزه در کشور ما می گذرد هژمونی یک فرهنگ است بر فرهنگ های دیگر، نباید با یک انقلاب دیگر این هژمونی و عدم توازن به موزونیت برگردد، این درایت و هنر ماست که به شیوه ای این توازن را برقرار کنیم که جانی آسیب نبیند و خانه ی هیچ ایرانی ویران نشود. به امید آبادانی.

یک ساعت باقیمانده از برنامه به پرسش و پاسخ اختصاص داشت و تعدادی از حاضران توانستند پرسش هایشان را مطرح کنند.

دکتر سروش روز دوشنبه نیز در دانشگاه تورنتو سخنرانی داشت که گزارش آن توسط آرش عزیزی در همین شماره شهروند آمده است.