… و آن گاه شیطان به کمک آدم از بهشت رانده و حاکم کره زمین شد…

 

همینگوی می گوید: “ما همه در مصیبتی که هر کدام از افراد بشر به آن مبتلا می شود، مقصریم.”

در یک روز دو خبر از دو منطقه جهان می خوانم و فکر می کنم چه باید کرد؟!

خبر اول:”کارگران یک معدن در شمال ایران در اثر ریزش معدن جان خود را از دست می دهند.”

این خبر بسیار تأسف آور و غم انگیز است ولی قسمت دوم آن به سنگینی همان آوار، بر سر شنونده ی خبر فرود می آید: “این کارگران در چندین ماه گذشته حقوقی دریافت نکرده بودند!”

بی اختیار به یاد مطلبی می افتم که مربوط به ترجمه یکی از آیات قرآن بود: “هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی {نماینده ای} قرار خواهم داد”(۱) و تفسیری که در پی آن آمده بود:

فطرت الهی در نهاد هر انسانی است که با قرار گرفتن در مسیر الهی خود، روشن کننده ی راه برای هر انسانی است” و به دنبال این یادآوری، از خودم می پرسم در عکس العمل نشان دادن به این مصیبت نباید خود را عزادار احساس کنیم، عزادار نه فقط به خاطر جان هایی که قربانی فاجعه ریزش معدن شده، بلکه به خاطر صبر و تحملی که این ملت در مقابل این همه ظلم و همنوع کشی سیستماتیک که سال هاست در این منطقه از جهان جاری است نشان می دهند، برای بی حاصلی زندگی خودمان و بی اعتنایی به این همه بی شرمی غیرانسانی، به روش حکومتی که نه تنها نماینده ی پروردگار مهربان نیست، بلکه با ادعای نمایندگی الهی شروع و رفته رفته به سیستم تمام عیاری از ظلم و دزدی و جنایت و حمایت از سارقین و در یک کلام، به جای حکومت الهی به حکومت شیطانی مبدل گشته!

خبر دوم مربوط به حکم اعدام افرادی است که در هندوستان با هم تبانی کرده و به دختر دانشجویی تجاوز و سپس او را به قتل می رسانند!

شنیدن خبر، انقلابی در افکار هر انسانی برپا می کند که طرفدار لغو حکم اعدام است، چرا که به اندازه ای احساسات بشری را زخم زده می کند که عاملان  اصلی فراموش می شوند و خبر اعدام، آبی بر آتش دل انسان می پاشد!

اما با کمی تعمق می توان این احساس و این تردید را یک سره کنار گذاشت و هم چنان طرفدار لغو حکم و قانون اعدام باقی ماند.

هانا آرنت نویسنده و متفکر بزرگ آلمانی در ارتباط با بررسی عوامل جنایت هولوکاست، این اصطلاح را درباره آیشمن (۲) به کار برد:

Banality of evil که ترجمه تحت اللفظی اش: بی اهمیت بودن جنایتکار در بررسی یک عمل شیطانی است، به قصد آن که به جای “جنایت کار” توجه عمومی را به “جنایت” آن هم جنایت بر علیه نوع بشر، جلب کند. و سارتر نویسنده فرانسوی “خطاکار” را این چنین توصیف می کند: “کسی که توانایی تشخیص درست و غلط، زشت و زیبا را ندارد.”

به این ترتیب استدلالی که با عقل خوانایی دارد، حکم می کند که همواره به یاد داشته باشیم جنایت در بستری اتفاق می افتد که امکان وقوعش آماده باشد، وقوع جنایتی از این دست در کشور هندوستان یا هر کشور دیگری در جهان، زمانی امکان پذیر است که ارتکابش توسط افرادی صورت بگیرد که از نظر فرهنگی در چنان فقر عظیمی غوطه ور باشند که قدرت تشخیص خوب و بد را نداشته باشند و انسانیت خود را به فراموشی بسپارند، در این ارتباط، در قانون اساسی هندوستان این کلمات جلب توجه می کنند: “برابری”، اطمینان از حرمت یک یک افراد {ملت} ـ عدالت اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی!

باید پرسید: از تاریخ رسمی شدن این قانون اساسی تاکنون چه اندازه این قوانین در آن مملکت به اجرا در آمده و چه تغییر اساسی در سرنوشت مردم، بویژه زنان هند داشته است؟

آیا وقتی چنین جنایاتی مکرراً در آن سرزمین اتفاق می افتد، نباید چنین نتیجه گرفت که مسئولان مملکتی، عملکردی جز این ندارند که با فروختن روحشان به شیطان، مفاهیم ذکر شده در قانون را در زیر خاک فراموشی مدفون کرده و در عوض با کنار آمدن با واقعیت های تلخی نظیر اختلافات طبقاتی و برتری جنسی مرد بر زن که ناشی از کمبودهای اقتصادی، فرهنگی ـ سیاسی است، مشغول به اصطلاح اداره ی کشور هستند، و آیا شکی باقی می ماند که جنایت اصلی علیه مردم چنین کشورهایی را همانا مسئولان کشور به عهده دارند و می باید که در محضر عدالت پاسخگو باشند؟

۱ ـ مقاله: بررسی مفهوم “انسان متعالی” از منظر قرآن. “دانشگاه اصفهان”

۲ ـ آیشمن، مامور و مسئول کوره های آدم سوزی در زمان آلمان هیتلری.