اصلاحات در مناسبات خانوادگی به نفع زنان که در زمان شاه در “قانون حمایت خانواده” مصوب ۱۳۵۳ بازتاب یافته بود بر پایه اراده فردی رهبر انقلاب ملغی شد. این سرآغاز شومی بود برای روند قانونمندی در کشوری که همواره یکی از آلام اجتماعی و سیاسی اش نقض قانون اساسی مشروطه توسط پهلوی ها اعلام می شد. همچنین زنگ خطر ستیزه جویانه ای بود نسبت به زنان کشور. هنوز قانون اساسی جدید نداشتیم. هنوز مجلس قانون گذاری نداشتیم. هنوز نهادهای حکومتی شکل نگرفته بود و لغو این قانون سودمند توسط یک فرد به نام خمینی به روشنی  نشان می داد که حاکمان جدید با الفبای دولت مدرن الفتی ندارند و منازعه آن ها با شاه با هدف تخریب و ویرانگری شکل گرفته، نه بهبود اوضاع. به نظر می رسید سرکوبی زنان در اولویت های این رهبران است. به خاطر نمی آورم  ملی ها، مارکسیست ها، پان ایرانیست ها، فدائیان خلق، توده ای ها، مجاهدین خلق و…، بر این یورش نسبت به حقوق زنان، اعتراض جانانه ای کرده باشند.

مدیران حکومت تازه تاسیس اراده کرده بودند سرکوبی و ایجاد فضای رعب آور را با زنان شروع کنند و مخالفان نوآوری های شاه را به وجد آورند.  خیلی زود پی بردند سوای هم صنفی های خودشان، جمع بزرگی از مردان تحصیلکرده و دستجات مترقی سیاسی، با اصلاحات دوران شاه به نفع زنان مخالف بوده اند. اگر آن ها آشکارا از اقدامات زن ستیز حکومت تازه تاسیس حمایت نمی کردند، ولی با سکوت سنگین شان، ستیزه جویی زودهنگام با زنان را مورد تایید قرار می دادند. در آن دوران احساس تنهایی زنان قابل توصیف نیست.

زنان اغلب برای تسکین اعصاب پریشان شان رفته بودند سراغ بافتنی. در خانه ها، در محل کار میل بافتنی در دست نشسته بودند و بی وقفه می بافتند. بازار فروش کاموا و میل بافتنی رونق شگفت انگیزی داشت. بافتن و تولید کردن حتا به زنان تحصیلکرده که شوکه شده بودند آرامش می بخشید. زنان در برابر صفحه تلویزیونی که دیگر به آن نمی گفتند تلویزیون و بلکه می گفتند “پشم و شیشه” خبرهای بر ضد کرامت انسانی شان را می شنیدند و می بافتند. مردان با خشم فروخورده، حال و احوال شان به رباط های بی اراده شباهت پیدا می کرد. صحنه را دستجات سیاسی که همچنان و تا مدتها طرفداران بی چون و چرای امام بودند در انحصار داشتند. زنانی در آن سازمان ها البته با آرمان های هدایت شده عضو بودند و از رهبران سازمان ها و گروه ها فرمان می بردند. ستاد فرماندهی این سازمان ها غیر از برخی استثناها در انحصار مردان بود.

۲۷ فروردین ۱۳۵۸ درست ۱۶ روز پس از همه پرسی، “زنان حقوقدان در تالار اجتماعات وزارت دادگستری گرد آمدند تا درباره آزادی و مساوات زن و مرد در انتخاب شغل گفت و گو کنند و سرانجام ضمن انتشار قطعنامه ای از مسئولین خواستند تا احکام قضایی زنان کارآموز را که حق مکتسبه آنان است در اسرع وقت صادر نمایند.” (روزنامه آیندگان/ ۲۸/۱ /۱۳۵۸)

التیماتوم آن ها که اگر به خواسته شان تا تاریخ ۲/۲/۵۸  پاسخ مثبت ندهند، مبارزه را ادامه خواهند داد، به جایی نرسید. مبشری وزیر دادگستری وقت، پیر سیاست های دوران  دکتر مصدق بود و اینک غلام حلقه به گوش خمینی. زنان احساس پاکباختگی می کردند و نبرد بی شکل و غیر حزبی را با انگیزه های حفظ آزادی های فردی ادامه می دادند.

جمعیت ایرانی دفاع از حقوق بشر در نامه ای به دکتر مبشری از وی خواستند نسبت به صدور ابلاغ قضایی برای زنان کارآموز قضایی که دوره کارآموزی خود را گذرانده بودند اقدام کند. این خواسته هم بی جواب ماند.

انجمن های اسلامی که پیش از پیروزی انقلاب در ادارات و مراکز شغلی شکل گرفته بودند، تبدیل به بازوهای سرکوبی حکومت شدند. سوابق زنان شاغل دست شان افتاد و از هر برگ این سوابق و عکس ها و گزارش های مفتشین به زیان حق اشتغال زنان سوء استفاده می کردند.

هوا رو به گرمی داشت و به دستور کمیته انقلاب و با هدف پیشگیری از اختلاط زن و مرد، استخر شنای باشگاه آرارات که متعلق به ارامنه ایرانی بود، تعطیل شد.

به دستور دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان، تجمع و تحصن در وزارت خانه ها ممنوع اعلام شد. زنان از هر سو محدود و مرعوب می شدند و دولت موقت تعدی به آن ها را نیرنگ دشمن اعلام می کرد. باری “صادق طباطبایی” سخنگوی دولت موقت، در گفت وگو با خبرگزاری پارس گفت: “از چند روز گذشته تعدادی اتومبیل و وانت بار، با بلندگو در شهر گردش می کنند و می گویند در ماه مبارک رمضان خانم ها نباید سر کار خود حاضر شوند یا بی چادر سر کار خود بروند. هم چنین گفته می شود که برخی از وزارت خانه ها به کار خانم های کارمند خاتمه خواهند داد و …، نشر این شایعات و اکاذیب نشان می دهد که دشمن با نهایت هوشیاری کوشش می کند با استفاده از ایادی صهیونیسم و امپریالیسم بین المللی، جامعه متحد و متفق و اسلامی ما را ضربه پذیر ساخته و موجبات بازگشت استبداد، استعمار و استثمار را فراهم کند…”

این گونه نعل وارونه زدن ها و نسبت دادن اعتراض به سیاست های ضد زن به صهیونیسم و امپریالیسم از همان آغاز شروع شد که هنوز ادامه دارد.

در هشتمین ماه از سال ۱۳۵۸ گروگانگیری در سفارت امریکا و تبدیل آن به یک مرکز مهم انقلابی خبرهای مربوط به محدودیت های تحمیلی بر زنان و مقاومت های آن ها در سراسر کشور را خورد و به حاشیه برد. لانه جاسوسی در مرکز خبرها نشست. گفته شد ۴۰۰ جوان در رویداد گروگان گیری دست داشته اند که یک چهارم آن ها را زنان جوان و دختران تشکیل می دادند. این زنان و دختران با روسری یا مقنعه تیره رنگ و مانتو یا چادر ظاهر می شدند و اغلب دانشجویان سابق دانشگاه ها بودند و سابقه تحصیل در رشته های فیزیک، شیمی و مهندسی و پزشکی داشتند. در جمع آن ها دانشجوی رشته الهیات و مانند آن یا نبود یا کم بود. در پی این گونه نقش آفرینی های انقلابی زنان تحصیلکرده ، زنان کارمند و غیر حزبی که دسته دسته بنا بر تصمیم انجمن های اسلامی مستقر در مراکز شغلی اخراج یا بنا بر قول انقلابیون پاکسازی می شدند، کم کم اهمیت و ارزش خبری خود را برای مطبوعات داخلی و رسانه های خارجی از دست دادند.

زنان دو پاره شده بودند. پاره ای هیجان انقلابی می آفرید و و پاره ای به بهانه انقلاب توسری می خورد، تحقیر می شد و شغل از دست می داد. هنوز پیرامون سفارت آمریکا یا لانه جاسوسی، کم نبودند زنان بی حجابی که به تماشا می رفتند و با وجود آن همه هیاهو و تظاهرات زنان با حجاب، بی ترس از شعارها و تهدیدها با پوشاک رنگارنگ و مدرن همه جا دیده می شدند. البته رویدادی مانند گروگان گیری، نافرمانی آن ها را از فرمان امام، کم رنگ کرده بود. زنان بی حجاب با وجود انواع مقابله و مواجهه با حکومت نوپدید، به حاشیه خبرها رانده می شدند. این ها بعد فهمیده شد. در آن روزگار ارزش گذاری بر خبر به میزان هیجان و غلیانی ارتباط پیدا می کرد که با نشر خبر ایجاد می شد. زنان مبارز در برابر جوانان هیجان ساز اشغالگر سفارت امریکا از نظر خبری درجه دوم شده بودند و بیم آن می رفت به تدریج اعتماد به نفس از دست بدهند. جنگ تبلیغاتی با ابرقدرت امریکا با وجود نیمه زنانه ای که در این نبرد مشارکت داشت پر جاذبه بود. زنان فرصت مناسبی در اختیار نداشتند تا اعتراض های سراسری را ادامه دهند. با این حال هنوز پر شور بودند و در محافل عمومی بی حجاب ظاهر می شدند و در مراکز دولتی مقاومت می کردند.

ادامه دارد
منبع ایران وایر