زنم نماز نمی خونه…
مردی ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﻼﯼ ﻭﻻﯾﺘﺸﻮﻥ ﻭ ﮔﻔﺖ حاج آقا ﺯن من ﻧﻤﺎﺯ نمی خونه، چیکار ﮐﻨﻢ؟
ﻣﻼ: ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻓﻀﻴﻠﺖﻫﺎی ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ، و از اثرات مثبتی که روی روح و روان انسان می گذارد.
مرد: ﮔﻔﺘﻢ، ﺧﻴلی ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ گفتم، ﻭﻟی ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ.
ﻣﻼ: ﻭﻋﺪﻩی ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﻧﻌﻤﺘ ﻬﺎی ﺍﻭﻥ رو براش بگو.
مرد:ﮔﻔﺘﻢ! خیلی ﻫﻢ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﻛﺮﺩﻡ، ولی بیﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻼ: ﺍﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎیی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺨﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ. مرد: اینها را هم هزار دفعه براش شرح داده ام، ولی اثری نمی کنه.
ﻣﻼ: (ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ) ﺁﺧﻪ چه مرضشه و ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﭼﯿﻪ؟
مرد: هیچی، پیله کرده که هر وقت خودت خوندی، منهم می خونم!
***
دنیا از روز اولش هم پارتی بازی بوده و وضع پولدارها بهتر از بقیه مردم بوده. حافظ بیخود که نگفته:
جام می و خون دل، هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
***
افرادی که با حجاب مخالف اند، یک ذره به فکر بهتر شدن وضع اقتصادی کشورشان نیستند.
قیمت هر قواره پارچه چادری درگوگل بین ۵۰ تا ۱۵۰ هزار تومان اعلام شده که متوسطش یعنی صد هزارتومن را درنظر می گیریم.
اگر۳۰ میلیون زن هر سال ناچار یک قواره پارچه چادری بخرند، خانم ها باید فقط سالی ۳۰۰ میلیارد تومان پول چادر بدهند. مانتو و روسری و جوراب و شلوار را هم که سالی چند صد میلیارد تومن میشه، حساب نکردم که اعصابتون خط خطی نشه. اینهمه پول اقتصاد را به جریان نمی اندازد؟ حالا از جیب مردم درمیاد درست، ولی گم وگورکه نمیشه، میره تو جیب یک عده دیگر!
***
همیشه یک چیزی واسه ناراحت کردن آدمیزاد وجود داره.
تنها لطف اون چیز اینه که لازم نیست دنبالش بگردی، خودش میاد آدمو پیدا می کنه!
***
خارجی ها تصور می کنند (پسورد) اختراع خودشان است و بعد از پیدایش اینترنت به وجود آمده، در حالیکه این یک اختراع قدیمی است و هنگام عبور از محله های خیلی خوشنام یا خیلی بدنام از مردم می خواستند و بهش می گفتند (اسم شب) .
احتمالن از حافظ هم پسورد خواسته اند که چون یادش نبوده راهش نداده اند، اونم دلخور و عصبانی برگشته منزل و سروده:
درکوی نیک نامان، ما را گذر ندادند!
***
“ایوان کلیما” نویسنده چک، گفته است در این کشور همه احساس می کنند کلاه سرشان رفته و بنابر این به خودشان حق می دهند کلاه سر دیگران بگذارند!
چه جاهایی پیدا میشه توی دنیا… خدا را شکرکه در مملکت ما کسی چنین احساسی نمی کند!
***
ستاره شناسه می گفت یک ساله دارم دنبال یه آپارتمان دو اتاق خوابه مناسب می گردم، پیدا نمی کنم ولی عوضش چه ستاره هایی کشف کرده ام. یکیش از کره زمین بزرگتره آب هم داره!
***
دختر: مامان جوراب های منو ندیدی؟
مادر: یا تو فیسبوک جا گذاشتی یا توی اینستاگرام!
***
این آدم های سیاسی که عضو حزب بادن، اگه یه روز باد نیاد چیکار می کنن طفلکی ها؟!
***
هیات دولت تغییر واحد پول ایران به تومان را تصویب کرد. دویچه وله
حیف شد، کارمندها دلشون به صفرهای ریال خوش بود. خانمه می پرسید حالا چقدر حقوق می گیری؟ و آقاهه جواب می داد هشت میلیون ریال و خانمه می خندید و می گفت پس میلیونریم خدا را شکر؟!
حالا اگر همان سئوال را بپرسه، شوهره جواب میده هشتصد هزارتومن خانمه هم میگه اینکه همه اش اجاره این دو تا اتاق فکسنیه … چه جوری زندگی کنیم؟!
***
پارسال چه سال شیرینی بود. یه انتخابات توی آمریکا بود، یه انتخابات توی فرانسه بود، یه انتخابات توی ایران بود و آنقدر وعده شیرین شنیدیم که همه حرف هایمان بوی شیرینی گرفت…
پروردگارا، یه انتخابات هم واسه امسالمون جورکن، دلمان برای وعده های شیرین تنگ شده!
***
بهترین راه جلوگیری از ریزش مو تریاکی کردن موهاست!
یه قطره از این شامپو، موها را چنان لخت و بی حال می کنه که دیگه تا آخر عمر، نه حال تکون خوردن وکج وکوله شدن را دارن و نه حال افتادن و ریختن را!
***
خوش به حال اسپند فروش ها
یه دنیایی شده که اگه کسی از خونه رفت بیرون و سالم برگشت، باید براش اسپند دود کرد!
***
دوستی تلفن کرده بود واسه احوالپرسی، پرسید چه خبر؟ گفتم باز توی افغانستان سی چهل نفر را کشتن، توی ترکیه هم عده دیگری را به اتهام دست داشتن در آن کودتای معروف دستگیر کرده اند…
حرفم را قطع کرد وگفت خبرهای مهم را پرسیدم، اینا که دیگه عادیه!
***
شاعرفرموده:
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
یعنی یه وقتی نگرانی ما مردم، خوابیدن و بیدارشدن فرهاد بوده!
***
این حرف ها چیه که این خارجی ها از خودشان درمی آورند؟
محققان دانشگاه کمبریج به این نتیجه رسیده اند که خواب بیش از ۸ ساعت خطر سکته مغزی را افزایش می دهد.
بنظرمن این یک شایعه بیشتر نیست. ما ملت یک عمر است که در خوابیم و خدا را شکر هیچ طوریمان هم نشده!
***
یه دورانی بود که مردم اگر مشکلی داشتند، فقط با زن و بچه یا حداکثرکدخدای ده شان مشکل داشتند .
حالا با زن و بچه و همسایه هات هم که مشکل نداشته باشی، با موبایل و آی پد و لپ تاپت حتمن مشکل داری. نیمساعت به نیمساعت می پرسه: میخوای عضو اینستاگرام بشی؟ خوبه ها … یا میخوای ویندوزت را پشت و رو کنی، عالی میشه ها…!
***
درست است که از حلوا حلوا گفتن دهان کسی شیرین نمی شود، ولی اگر شما همینطور که راه می روید با صدای بلند تکرار کنید: دموکراسی …دموکراسی … دموکراسی …دیگران به یاد ضرب المثل “تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها” می افتند و خیال می کنند خبریه. برخی از خبرگزاری ها الان همین کار را می کنند!
***
از آدم های چاخان و اونهایی که زیاد دروغ میگن، خوشم میاد!
اینها یادشون میره قبلا چی گفته اند و به این علت هر بار زندگی شان را به سبکی دیگر و به شکلی متنوع تر و جذاب تر روایت می کنند .آدم پای صحبتشون که می شینه خسته نمیشه.
آدم های راستگو همیشه داستان زندگی شان را به همان شکلی که صد بارگفته اند روایت می کنند و در نتیجه داستان هایشان، تکراری، خسته کننده و یکنواخت از آب درمی آید!
در جستجوی یک جمله مناسب …
دوستی را در فروشگاه دیدم که حالت زار و نزاری داشت. پیراهن سیاه نپوشیده بود، کراوات مشکی هم نزده بود ولی قیافه اش به قیافه آدم های مادرمرده شبیه بود.
با نگرانی پرسیدم اتفاق بدی افتاده؟ با بغضی درگلو گفت موبایلم را گم کرده ام وکلافه ام!
کمی دلداری اش دادم ولی راستش جمله مناسبی پیدا نکردم که به او بگویم.
اگر فرهنگستان جمله ای مثل غم آخرتون باشه، یا خدا بهتون صبر بده برای اینجور موارد جورکنه بد نیست. از این حوادث بازهم اتفاق می افته!
***
تا ندانند حریفان…!
کاش از همان زمان عباس میرزا که ایران دانشجویانی را برای کسب علم به خارج فرستاد، خارجی ها هم چند تا دانشجو به ایران می فرستادند تا ما کلک هایی را که بلدیم یادشان بدهیم، به درد شون می خورد به خدا!
آخر
ما هم چنته مان آنقدرها خالی نبوده و نیست، ما هم چیزهایی بلدیم که به درد زندگی می خورد و راهکارهایی را می شناسیم که با زیرآبی رفتن، انسان را به هدفش نزدیک تر می کند .
منظور من چلوخورش قیمه خیرکردن و تظاهر به مردم داری و بعد چاپیدن یواشکی همان مردم نیست … ، به قول معروف “او که هچ!”در روابط اجتماعی هم ما کلک هایی بلدیم که سودمند و به درد خور است و اگر دانشکده ای برای این منظور تاسیس کرده بودیم، الان مشهورترین پروفسورها را دراین رشته داشتیم .
به عنوان مثال، ما وقتی از دختری خوشمان آمد، صاف و پوست کنده به او نمی گوئیم من از تو خوشم می آید. برای اینکه اگر او جواب بدهد “ولی من از تو خوشم نمی آید”، ما مثل لیوان های نازکی که اگر ازدو سانتی متری هم به زمین بیفتد خرد می شود، فورا دچار شکست عشقی میشیم و آنوقت است که خر را بیار و باقالا بارکن…
این است که در چنین موردی، اول سعی می کنیم با برادر یا پدر یا عموی دختره به طور غیرمستقیم آشنا بشیم. بعد کم کم خودمان را به بهانه های مختلف سرراه پدره یا برادره قرار بدهیم و چنان اثر موجهی روی طرف بگذاریم که شیفته ما بشود. سپس یک شب به بهانه تولد، آنها را به شام دعوت می کنیم و اگر ماه رمضان باشد، به خاطر ثواب افطاری دادن!، دسته جمعی آنها را به افطاری دعوت می کنیم، که البته منظورمان از دسته جمعی فقط دختره است، بقیه نیامدند هم نیامدند.
درآن شب سنگ تمام می گذاریم، غیر از پذیرایی کامل، سعی می کنیم یک جنتلمن واقعی باشیم و در ضمن، کمال خوشمزگی را از خودمان نشان می دهیم و البته به همه توجه نشان می دهیم غیر از آن یک نفری که واقعن بهش توجه داریم!
بعد برادر دختره را دعوت می کنیم به سینما، یه روز هم با هم میریم استخر، و کم کم قرار یک پیک نیک خانوادگی را می گذاریم. در آن پیک نیک، یک سلام زیردندانی هم به دختره می کنیم که خیال نکند بی تربیتیم و یواش یواش خودمان را در دل آن خانواده جا می کنیم و میلیمتر به میلیمتر به هدف نزدیک تر می شویم…
این کار را از قدیم و ندیم کرده ایم و سابقه تاریخی دارد … مال این دوره نیست که یارو جای مهر روی پیشانیش خالکوبی می کنه که یعنی خیلی مومنه و بعد… ولش کن بابا، از دختره دور نشیم!
عرض می کردم که این کار را از قدیم کرده ایم. به عنوان مدرک می توانم شعر سعدی را برایتان مثال بزنم. سعدی، آن رند شوخ طبع و جهاندیده، استاد این جور کلک ها بوده و در مورد نزدیک شدن به طرف شعر هم گفته:
دل و جانم به تو مشغول و، نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی!
و بقیه ماجرا را همه مان بهتر از سعدی بلدیم! خوب که خودمان را در دل آن خانواده و طرف مربوطه جا کردیم و جای پایمان را محکم نمودیم، یک روز بعدازظهر سر صحبت را باز می کنیم و به مادرمان می گوئیم من از فلان دختر خوشم میاد، به نظر شما صلاح هست بریم خواستگاریش؟ و مادره که سالهاست در آرزوی نوه دار شدن سوخته و ساخته، می گوید: باید از خدا بخوان.کی از تو بهتر مادر؟ چادرش را سر می کند و راه می افتد.
دلم برای این خارجی ها می سوزد که این کلک ها را بلد نیستند. گناه دارند به خدا!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده دو کتاب به نام های “آدم های زیادی” (۲۰۱۳ ـ کانادا) و “شما چند می ارزید؟”(۲۰۱۶ ـ آلمان) منتشر شده است.