“ایشان، مردان – مردان ایران – با دل خود، با دل اندوه بار خود می گویند: ما اینک چه می توانیم، که کمان هامان شکسته، تیرهامان بی نشان خورده، و بازوهایمان سست است؟ و راست چنین بود”…

نمایشنامه ی آرش – بهرام بیضایی 

بی شک کارگردانی و بازیگری آثار بهرام بیضایی یکی از پرچالش ترین کارها برای اهل هنر نمایش است. کارگردانی نوشته های استاد بیضایی کار هر کس نیست “انسان کهن” خود را می خواهد، چنان کمانی است که آرش خود را می طلبد و سهیل پارسا، خود را با این کمان به چالش کشید.

میزانسن 

صحنه مدور نبود ولی میزانسن ها، نورپردازی و حرکت بازیگران همه و همه دایره وار در هم می تنیدند تا یادآور نمایش واره های ایرانی باشد و کاملا قابل درک است که سالن اجرا امکان اجرای دورانی را از کارگردان سلب کرده بود، ولی به وضوح پایبندی کارگردان به میزانس های دورانی را می شد احساس کرد.

بازیگران 

فارغ از جنسیت، بی پرده و بی تعارف باید گفت خواندن آثار بیضایی با صدای بلند و بدون حس اجرا از روی متن  هم، کاری دشوار است. درک واژگان و کشف حس نهفته در پس جملات، کار هر بازیگری نیست. این ها را اضافه کنید به حرکت بازیگران و حس نمایشی آنها در حال بازی که یک اسطوره اند. بازیگران این اجرا توانسته بودند از پس این سختی ها بر بیایند. گاهی ته لهجه فارسی- انگلیسی به گوش می رسید ولی به جرأت می توان پذیرفت که بازی قابل قبولی ارائه دادند. بازیگران از اجرای نقش خود لذت می بردند، هم آغوشی بین بازیگر و نقش، که لذت آن نصیب تماشاگر می شود.

موسیقی

در این اجرا موسیقی بجا، موزون و مناسب و همگام با حس بازیگر پیش می رفت و اثر نمایشی را تقویت می کرد.

کلام آخر این که، موسیقی در این اجرا همراه نمایش بود نه از اثر پیش افتاد و نه پس .

از قاب سازی ها و تصویر سازی های سهیل پارسا سخنی نمی توان گفت. اوج چیدمان تصاویر و مربوط کردنشان به هم به راستی برای بیننده لذتی است توصیف ناپذیر، چیدمانی پیچیده از عناصر مختلف، همراه با موسیقی و نورپردازی، همه و همه ترکیبی می سازد ممزوج .

در حالی که از دیدن این تصاویر زیبا همراه با ترنم موسیقی و آبشاری از کلمات بی بدیل استاد بیضایی لذت می بردم به تک تک بازیگران  این اثر زیبا حسودی کردم.

عکس ها از سامان اقوامی