می خواستم به دانشگاه استنفورد، به دکتر عباس میلانی نازنین، و به خانم بیتا دریاباری و به تیرگان که دارد دریچه ی دوربین دیدش را بیشتر باز می کند، و به سهیل پارسا که سه دهه است به کارهای بهرام بیضایی توجه نشان داده است، همه گی دست مریزاد بگویم. به دیده گیری، حرمت گذاری و قدر بزرگان فرهنگ و هنر را  دانستن موهبتی ست که در نهایت به فرهنگ سازی و پیشرفت مردمان می انجامد.

ما مردم اما در این میان در کجای کادری قرار می گیریم که از موهبت معاصر بودن با بهرام بیضایی بهره مند هستیم، اما برای حفظ و حرمت این موهبت چنان که شایسته ی او است کاری نمی کنیم. در این که حکومت ایران نه ظرفیت پذیرش کسانی مانند بهرام بیضایی را دارد و نه شایستگی آن را، هیچ کدام ما تردید نداریم. خود ما مردم اما چه؟ هم آن گروه در بند بزرگ چند ده میلیونی، و هم این جماعت دانش آموخته ی چند میلیونی مهاجر و تبعیدی!

ما برای بهرام بیضایی که انگاری فردوسی و حافظ و مولوی زمانه ی ماست در پشتیبانی آفرینش های ادبی و هنری اش کدام کار را کرده ایم که بشود در فردای تاریخ به عنوان ایرانیانی که همه ی مصیبت های مهاجرت و تبعید را در دهه های سوم و بیشتر زندگی خویش به جان خریدند، تا زیر سایه ی زور و دیکتاتوری پژمرده تر نشوند، از آن نام برد؟

بهرام بیضایی (راست) و حسن زرهی در تیرگان
عکس از مهرزاد وحدت

 برای آدم هایی مانند بهرام بیضایی، که کارنامه ی کاریشان نشان می دهد شایسته ی هر تقدیر و گرامی داشتی هستند، برای اینکه  بتوانند برای نسل آینده ی این زبان و میهن آثاری برجای نهند که نه در گذشته کارهایی به حرمت و اهمیت آنها بوده، و نه چه بسا در چشم انداز نزدیک آینده بخت آن برای ما مردم میسر است، چه کرده ایم که در آیینه ی تاریخ شرمنده ی روی خویش نباشیم.

کدام کارها را می گویم؟! کارهای نکرده ی استاد بهرام بیضایی. کارهایی که نه بخت مادی و نه حوصله ی معنوی انجام و  انتشار شان میسر است!

بیضایی همه ی تنگناها را به جان خریده و انبوهی کار ماندگار که از منظری چه بسا مهمترین سرمایه های ملی امروز و فردای ایران خواهند بود را خلق کرده است.

در پاسخ این چند جمله که استاد در سالیان دور در جایی گفته بود و هنوز هم بخت انجامش روی دست ماست چه کرده ایم؟

عکس روی جلد شماره ۱۶۵۹ از مهرزاد وحدت

“مرا معرفی کردند به عنوان سازنده دو فیلم و احتمالا نویسنده یا کارگردان چند تا نمایشنامه. اما باید گفته شود که اغلب ما کارهای نکرده‌مان بیشتر از کارهای کرده‌مان است،  زندگینامۀ واقعی ما آن است. زمانی قرار بود متخصص در سینما بشویم یا تئا‌تر یا هر جور نوشتنی، و حالا فکر می‌کنم متخصص چیز دیگری هستیم؛  کارهای ناتمام. فیلمنامه‌های فیلم نشده، نمایشنامه‌های به نمایش درنیامده، نوشته‌های در غبار مانده، فکرهایی که در ما شروع می‌شوند و پس از مدتی همین دور و برمان می‌میرند.»

ما برای این که اشاره های بهرام بیضایی  به کارهای نکرده و به فکرهایی که در بزرگانی مانند او شروع می شوند و بعد مدتی در دور و برشان  اگر مصداق پیدا نکنند می میرند، چه کرده ایم؟

اهدای لوح تقدیر و تندیس آرش از سوی پریسا خسروی رئیس افتخاری تیرگان به بهرام بیضایی
دکتر رضا مریدی، سهیل پارسا، دکتر عباس میلانی و مهرداد آرین نژاد بر روی صحنه حضور دارند. عکس از سامان اقوامی

چه می توانیم بکنیم؟ به گمان من، ما چند میلیون ایرانی مهاجر و تبعیدی می توانیم کارهایی کنیم که در تاریخ به نیکی و احترام از دوران تبعید و مهاجرتمان یاد شود، کارهایی که از دست همه مان بر می آید و به آسانی انجام دادنی است، و نتیجه اش نه تنها آنچه را استاد یادآوری کرده بودند از صورت فاجعه بار کنونی اش نجات خواهد داد، بلکه بخت انتقال دانش و تجربه و حاصل سال ها زحمت او را می تواند برای نسل های بعد فراهم کند.

از ده ها کاری که می شود کرد تا این مهم انجام شود یکی این است که برای استاد و با نظارت خودشان سایتی درست شود تا همه ی آثار او را در دسترس (حال اگر نگویم همه ی فارسی زبانان) دست کم ما ایرانیان بیرون ایران قرار دهد.

همت کرده هرکدام یک جلد از آثار او را خریداری کنیم، اگر بهای اثر ده دلار باشد و از میان ما پنج میلیون ایرانی پراکنده در جهان زبان فارسی نیم میلیون مان کتاب و یا کتاب ها را خریداری کنیم نه تنها استاد می توانند به امری که اشاره کرده بودند سر و سامان بدهند، بلکه با آن سرمایه چه بسا بتوان آموزشگاهی برای اینکه بتوانند به جوانان و همه آنان که بخواهند، تجربیات گران بهایشان را منتقل کنند، تأسیس شود.  این گونه کارهاست که تفاوت اصلی ما را با حکومتی که ارزش گنجینه های ملی و فرهنگی مان را نمی داند نشان خواهد داد.

بهرام بیضایی در تیرگان ۲۰۱۷
عکس از سامان اقوامی

 

هروقت بهرام بیضایی را می بینم دلم برای ما مردم که در دوران او زندگی می کنیم اما از موهبت حضورش بهره مند نمی شویم خیلی می سوزد. بیضایی بهترین مثال از آدمهای بسیاری است که اگر این تمهیدات فراهم آید برای فردای ایران کارهایی خواهند کرد کارستان، این دیگر به ما مردم مربوط است که اراده کنیم برای میهن و زبانی که آن همه سنگ او را به سینه می زنیم آستین بالا بزنیم یا نه؟

از این که استاد بزرگ ادبیات و هنر میهنمان را بهانه ی این یادداشت قرار دادم پوزش می خواهم، اما نخواستم آنچه را این همه سال در دل داشتم و با دیدن ایشان دیگر بار در خاطر، جان می گرفت همچنان به عهده ی تعویق بیندازم. آن که به این گونه کوشش ها محتاج است ما مردم ساکن حوزه های گسترده ی جهان زبان فارسی هستیم، نه بیضایی ها که در هر صورت مُهر درخشان آثارشان بر جبین این زبان و فرهنگ برای همیشه هست.