بخش دوم
جغرافیدانان و سفرنامهنویسان ایران، از بندری بزرگ و بیمانند با بیش از سیصدهزار نفر جمعیت در کرانههای شمالی خلیج فارس یاد کردهاند که بیش از پانصد سال بندرگاه کشتیهای بزرگ از سراسر جهان شناخته شده بوده است. بندری بزرگ که در سال ۹۷۶ میلادی(۳۵۵ خورشیدی) پس از زلزلهای سهمگین و امواج دیوپیکر سونامی ویران گردید و دیگر هرگز شکوه دیرین خود را بازنیافت. این بندر سیراف، نام داشت. دیار دریانوردان و زادگاه سندباد، دریانورد پرآوازه ایرانی و مخترع سکان که به افسانهها راه برد.
خلیج فارس گفتی کز مغاکی
به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا
هزاران اژدهای کوهپیکر
به گردون تاختند از سطح غبرا
(ملکالشعرای بهار)
۲– خاندان مردانشاه سیرافی
خاندان دریانورد دیگری که نام خود را در میان دریانوردان تاریخ ایران بر جا گذاشتهاند، خاندان “مردانشاه سیرافی” نامیده میشوند. آن گونه که از نام مردانشاه سیرافی هویداست، این ناخدا از خاندانی ایرانی بوده است. پسر وی به نام “مرزبان” هم از دریانوردان بنام زمان خود بوده بشمار میرفته است. مردانشاه به همسر و پسرش علاقهای ویژه داشت. همسر مردانشاه در بیشتر سفرهای دریایی او را همراهی میکرده و مرزبان در دریای پهناور پرورش یافته، اصول دریانوردی را از همان آغاز کودکی از پدر آموخته بود. بیشتر سفرهای مردانشاه در کرانههای هندوستان و سراندیب و سرزمین “فلفل” (ناحیهای در جنوبغربی شبه قاره هند) بوده است. یکی از داستانهایی که زبانزد مردم سیراف بوده، نجات معجزهآسای مرزبان کودک از دریای توفانی است.
«… یک روز که (مردانشاه) در دریای بارنان (غرب شبه قاره هند) سیر میکرد، و قصد کولم (بندری در جنوبغربی هندوستان و روبروی دریای لار) را داشته، کودک را از مادرش طلب کرد. مادر طفل را در آغوش پدر گذارد و پدر تا غروب آفتاب او را در بغل داشت و با او بازی میکرد. ناگاه باد شدیدی برخاست و دکل کشتی را واژگون ساخت، مردانشاه به چارهجویی برخاست و به ناگاه طفل به دریا افتاد. مردانشاه بدون آنکه متوجه شود کودک به دریا افتاده تا نماز بامداد به امور کشتی رسیدگی میکرد.
چون سپیده دمید و دریا آرام گرفت و نظم کشتی برقرار شد، با خاطری آسوده به جای خود نشست و به همسرش گفت: مرزبان را بیاور. زن پاسخ داد: مرزبان پیش تو بود. مرد از این گفتار متوحش شد؛ ریش خود را میکند و اهالی کشتی مشوش و پریشان شدند.
در این زمان سکانبان کشتی گفت، از آغاز شب سکان کشتی در زیر دست من به سنگینی حرکت میکند. آنجا را جستجو کنید. چون به آن مکان توجه کردند، چیزی را دیدند. مردی را برای تجسس پایین فرستادند. چون آن مرد برآمد طفل را سالم و بیعیب با خود داشت و او را به مادرش تسلیم کرد. مادر پستان در دهان طفل گذاشت، به خوبی شیر خورد، سن کودک در آن هنگام پانزده ماه بیشتر نبود. …»
“مرزبان سیرافی” فرزند مردانشاه دریانوردی به شدت منضبط و دقیق بوده و در هنگام کار دقتی وسواسگونه داشته است. به گونهای که سختگیریها و شدت عمل او بویژه در هنگام توفان زبانزد مردم سیراف بوده است. به زبان امروزی او ناخدایی با دیسیپلین بالا بوده است. درباره او گفته شده است که او هنوز راه رفتن نیاموخته بود که سکان به دست گرفت. او به مدت هفتاد سال ناخدای کشتی بود؛ شاید این بالاترین رکورد از نوع خود در جهان باشد.
هست چشمم از خلیج فارس گوهربیزتر
(ملکالشعرای بهار)
دریانودان دیگر
۱ـ سلیمان سیرافی
یکی از دریاپویان دلاور ایرانی که در دوران خود دریانوردی بلندپرواز بود، سلیمان سیرافی است. این ناخدای ایرانی بیباک شرح سفرهای دریایی خود به هند و چین را به نگارش درآورده و در نوروز سال ۲۳۰ خورشیدی، برابر با ۲۳۷ قمری و ۸۵۱ میلادی آن را به پایان برده است. پیش از آن او بارها به سفرهای بازرگانی به سوی هند و چین رفته بوده است.
سرزمین چین سدهها به عنوان دورترین نقطه گیتی شناخته میشد و درباره آن آگاهی کمی وجود داشت. هرچند ایرانیان از دوران اشکانیان با چین دادوستد داشتند و جهانراه “ابریشم” و راههای دریایی آن، راه دریایی “ادویه” و راه دریایی “بخور“، سرچشمه در آنجا داشت، و در دوران ساسانیان هم روابط گستردهای با چین وجود داشت و طرفین در کشورهای یکدیگر سفارتخانه داشتند، اما هرجومرج و ناپیوستگی در پایان دوره ساسانی و اشغال نظامی کشور به دست بیگانگان ویرانگر و به دنبال آن نابودی کتابخانهها و مستندات، کشتار دانشمندان، کتابسوزان گسترده و همچنین وقفه در دادوستد و بازرگانی به ویژه در دریا، باعث شده بود که در آغاز دوران اسلامی، اطلاعات و آگاهی چندانی از چین وجود نداشته باشد.
نخستین برخورد مسلمانان با چینیها در دوران اسلام در عصر خلیفه دوم بوده است:
سپاهیان مسلمان هنگام تصرف بندر اُبُلّه (در نزدیک بصره) کشتیهایی را دیدند که از چین آمده و کالاهای چینی با خود آورده بودند. سلیمان سیرافی ناخدا و بازرگان ایرانی نخستین ایرانی مسلمان در جهان اسلام است که حاصل مشاهدات و سفرهای خود به چین و هند را در کتابی مدون و تألیف کرده و به دست ما رسیده است.
سلیمان سیرافی آن چیزهایی را به رشته تحریر درآورده است که خود از نزدیک دیده و یا یک نقل قول تحریف نشده است. وی راه را آنچنان با دقت وصف نموده که میتوان از روی نقشههای نوین امروزی ردپایش را دنبال کرد. او نمونه خوبی از بازرگانان ماجراجوی ایرانی است که به چین سفر کرده اند.
او از سیراف از راه دریا تا مسقط، به ساحل جزیره العرب، راه پیموده و از آنجا کُلَم، بر ساحل مالابار رسیده است. سپس از تنگهی یالک در شمال جزیره سیلان و خلیج بنگال گذشته تا جزیره لنگبالوس(یکی از جزایر نیکوبار) رفته و از آنجا به کلبره بر ساحل غربی مالایا پیش رفته است. جزیرهی هانیان مقصد بعدی اوست که پس از آن از تنگهی واقع میان این جزیره و سرزمین چین عبور کرده و تا بندر خانفو، یا کانتون جدید، پیشرفته است. سفر دریایی از گلوگاه خلیج فارس تا چین بیش از چهار ماه طول کشیده است.
سلیمان در توصیف خود به یادآوری منزلگاه ها، یا به گفتهی یونانیان پریپلوس [دریانوردی اکتشافی] و تعیین مسافتها به مقیاس روز وگاه به فرسخ بسنده نکرده، بلکه توصیفی زنده از سواحل و جزایر و بندرگاه های گوناگون و شهرها و مردم و محصولات و مصنوعات و کالاهای بازرگانی به جای گذاشته است.
۲ـ ابوالحسن محمدبن احمد بن عمر فرخ سیرافی
او در سالهای ۳۰۰ هجری (۹۱۲ میلادی) در دریاهای آسیا و افریقا سفر میکرده است. او به چشم خود دیده است که جزر و مد در دریای فارس، ماهی عظیمی را به ساحل انداخته که از مشاهده عظمت آن به شگفت آمده است. همچنین او اغلب دیده بوده که ماهیان بزرگ را که در بطنشان ماهیان کوچکتری دیده شده را صید کردهاند. او در رهنامگ خود شرحی از به خشکی بردن کشتیها برای تعمیرات و بازدید سالانه آنها را داده است.
۳ـ مهران وهب سیرافی
از دریانوردان ایرانی سده سوم و چهارم هجری، که سفرهایی به چین و هند داشته است.
۴ـ سلیمان مهری سیرافی
دریانورد سده نهم هجری، نیز در سفرنامههای خود به بارانهای موسمی هند و منشا احتمالی آنها، اشاره کرده است.
۵ـ سهل بن آبان سیرافی
دریانورد ایرانی سده ششم هجری که سفرهایی به هند و شرق افریقا داشته است.
۶ـ احمد بن علی بن روشن سیرافی
“روشن سیرافی” از دریانوردان بنام زمان خود بوده که در هنگام توفان مانسون در دریای اندامان (شرق خلیج بنگال)، ناپدید گردید.
۷ـ ابوالحسن علی بن شاذان سیرافی.
“شاذان سیرافی” از دریانوردان بنام زمان خود بوده که در هنگام توفان در منطقه حاره، گرفتار یک گردباد دریایی(waterspout) شده و برای همیشه ناپدید گردید.
گردبادهای دریایی، یکی از ریشههای داستان «اکوان دیو» بشمار میرود.
خروشید و پیچید و بانگ و غریو
ز دریا برآمد چو اکوان دیو
بخش سوم و پایانی هفته ی آینده