به تمام آنهایی که می دانند و تمام چنارهایی که سکون تنبل ابرها را می آشوبند

از یاد ببر

کلمات و تصاویر را یک یک و دسته دسته اسماعیل باش

فراموش کن

فراموش کن مرا که ندیدمت

فراموش کن ما را که ندیدیم

ندیده‌شدنت را از یاد ببر

و آفتابی را که بر سراسر تبریز سربلند تو می‌بارید

هذیان گمشده گی را در موازات زبانهای توی سرت سر درد

زبان مادریت را لیسیدن

و آشوب واژه پریشی ذهنت که گم میان جهان های موازی‌ست

گم میان مکان های موازی‌ست

گم میان زبان های موازی…

تهران را چون خدایش از یاد ببر و نپرس

ماه تمام، به آغوش کشیده هزاران هزار سال!!!

بنشین

بنشین آرام و دسته دسته بتاران آن تارانده تو را مردمان همهمه و کور

پنهان کن که مهربان بودی

جدی و بی تعارف به قلب فاتحان تتندو بتاز با کلماتت از کاغذ که بلند می‌شدند

با نگاهت از دو چلچه‌اش خندان که شوخ می خندید

از یاد ببر که نبودی

امشب نبودنت را فراموش کن

فراموش کن که فراموش می‌کنی

فراموش کن که فراموش می کنند

فراموش کن  که فراموشی          سال های سال

بنشین

بنشین به اتاقت از کلمات آوار

نگاهت را بدوز به مس    طلا می‌شود        نگاهت را بدوز

به مس نگاه  و فراموش کن که نگاهت نکرده‌اند

دیدنت‌هایت را  که ندیده اند

و شیطنتت را که هنوز از دیوار خانه بالایی و از باغچه‌ی همسایه گیلاس می‌چینی

نگاه کن!

ببین که گیلاس خورده‌گانت امروز مست‌ترینان شعر و زبان‌اند

نه

حتی همین که چه بلند را فراموش کن

ما از کاغذ بلند می کنیم کلمات را تو نبین

تو فراموش کن

فراموش کن که رسیده زیر هیاهوی کال مرده‌ای      سالهاست

سالها را از یاد ببر

فراموش کن

ای عابر آشنای غریبانه‌های شعر

باران کلماتت را فراموش کن

که شلتاق می‌زدی و مستانه زیر کوچه میزد از صدای تو آواز….

از یاد ببر

از یاد ببر آن زیر زمینت را

زیرزمینت را که ریشه دواندن‌های سر به آسمان کشیده چنارها بود

چنارهایی که هنوز سکون تنبل ابرها را می آشوبند

و بارانی از کلمات است بر تهران و تبریز و تورنتو           می بینی؟

نبین

تو فراموش کن

از یاد ببر آن زیر زمینت را

فراموشم کن     نشناس

صدایم را نشناس

فراموش کن مرا که ماه‌هاست ندیده‌ای

مرا که سالهاست ندیدمت

ما را که سالهاست….

فراموشش کن!

تصویر تلخ  ایستاده در ایستگاه مترویی که فکر می کنی از ورای اقیانوسها می گذرد

آن خانم زیبا را…

آن خانم زیبا را….

آن خانم زیبا را          فراموش کن

فراموش کن

فراموش کن

ای

تندیس بی مثال غربت و تبعید!

مرداد ۹۶- تورنتو