ابراهیم یزدی: “بعد از پیروزى انقلاب، هنگامى که معاون نخست وزیر در امور انقلاب بودم، یک شوراى ۵ نفره را مسئول نظارت و حفاظت از ساختمان مرکزى ساواک کردم که عبارت بودند از آقایان مهندس هادى نژادحسینیان، مهندس باقر ذهبیون، مهندس مجید حداد عادل، مهندس عبدالعلى بازرگان و انتظارى. یک روز این هیأت، پروندهاى را براى من آورد که حاوى اسامى روحانیونى بود که مستقیماً از نخست وزیرى (ساواک) پول مى گرفتند. در آن پرونده فهرستى بود از کسانى که در آخرین تاسوعا و عاشوراى حسینى قبل از پیروزى انقلاب هفت میلیون تومان، به پول سال ۱۳۵۷، براى توزیع در میان آنان پرداخت شده بود. من که معتقد به افشاگرى، آن هم در آن شرایط نبودم و هنوز هم نیستم. آن پرونده را بدون آن که اجازه بدهم از روى آن حتى کپى تهیه شود به خدمت رهبر انقلاب بردم و دادم تا خود ایشان هر طور صلاح و مقتضى مى دانند عمل کنند.”
بنیادگرایی در ایران و سرقت انقلاب توسط خمینی
پیروزی خمینی در ربودن رهبری جنبش آزادیخواهانه ملت ایران، به اندازه کافی مورد بحث و گفتگو قرار نگرفته است. دراین گزارش نیز مجال پرداختن به آن نیست و برای پرهیز از هرگونه تردید در مورد نقش “ابراهیم یزدی” و دوستان وی در این مرحله، تنها به اظهارات خود ایشان تکیه می کنیم. ازآنجا که بسیاری از حقایق آن دوران بخصوص مذاکرات پشت پرده با مسئولین آمریکایی هنوز در معرض قضاوت ملت ایران قرار نگرفته است، این بحث را به فرصتی دیگر موکول می کنیم.
چند ماه قبل از انقلاب و در وضعیتی که شرایط ایران هر لحظه رادیکال تر میشد، عراق “ناگهان” تصمیم به اخراج خمینی گرفت. به گفته یزدی، برخی از دول غربی خیلی زود به این نتیجه رسیده بودند که شاه رفتنی است و باید فکر جایگزینی برای وی بود. “ابراهیم یزدی” بلافاصله در عراق به خمینی پیوست و ازآنجا به پاریس رفتند. وی بارها تأکید کرده است که سفر به پاریس، از پیشنهادات وی به خمینی بود. ۲۴
ابراهیم یزدی در مصاحبه طولانی که با نشریه “نامه” شماره ۳۰ در خرداد ماه سال ۱۳۸۳ داشته است به بخشی از فعل و انفعالات پشت پرده ای که نشانه حمایت غرب از روحانیون و سرقت انقلاب توسط خمینی است اشاره می کند:
«از اواخر دسامبر ۱۹۷۸ امریکایی ها آرام آرام به این نقطه رسیدند که پافشاری بر ابقای شاه فایدهای ندارد و تغییر مسیر دادند. از طرف دیگر، جنگ سرد در اوج خود بود؛ افغانستان در اشغال ارتش روسیه بود، امریکاییها نگران بودند که اگر شاه برود، خلایی که در ایران ایجاد میشود چگونه خواهد شد. بنابراین، موافقت کردند که شاه برود، بختیار بیاید و ارتش با انقلاب همکاری کند تا ارتش احتمالا بتواند در انقلاب جایگاهی پیدا کند. از جانب دیگر، نظریه برژینسکی این بود که در غیاب شاه تنها نیرویی که میتواند جلوی خطر کمونیسم را در ایران بگیرد هماهنگی و ائتلاف میان نظامیان و روحانیان است. استدلال او این بود که روحانیون علیالاصول ضد کمونیسم هستند و قدرت بسیج تودههای مردم را هم دارند. نظامیان هم منسجماند؛ ارتش ۴۰۰.۰۰۰ نفری شاه آموزشهای ضد کمونیستی و ضد شورش دیدهبودند؛ ائتلاف میان نظامیان و روحانیون میتواند خطر کمونیسم را بعد از شاه از بین ببرد. سفر هایزر به ایران برای این نبود که ارتش کودتا کنند، بلکه او آمد که مبادا نظامیان بعد از رفتن شاه دست به کارهایی بزنند که موقعیت ارتش را در نزد مردم از بین ببرد.
س: پس مطابق طرح برژینسکی (ایجاد ائتلاف ارتش و روحانیت)، واشنگتن به روحانیت به عنوان یک آلترناتیو نگاه میکرده است؟
ج: بله، به عنوان نیرویی که میتواند بعد از شاه، خلاء قدرت سیاسی را پر کنند و مانع تصاحب قدرت از طرف کمونیستها شوند. بگذارید این جوری بگویم که آمریکا، حاکمیت روحانیت و همکاری با ارتش را در راستای دفع خطر کمونیسم لازم میدید. مهمترین مسئله امریکایی ها در آن مقطع تاریخی ـ بخصوص با عنایت به رویدادهای افغانستان ـ این بود که چگونه با رفتن شاه، ایران به دامن کمونیسم نیفتد.
… بلافاصله بعد از کنفرانس گوآدلوپ، کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا توسط ژیسکاردستن پیامی برای آقای خمینی فرستاد و سپس وزارت امور خارجه آمریکا تماس گرفت و پیامهایی با آیتالله خمینی مبادله شد. من پیامها را برای آقای خمینی ترجمه میکردم و آقای خمینی هم جوابِشان را میدادند و من هم ترجمه آنها را به نماینده سفارت آمریکا در پاریس میدادم. در یکی از آخرین پیغامهایی که رد و بدل شد. آمریکاییها از قطع صادرات نفت ایران اظهار نگرانی کرده بودند. آقای خمینی هم جواب دادند که نمیخواهیم صدور نفت را قطع کنیم، ولی پول آن را خرج خرید اسلحه نمیکنیم، بلکه پول نفت را خرج تهیه وسایل مورد نیاز برای کشاورزی و عمران و آبادی کشور خواهیم کرد.
بعد از آن (کنفرانس گوادولوپ) بود که نماینده ژیسکاردستن به دیدن امام آمد و گفت که آقای کارتر پیغامی به آقای خمینی داده است و متن کتبی پیغام را خواند. من متن جواب آقای خمینی را در کتابم آوردهام؛ این موقعی بود که هنوز آقای بختیار نیامده بود و شاه نرفته بود. در پیغام کارتر آمدهبود که شاه، ایران را به زودی ترک میکند و شما از بختیار حمایت کنید وگرنه ارتش کودتا میکند. آقای خمینی هم پاسخ قطعی داد و به کارتر توصیه کردند نمایندگان آمریکا در ایران که با ارتش در ارتباط هستند مانع کشتار مردم شوند. به نظر من، مهمترین سند و حلقه مفقوده در ارتباط با آمریکا مذاکراتی است که مرحوم دکتر بهشتی مستقیماً با سولیوان در تهران داشته است. در آن زمان رهبران انقلاب از ۳ کانال با امریکا ارتباط داشتند: یکی در فرانسه بود که مدارکش منتشر شده است؛ یک کانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیتالله موسوی اردبیلی و دکتر سحابی با سولیوان بود؛ کانال سوم ارتباط و مذاکرات مستقیم دکتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در کتابش هر دو کانال ارتباطی در تهران را شرح میدهد، اما درباره مذاکره دکتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است.
س: آقای دکتر، یک تحلیلی هم وجود دارد که آن را به دیدگاههای برژینسکی منتسب میکند. این که واشنگتن میکوشید نیروهای ملی و نیروهای چپ را به تدریج حذف کند؛ راستترین جریان بیاید و حکومت را در دست بگیرد، چرا که بیشتر، تأمینکننده منافع غرب است. نظر شما در مورد این تحلیل چیست؟
ج: در اوج انقلاب و هنگام پیروزی آن، نیروهای غیرروحانی، روشنفکران چند گروه بودند؛ غرب قطعاً نمیتوانست با هیچیک از جریانات مارکسیستی و سنتی یعنی حزب توده، چریکهای فدایی و سازمان مجاهدین خلق هیچ نوع همسویی یا اشتراک نظر داشته باشد.
هنوز جنگ سرد ادامه داشت. در دوران جنگ سرد، امریکاییها هیچگاه از یک جنبش یا حکومت ملی حمایت کامل نمیکردند یا اگر میکردند تا حدی که در مبارزه علیه کمونیسم مفید باشند، به نظر امریکا، جنبشهای ملی توانایی کنترل موثر اوضاع سیاسی را نداشتند و مملکت را به کمونیستها واگذار میکردند. حرفشان به نظر بنده ـ از منظر تاریخی، یعنی در شرایط جنگ سرد ـ درست بود. واقعیت این است که نیروهای ملی توانایی این که مملکت را به تنهایی اداره کنند ـ که دست کمونیستها نیفتد ـ نداشتند بخصوص که محور اصلی مبارزه ملی در ایران علیه استعمار انگلیس بود و عوامل انگلیسی در جنبش چپ مارکسیستی نفوذ کرده بودند و از آن برای تضعیف دولت ملی به شدت سود میجستند. برای جبران این وضع، لازم بود، جنبش ملی با روحانیون ائتلاف میکرد. خب، در جریان انقلاب، ائتلاف شد و انقلاب پیروز گردید، اما این مانع نگرانی آمریکا در مورد کمونیستها که خلأ قدرت بعد از شاه را پر نکنند، نبود. بنابراین وقتی سیر مبارزات ملی به نقطهای رسید که شاه باید برود و هزینه سلطنت او برای غرب بسیار بالا شده بود، تنها راه محتمل برای پیشگیری خطر کمونیزم، ائتلاف و همکاری میان ارتش و روحانیان بود.
…. هایزر به ایران آمد که به ارتش بگوید، وقتی شاه میرود شما دست به خشونت نزنید. بعضیها میگویند، هایزر آمد که ارتش جلوی انقلاب نایستد و انقلاب پیروز شود. در حالی که به نظر من این گونه نبود؛ هایزر آمد و گفت که اگر ارتش جلوی انقلاب بایستد و با انقلاب درگیر شود متلاشی میشود. این تحلیلی از دید واقعگرایی بود و نه یک موضع سیاسی.»
از خوانندگان این گزارش درخواست می شود تا اظهارات “ابراهیم یزدی”، که نزدیک به سی سال پس از آن واقعه بیان شده را یکبار دیگر مطالعه کنند. ایشان می گویند: “به نظر آمریکا، جنبشهای ملی توانایی کنترل موثر اوضاع سیاسی را نداشتند و مملکت را به کمونیستها واگذار میکردند. حرفشان به نظر بنده (ابراهیم یزدی)، از منظر تاریخی، یعنی در شرایط جنگ سرد- درست بود. واقعیت این است که نیروهای ملی توانایی این که مملکت را به تنهایی اداره کنند- که دست کمونیستها نیفتد- نداشتند به خصوص که محور اصلی مبارزه ملی در ایران علیه استعمار انگلیس بود و عوامل انگلیسی در جنبش چپ مارکسیستی نفوذ کرده بودند و از آن برای تضعیف دولت ملی به شدت سود میجستند.“
این استدلال که “ابراهیم یزدی” نیز با آن موافق است، بدون کم و کسر همان استدلالی است که برای توجیه کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق به کار گرفته شد. نکته جالب دیگری که در اظهارات ایشان به چشم می خورد، گله و شکایت از عدم اطلاع رسانی در مورد مذاکرات بهشتی با طرف های آمریکائی است. ایشان در همین مصاحبه ای که با نشریه “نامه” داشته درباره شکایت خود از دانشجویان خط امام می گوید:
«من در مناظرهای که در اردوی تابستانی سال ۱۳۷۸ انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر با آقای مهندس عباس عبدی داشتم به او گفتم که سفارت امریکا را گرفتید، خب اسناد مذاکرات بهشتی با آمریکاییها کجاست؟ آن جا آقای عبدی جواب روشنی به این پرسش نداد ولی بعدها در جای دیگری جواب داده و گفته است: آن چه فلانی میگوید درست است؛ ما اسناد مذاکرات آقای بهشتی با سولیوان را به دست آوردیم، ولی آنها را به آقای خمینی ارایه دادیم. آقای خمینی به آنها نگاه کرد و گفت آقای بهشتی عضو شورای انقلاب است و حالا لازم نیست آنها را پخش کنید. این مهم است که ببینیم مضمون آن گفتوگوها چه بوده و چه چیزی در آن سندهاست. بالاخره بعد از بیست و چند سال، آقایان باید بیایند و بگویند که محتوای آن مذاکرات چه بوده است؟»
شکایت “ابراهیم یزدی” از چند منظر قابل توجه است. اولا، پنهان کردن مسائل پشت پرده از قضاوت مردم که صاحبان اصلی انقلاب بودند، امری مختص به دانشجویان خط امام نبود و خود ایشان اولین نمونه از این پنهانکاری را در بهترین شکل خود انجام داده است. وی در پاسخی به اظهارات “حجتی کرمانی”، درباره نقش روحانیون در انقلاب، چنین می گوید:
«بعد از پیروزى انقلاب، هنگامى که معاون نخستوزیر در امور انقلاب بودم، یک شوراى ۵ نفره را مسئول نظارت و حفاظت از ساختمان مرکزى ساواک کردم که عبارت بودند از آقایان مهندس هادى نژادحسینیان، مهندس باقر ذهبیون، مهندس مجید حداد عادل، مهندس عبدالعلى بازرگان و انتظارى. یک روز این هیأت، پروندهاى را براى من آورد که حاوى اسامى روحانیونى بود که مستقیماً از نخستوزیرى (ساواک) پول مىگرفتند. در آن پرونده فهرستى بود از کسانى که در آخرین تاسوعا و عاشوراى حسینى قبل از پیروزى انقلاب هفت میلیون تومان، به پول سال ۱۳۵۷، براى توزیع در میان آنان پرداخت شده بود. من که معتقد به افشاگرى، آن هم در آن شرایط نبودم و هنوز هم نیستم. آن پرونده را بدون آن که اجازه بدهم از روى آن حتى کپى تهیه شود به خدمت رهبر انقلاب بردم و دادم تا خود ایشان هر طور صلاح و مقتضى مىدانند عملکنند.»۲۱
همانطور که ملاحظه می شود، به منظور جلوگیری از هرگونه سوءظن بیمورد به روحانیون عزیز، دکتر یزدی تصمیم به پوشاندن این حقیقت از مردم ایران گرفت. از طرف دیگر، باید از ایشان سوال نمود که در کجا و به چه شیوه ای مذاکرات “موسوی اردبیلی” و “مهندس بازرگان” با مقامات آمریکایی منتشر شده است و آیا نبایستی از این مذاکره کنندگان، مطالبه کمی شفافیت آنهم سی سال پس از انقلاب را داشت؟ به اعتراف خود ایشان، مذاکرات داخل ایران با مقامات آمریکایی، ده ماه قبل از انقلاب شروع شده بود:
«مذاکرات سیاسی رهبران نهضت آزادی ایرانـ و به طور مشخص شادروان مهندس بازرگان، دبیرکل آنـ با نمایندگان کشورهای خارجی مقیم تهران، به ویژه سفارت آمریکا، از حدود اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۷ آغاز شده بود. آقای مهندس توسلی تا شهریور ماه رابط و مترجم این مذاکرات بودند. پس از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ شادروان مهندس بازرگان این وظیفه را شخصاً به آقای مهندس امیرانتظام واگذار کردند. ضرورت این گونه مذاکرات و تقویت دیپلماسی انقلاب در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۵۶ بررسی و تصویب شد و مسئولیت پیگیری آن به کمیسیونی زیر نظر مهندس بازرگان واگذار گردید. پس از تشکیل شورای انقلاب، موضوع مذاکرات سیاسی به شورای انقلاب منتقل شد و مورد تأیید قرار گرفت؛ برخی از اعضای روحانی شورای انقلاب نیز در این مذاکرات حضور و مشارکت پیدا کردند. علاوه بر این، مرحوم دکتر بهشتی نیزـ به طور جداگانه و مستقیمـ با ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا، تماس و مذاکره داشته است.» ۲۵
البته باید اذعان نمود که این شیوه از تاریخ نویسی به “ابراهیم یزدی” منحصر نمی شود و رسم و سنت بسیاری از نیروهایی که به اصلاح طلبان شهرت یافته اند، افشاگری تنها در مورد رقبای خود بوده است. نمونه جالبی که می توان دراین زمینه به آن اشاره کرد، افشاگری های جالب و مفید “اکبر گنجی” درباره “رفسنجانی” است. طبیعتا نمی توان از “گنجی”، انتظار شفافیت در مورد تاریکخانه دوستان نزدیک خود مانند “سعید حجاریان” و باند وزارت اطلاعات را داشت. درخواست شفافیت در مورد فعالیت های خود ایشان در ترکیه و تحت فرمان “منوچهر متکی” نیز طبیعتا بی جواب خواهد ماند.
سازماندهی سرقت: “شورای انقلاب”
همانطور که “ابراهیم یزدی” گفته بود، گرفتن سکان انقلاب در دست ملیون صلاح نبود و روحانیون بایستی این امر مهم را خود به عهده می گرفتند. به همین خاطر، “شورای انقلاب” که تا سالها پس از انقلاب، اسامی اعضای آن رسمآ اعلان نگردید، به تنهائی سند قاطع و روشنی از سرقت انقلاب ایران است. این شورا، نه تنها هیچ نماینده ای از اقشار و افکار گوناگون جامعه ایران را در خود نداشت، بلکه هیچ یک از نیروهای سیاسی که در طول سال های قبل از انقلاب زندانهای شاه را پر کرده، فضای دانشگاه ها را برای انقلاب آماده کرده و جنبش را به میان مردم بردند نیز به این قلعه اختصاصی راهی نداشتند. “عزت الله سحابی” که اخیرا جایزه قلم طلائی مطبوعات ایران را برده است خود در این سرقت تاریخی شرکت داشته و بدون ذره ای پشیمانی می گوید:
«شورای انقلاب پیشنهادی بود که خود آقای مطهری برای من تعریف کرد. امام خمینی هم با این قضیه موافقت کردند و اینگونه مقرر شد که شش نفر از علما، اصل و محور شورای انقلاب باشند و غیر از آنها نیز چند نفر از غیرروحانیون هم باشند. منتها کسانی که مورد اعتماد هستند؛ یعنی در چند سال گذشته، مذهبی بودن و اعتقاد مذهبی، آنان اثبات شده است، با آن شش نفر روحانی مجموعا شورای انقلاب را تشکیل بدهند.
ـ در این شورای روحانیون چه کسانی بودند؟
ـ روحانیونی که بعدها برای ما روشن شد، عبارت بودند از حضرات آیات آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای موسوی اردبیلی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای باهنر و ششم آقای مهدوی کنی و آیت الله خامنهای هم که بعدا اضافه شدند.
من پیشنهاد کردم که یک نفر از مجاهدین عضو شورای انقلاب شود که رد شد. حتی آقای طالقانی هم موافقت نکرد، اما به من گفتند که تو سخنگو و رابط مجاهدین باش و اگر آنان حرفی دارند، تو آن را منتقل کن…… قرار شد، یک نماینده از زنان نیز انتخاب شود که خانم طاهره صفارزاده مطرح شد، ولی رد شد. از طرف نماینده کارگران، فردی به نام حسن عرب ـ که عضو حزب جمهوری بود و در مجلس خبرگان اول هم انتخاب شد ـ پیشنهاد داد که آن هم رد شد، چون گفتند، او سمت نمایندگی یا سخنگویی کل کارگران را ندارد. درست است که خودش کارگر است و در حزب جمهوری، شعبه کارگری را میگرداند، ولی سخنگوی همه کارگران نیست.» (مصاحبه عزت سحابی با اعتماد ملی: ۲۰.۲۰۱۳۸۵ منتشر شده در بازتاب) ۱۸
رابطه ای ایدئولوژیک
یکی از مهمترین و پایه ای ترین مباحثی که متأسفانه تاکنون مورد مطالعه عمیق قرار نگرفته است، همگونی فکری و سنخیت ایدئولوژیک خیلی از گروه ها و شخصیت های سیاسی به ظاهر متفاوت، با تفکر حاکم بر رژیم ملایان است. طبیعتا در ایران و در خارج از کشور، همه افراد و نیروهای سیاسی خود را دموکرات، اصلاح طلب، صلح دوست، طرفدار آزادی، عدالت و ترقی معرفی می کنند. بهترین معیار برای شناخت این نیروها، موضع آنها در رابطه با شخص خمینی، به مثابه جوهر ایدئولوژیک و سمبل بنیادگرایی است. آیا می توان به راستی اصلاح طلب و طرفدار دموکراسی بود و از ته قلب خمینی را ستود؟ آن کس که به ستایش خمینی می پردازد، برای نجات مردم ایران از شر این رژیم تلاش نخواهد نمود و قبل از هر چیز به فکر سرپا نگه داشتن این میراث گرانبهای خمینی خواهد بود. مثلا به سخنان سخیفی که چند هفته پیش، “محسن میردامادی” رئیس جبهه مشارکت، یعنی سمبل اصلاح طلبان حکومتی ایراد کرده است نگاه کنیم و همگونی فکری وی با خمینی را از نزدیک مشاهده نمائیم:
«جنبش کم نظیری که امام آن را رهبری کرد و به پیروزی و استقرار رسانید، رستاخیز بزرگی بود که سازگار با گفتمان غالب انسان عصر ما در درون مرزهای ملی و فراتر از آن بود. به این ترتیب اسلامی که امام مبین و معرف آن است، دینی است که در عین حال که به اصالت ها و ارزش های رحمانی، معنوی و راهگشای دین اهتمام جدی دارد بر احیای حقوق فراموش شده و پایمال شده یا ناشناخته انسان و حق حضور واقعی مردم در تعیین سرنوشت و به عبارتی دیگر جمهوریت و مردم سالاری اصرار می کند. کار بزرگ امام احیای دین به وسیله مردم و احقاق حقوق مردم به وسیله دین بود….. باید از امام به عنوان فقیه، عارف، سیاستمدار و مبارزی ماندگار که به نام خدا، راه هایی نو در برابر مردم و با مردم گشود، همچنان بیاموزیم.»۲۲
همخوانی فکری”ابراهیم یزدی” با خمینی نیز آنقدر ویژه و پررنگ است که با گذشت دو دهه از مرگ جلاد مردم ایران، هنوز وی را به تمجید از او تشویق می کند. هیچکس نمی تواند اظهارات مشمئز کننده زیر را به حساب شرایط ایران بگذارد زیرا کسی وی را مجبور به بیان چنین سخنانی نکرده است: (۱۷ بهمن ماه ۱۳۸۵، خبرگزاری انتخاب)
«ابراهیم یزدی: امام خمینی اولین کسی بود که به جای شعار «همه با من» شعار «همه با هم» را مطرح کرد یزدی با اشاره به شرایط پس از انقلاب، اظهار داشت: متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب شعار «همه با هم» جای خود را به شعار «همه با من» داد، در حالی که در قبل از انقلاب، امام خمینی(ره) اولین کسی بود که به جای شعار «همه با من» شعار «همه با هم» را مطرح کرد ولی پس از انقلاب شرایط به گونهای پیش رفت که در ادامه شعار «همه با من» شعار «یا با من یا بر من» مطرح شد. از آن تاریخ آرام آرام هر یک از نیروها به بهانههای مختلف از گردونه بیرون رانده شدند تا امروز که ما شاهد حذف گسترده نیروهای انقلابی هستیم که متاسفانه این موضوع به سطوح بالا نیز سرایت کرده است. ….
وی افزود: بر همین اساس بود که وقتی امام(ره) وارد ایران شد و دولت موقت شکل گرفت، همه نیروهای سیاسی در آن حضور داشتند.
یزدی خاطرنشان کرد: امام(ره) بارها در مصاحبههای خود تاکید میکردند که نظام جمهوری اسلامی، آزادی عقیده و بیان را به گونهای اجرا میکند که در تاریخ هیچ کشوری سابقه نداشته باشد، طوری که حتی مارکسیستها هم آزادی بیان داشته باشند. دبیرکل نهضت آزادی ایران با مرور وقایع ابتدای انقلاب، گفت: امام خمینی(ره) بارها به موضوع وحدت تاکید میکردند و با هر عاملی که با این اصل در تناقض بود، برخورد میکردند، اما هیچگاه نمیپسندیدند که به بهانه وحدت، تفکر و جریانی خاص از جامعه حذف شود. به طور مثال وقتی برخی از مسوولان کشور نزد امام(ره) آمده بودند و از ایشان خواسته بودند نهضت آزادی ایران تعطیل شود، ایشان مخالفت کرده بودند اما آنها گفته بودند نهضت مخالف روحانیت است که امام پاسخ داده بودند؛ نهضت مخالف روحانیت نیست، مخالف شماست. باز آنها اصرار کرده بودند و گفته بودند نهضت آزادی مخالف شماست که امام جواب دادند؛ خوب مخالف من باشند، مگر من جزو ارکان دین هستم که اگر حزب یا گروهی مخالفم بود، آن را حذف کنیم.
یزدی ادامه داد: در نوبتی دیگر برخی از اعضای شورای نگهبان خدمت امام(ره) رسیده بودند و از ایشان تقاضا داشتند که احراز صلاحیت مجلس خبرگان اول و دوم به آنها واگذار شود. امام(ره) در مقابل اصرار آنها نهیب زده بودند و گفته بودند مگر شما چند پیرمرد متولی مردم هستید که میخواهید جای آنان تصمیم بگیرد؟ ….دبیرکل نهضت آزادی ایران تصریح کرد: متاسفانه این شیوه امام(ره) در انقلاب ادامه پیدا نکرد.»
اگر بازهم تردیدی به پیوند ایدئولوژیک بین “ابراهیم یزدی” با “خمینی” وجود دارد، یکی دیگر از اظهارات اخیر ایشان، می تواند کمکی به رفع این ابهام باشد:
«آثار باقی مانده از رهبر فقید انقلاب نشاندهنده اعتقاد راسخ ایشان به جمهوریت است، ایلنا، ۱۲/۱۰/۱۳۸۴
دبیر کل نهضت آزادی ایران گفت: همه آثار باقی مانده از رهبر فقید انقلاب از جمله بیانیههای صادر شده قبل از انقلاب، مصاحبههای پاریس، حکم نخست وزیری مهندس بازرگان و سایر مواردی که در مجموعه صحیفه نور آمده است، نشان میدهد که امام(ره) اعتقاد راسخی به جمهوریت داشتهاند.
ابراهیم یزدی در گفتوگو با خبرنگار “ایلنا”، گفت: هر کس ادعا کند که رهبر فقید انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی به رای مردم و جمهوریت اعتقاد نداشت ولی از روی مصلحت سخنانی در این خصوص میگفت، آقای خمینی را به استفاده ابزاری از جمهوریت و رای و حق مردم متهم کرده است.
یزدی خاطرنشان کرد: هنگامی که خبرنگاران در پاریس از امام(ره) سوال کردند که منظور شما از جمهوری اسلامی چیست، ایشان با صراحت جواب دادند، جمهوریت همان است که شما در فرانسه دارید، اما چون ما مسلمان هستیم در جمهوری اسلامی ما ارزشهای اسلامی مد نظر خواهد بود.
یزدی افزود: هنگامی که دولت موقت قانون اساسی را تدوین و نهایی کرد و شورای انقلاب هم آن را تصویب نمود، رهبر فقید نیز با اصلاحات جزئی آن را امضا کردند، یکی از این اصلاحات این بود که رییسجمهور باید مرد و شیعه اثنی عشری باشد نه اینکه خود ایشان اصرار داشته باشد چون آیتالله گلپایگانی بر این مطلب اصرار ورزیدند، پذیرفتند.»
بخش سوم و پایانی هفته آینده
پانویس ها:
۱۸- http://www.baztab.com/news/38908.php
۱۹- گزارش جلسه پرسش و پاسخ دکتر ابراهیم یزدی، در دانشگاه شهید چمران اهواز، ۲۶ بهمنماه ۱۳۸۵)
۲۰- قدس شریف و صلح خاورمیانه، روزنامه عصرآزادگان، شماره ۷۰، مورخ ۱۲ دىماه ۱۳۷۸
۲۱- یکسویهنگرى تاریخى و بىانصافى در حق روشنفکران، روزنامه جامعه، شمارههاى ۸۰ و ۸۱، مورخ ۱۱ و ۱۲ خرداد ۱۳۷۷
۲۲- http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=7636&p=1
۲۳-http://www.nehzateazadi.org/articles/83/yaz0331.htm
۲۴- http://www.nehzateazadi.org/bayanieh/78/html/pasokh_yazdi.htm