در پرتو پیامدهای رویداد لاس وگاس، انتظار سازشی با متمم دوم** نمی‌توان داشت

Adam Gopnik – مجله نیویورکر

 

“کار یک جهادگر بوده یا یک شخص معمولی؟” این پرسش یک دختر ۱۷ ساله‌ی آمریکایی‌ست پس از شنیدن خبر رویداد لاس وگاس در روز دوم اکتبر ۲۰۱۷.

دستکم ۵۰ نفر کشته و شمار بیشتری زخمی! واژه‌ی “زخمی” نمی‌تواند بیانگر گستره‌ی معلول شدگان باشد، همانگونه که واژه‌ی توخالی “کشته” نمی‌تواند گویای دامنه‌‌ی رنجی باشد که بر شمار بسیار بالایی از خانواده‌ها وارد آمده است. [نکته اینجاست که] هرگاه خالق “دستکم ۵۰ کشته  و شمار بیشتری زخمی”، کسی باشد

که با داعش تماس داشته، حتا برای یک بار، و توسط داعش افراط‌گرا شده، یا صرفن مسلمانی بوده از یک کشور مسلمان، آن وقت [رویداد]، یک کشتار جمعی تروریستی بشمار می‌رود که مستلزم یک پاسخ نظامی و ممنوعیت مسافرت و تعلیق گسترده‌ی حقوق[انسانی] می‌گردد،  اما اگر فقط یک “بیمار روانی” باشد، آن وقت تنها کاری که می‌توان کرد این است که،  شانه‌ها را بالا بیندازیم و همانند اجاره نشین کاخ سفید، “گرمترین تسلیت‌ها و همدردی‌ها…” (“warmest condolences and sympathies…”) را بفرستیم.  ترامپ از زمان تولد، در پی یک حادثه‌ی ژنتیکی، از همه‌ی همدلی‌های انسانی بی بهره بوده است ـ باید به نوار ضبط شده‌ای که اخیرن از گفت وگوی پرزیدنت ترامپ با هوارد استرن ((Howard Stern)  کشف شده گوش بدهید که از بی تفاوتی‌اش نسبت به مردی که می‌پنداشته در حال مردن است لاف می‌زند. وی صفتadjective) ) را به گونه‌ای به کار می‌برد که انگار انگلیسی، زبان دومش است. چه کسی گرم‌ترین (هر چیزی) برای خانواده‌های قربانیان یک کشتار می‌فرستد؟ مایک پنس، معاون رییس جمهور که، بیمار جامعه‌ستیز (sociopath) نیست و فقط یک جمهوریخواه است، هنگامی که از “خشونت بی ‌معنی” سخن گفت، دریافته بود که زبان مناسب  زبان سردرگمی‌ست.

 

 

تا زمان انتشار این گزارش، همه‌ی نشانه‌ها حکایت از این دارد که کشتارکننده یک مرد معمولی  بوده ــ یک آمریکایی دیگر با کلکسیونی از جنگ‌افزارهایی که به منظور کشتن انسان‌ها طراحی و ساخته شده‌اند، و با آنها آدم‌ها را کشت!

می‌دانیم که اگر قاتل، یک فرد مسلمان بود با نامی خارجی، ما در چارچوب هراسی عظیم قرار می‌گرفتیم و آنچه به گوشمان می‌رسید گزارش‌های خطر‌های روزافزون تروریزم  بود. کشتار روز یکشنبه در پاریس، که قطعن مدل تروریزم بود، پیشاپیش توسط جناح راست در آمریکا، وسیله‌ای شده بود برای جلب توجه به این گونه کشتار. اما وقتی این حادثه در اینجا رخ می‌دهد آنچه که تمام نمادهای قدرت‌ ساختاری زندگی آمریکایی، یعنی هر دو مجلس کنگره، کاخ سفید، و اکنون دادگاه عالی، که همه‌ی همتشان در پایتخت صرف نگهداری حق طرفداران حمل اسلحه  می‌شود، به ما حالی می‌کنند که  کاری از دستمان بر نمی‌آید جز آنکه بنشینیم و دعا کنیم.

 

 

واقعیت، واقعیت خواهد ماند. [سازوکار] کنترل اسلحه همانگونه عمل می‌کند که آنتی‌بیوتیک ها در مورد عفونت عمل می‌کنند ــ ناقص ولی با نتیجه‌ی موردنظر.  با اینهمه، حتا با همین آگاهی، بعضی از ما در حال و هوای معصومیت خود در قبال وضعیت اضطراری ملی جاری ــ ریاست جمهوری ترامپ ــ پیشنهاد نوعی سازش را روی مسایل مرتبط با متمم دوم** [قانون اساسی] مطرح ساخته‌اند، که به نظر می‌رسد برای ایجاد انگیزه‌ی عمومی (common cause) گامی اساسی باشد، حتا برای آنها که دارای اعتیاد آمریکاییِ غریبِ و حک شده به حقِ داشتن اسلحه‌ی آتشین ویژه‌ی ارتش‌ها هستند.  استدلال درستی برای این اعتیاد نمی‌توان یافت؛ چرا که چنین سلاح‌هایی در بازی‌های ورزشی

جیمی کیمل در شوی تلویزیونی خود در رابطه با تیراندازی لاس وگاس از سیاستمدارانی که مخالف کنترل بر اسلحه هستند نام برد و عکس آنها را به مردم نشان داد.

(sport) بی‌مصرف اند و در شکار هم نقشی ندارند، مگر برای شکار انسان‌های بی پناه! کسی را هم در برابر حکومت‌های خودکامه حمایت نمی‌کنند. جای یک استدلال [پایه‌ای] را یک عادت تثبیت شده گرفته ، که در نقطه‌ی اوج خود حالت یک مذهب پیدا کرده است.  این بدان معناست که در بینابین قدرت یکپارچه‌ی حق داشتن اسلحه، و این حقیقت که کنترل اسلحه حتا از برنامه‌ی لیبرال های ضد خشونت هم بیرون افتاده، تنها واکنش آمریکایی به کشتار جمعی رایج با اسلحه، بالا انداختن شانه و همدردی دروغین خواهد بود. به دشواری می‌توان دانست که چگونه می‌شود از ناامیدی کاملن جلو زد!

پانویس:

** متمم دوم : ” درعین لزوم  یک ارتش منظم برای حفظ امنیت یک کشور آزاد، به حق مردم برای داشتن و حمل اسلحه نباید تجاوز شود.” زبان به کار رفته در این فراز، بحث و جدل‌های درخور نگرشی را درباره‌ی منظور متمم برانگیخته است. (م)

این ترجمه فشرده ای از مقاله ی In the Wake of the Las Vegas Shooting, There Can Be No Truce with the Second Amendment در نیویورکر است.