به این میگن کاسبی!

ترامپ در مغازه را باز نکرده و کرکره ها را بالا نکشیده، یک سامانه موشکی ۱۵ میلیارد دلاری به عربستان فروخت!

***

خوش به حال ملتی که گناهانش با نذرکردن یک دیگ چلو خورش قیمه، بخشیده میشه!

 

***

 

ما قدر داشته هایمان را نمی دانیم

فرانسوی ها یک آرسن لوپن داشتند آنقدر درباره اش فیلم ساختند و نوشتند که توی دنیا معروف شد. ما از اون آرسن لوپن ترش را داریم، هی روی کارهاش سرپوش می ذاریم!

***

از شخصی که توی تمام دوره ها نامزد ریاست جمهوری میشه و رای نمیاره پرسیدند وقتی می دونی مردم بهت رای نمیدن، چرا خودت را نامزد می کنی؟

جواب داد چون شیرین ترین دوران زندگی آدم دوران نامزدیشه!

***

خارجی ها کسی را که از مقامش سوءاستفاده کنه به قانون واگذار می کنند.

ما دو جور حسابشو می رسیم. اول واگذارش می کنیم به حضرت عباس بعدش هم براش جوک می سازیم وم ی خندیم که دلمون خنک بشه!

***

مامور آمار از خانمه پرسید شغل شما چیه؟ جواب داد خانه دارم.

ماموره پرسید خانه تان کجاست؟ جواب داد خانه که ندارم توی همین کپر زندگی می کنم، اسمم خانم خانه داره!

***

حالا که همه چیز با فتوشاپ میسر شده، کاشکی یک آدم وارد، سطح زندگی کارگرها و کارمند ها را با فتوشاپ می برد ۱۵ متر بالای خط فقر که همه دنیا حسرت شون را بخورند!

***

آدم دلش برای قدیمی ها می سوزد. مادرمرده ها خیال می کردند علم بهتر است از ثروت. آخه با کدوم علمی میشه یک شبه ۱۲ هزار میلیارد تومن پول به جیب زد؟

ببخشید، یاد علم اختلاس نبودم!

***

خوشبختانه حضور در فیسبوک الان دیگه یک کار شده، وگرنه آمار بیکاران مملکت خیلی بیشتر از آنیست که می گویند!

***

 

حافظ و بلند پروازی هایش!

 

بیستم مهرماه را روز بزرگداشت حافظ نام نهاده اند. به همین مناسبت کتاب حافظ را برداشتم تا ببینم اصلا حرف حساب این مومن چی بوده که اینقدر اسم درکرده؟ و به این نتیجه رسیدم که هدف او از شاعری، رسیدن به مقام ریاست جمهوری شیراز بوده!

حافظ در دوران امیرمبارزالدین، به شکلی کاملا مخفیانه فعالیت های انتخاباتی خود را آغازکرده و کم کم آن را گسترش داده و نیمه علنی کرده است.

او ابتدا با سرودن غزل: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند …. ،  این حس را در مردم ایجاد کرد که یک انسان معمولی نیست، شب ها ملائکه ها را می بیند، با آنها ارتباط دارد و از پشت پرده و عالم بالا با خبر است! و سپس برای اینکه نشان بدهد پشتش به چه کسی گرم است، در یک غزل شیوا، اولین آس برنده خود را رو کرده و صریحاً ادعا کرد که:

“من ملک بودم و فردوس برین جایم بود” تا  سایر رقیبان، حساب کار دست شان بیاید، بدانند طرف با بالا بالائی ها در تماس است، و جرات مبارزه با او را به خود ندهند.

تصور من این است که حافظ ابتدا قصد پادشاهی داشته، اما چون پادشاهی شغل خطرناکی بوده و پسر، به خاطر شاه شدن پدرش را می کشته و پدر، به همان دلیل پسرش را کور می کرده، گفته جهنم، رئیس جمهور می شوم که کم خطرتر باشد و ضمناً از آدم نپرسند تو که بابات شاه نبوده، با چه روئی می خواهی پادشاه بشی؟

حافظ که می دانسته لازمه ریاست جمهوری دادن وعده های شیرین و مردم گول زن است، با سرودن یک غزل زیبا در حقیقت سرکیسه را شل می کند و وعده می دهد:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را….

این وعده که مشابه است با :  یارانه را دو برابرونیم می کنم، بیکاری را از بین می برم و پول نفت را می آورم سر سفرهایتان، باعث شده مردم دسته دسته به کمپین های انتخاباتی او روی بیاورند و توی دل شان بگویند وقتی به ترک های شیرازی چنین جایزه هایی میده، ببین به فارس های شیرازی که در اکثریت هستند دیگه چه جایزه ای میده…؟!

وعده ی “یوسف گمگشته بازآید به کنعان” حافظ همان اثری را کرد که وعده بازگشت پول های بلوکه شده به ایران داشت، اما همچنانکه پول های بلوکه شده پس از بازگشت ناپیدا شد، بازگشت یوسف هم دردی از دردهای مردم را دوا نکرد چون از راه نرسیده برادرهایش او را گرفتند و انداختندش توی چاه!

حافظ گرچه مثل خیلی از روسای جمهور وعده سر خرمن داد و گفت: بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر/ بار دگر روزگار چون شکر آید، اما با زیرکی، تاریخ تعیین نکرد و نگفت این روزگار تلخ تر از زهر، کی تمام می شود که مردم همیشه امیدوار بمانند و اگر این دوره به او رای ندادند، دوره دیگر حتمن انتخابش کنند!