به دنبال یک کشتار بی رحمانه دیگر در جمعه ای که گذشت، اتحادیه عرب، عضویت سوریه را در این اتحادیه به حالت تعلیق درآورد. طی هفت هشت ماهی که از عصیان مردم سوریه علیه بشار اسد می گذرد، این یک اقدام جدی از طرف اعراب بوده است و همین کار بشار اسد را بسیار عصبانی کرده است.

او که دیواری کوتاهتر از دیوار خبرنگار ما پیدا نکرده بود، تلفنی او را به باد انتقاد گرفت که وقتی مسئولان کشورت همه جوره از من دفاع می کنند، تو چرا ساکت نشسته ای و چیزی به نفع من نمی نویسی؟

وی با صدائی که از عصبانیت می لرزید گفت به خاطر کشته شدن ۳۵۰۰ نفر جلوی شرکت ما را در اتحادیه اعراب گرفته و در حقیقت منکر عرب بودن بنده و کشورم شده اند. درست مثل اینکه بیایند و منکر مغول بودن چنگیزخان بشوند چرا چون یک مقداری قتل عام کرده است.

او که ضمن عصبانیت افسرده و غمگین نیز به نظر می رسید، برای خبرنگار ما درد دل کرد و گفت در تمام این هفت هشت ماهی که مردم کشورم علیه بنده شورش کرده اند، من در حالی که می توانستم همه آنها را بکشم، طبق آمار سازمان ملل فقط ۳۵۰۰ نفر را کشته ام. آیا این صحیح است که به خاطر چنین کشتار ناقابلی نمایندگان من را به اتحادیه عرب راه ندهند؟ چنگیزخان صدها هزار نفر از مردم کشورهای مختلف را کشت و در هیچ اتحادیه ای عضویتش را به تعلیق درنیاوردند.

بشار اسد در آستانه سقوط

اسد با عصبانیت ادامه داد: این سازمان های حقوق بشری که حالا به کشتار معترضان سوری اعتراض می کنند و علیه بنده جبهه گرفته اند، چرا زمان چنگیزخان خفقان گرفته بودند؟ اگر چنگیزخان به عنوان یک بشر حق داشت که مردم را قتل عام کند، چرا این حق را به من نمی دهند؟ یعنی من با این کروات و کت و شلوار شیک، به اندازه چنگیزخان وحشی که ماه به ماه حمام نمی رفت و لباسش را عوض نمی کرد  هم نیستم؟ 

خبرنگار ما ضمن اینکه به آقای اسد دلداری می داد و می گفت ایشالا همه چی درست میشه! از ایشان پرسید چرا بیشتر کشتارها در سوریه روزهای جمعه صورت می گیرد؟ آیا شما بقیه روزها مردم را داخل آدم به حساب نمی آورید و قابل کشتن نمی دانید؟ 

ایشان فرمودند به کی به کی قسم من دراینمورد کوچکترین قصوری نکرده ام. من دستورات لازم را داده ام ولی خود مردم کوتاهی می کنند. در اینجا  وسط هفته کسی دل و دماغ کشته شدن و مردن را ندارد وگرنه ما همیشه درخدمت مردم هستیم.

اسد که گردنش را با افتخار صاف گرفته بود، توضیح داد که در دموکراسی ما، خود  مردم هستند که زمان کشته شدنشان را تعیین می کنند. قبول بفرمائید تا کسی از منزلش بیرون نیاید که ما نمی توانیم توی سرش بزنیم. وقتی اکثر روزها مردم چپیده اند زیرکرسی، من چه خاکی می توانم بسرم بریزم؟

آقای اسد در حالی که با قیافه یک فیلسوف به دوردست ها خیره شده بود گفت: یکی از بزرگان گفته است: اینقدر نپرسید چرا حکومت ما را زودتر نمی کشد که از شر این زندگی راحت شویم، از خودتان بپرسید آیا تو از خانه بیرون رفته ای و به تیر غیب حکومت گرفتار نشده ای؟! 

رئیس جمهور سوریه اضافه کرد در اینجا از شنبه تا پنجشنبه مردم مشغول کار و فعالیت و در تکاپوی یک لقمه نان هستند. ما نیز برای رعایت خواستهای آنان، دستور داده ایم در طول هفته کم و بیش و تک وتوک به مردم شلیک شود تا هم مردم زخمی شدن و فرارکردن وکشته شدن از یادشان نرود، هم فرصت این را داشته باشند که نان و آبی برای زن و بچه شان فراهم کنند.

او با لحنی که تواضع از آن شرشر می ریخت گفت من بابت کشتار ناچیزی که وسط هفته می شود از مردم شریف سوریه عذر می خواهم. مردم باید امکانات ما را هم در نظر بگیرند و قبول کنند که در طول هفته کشتن بیشتر از این برایمان مقدور نیست. نیروهای انتظامی ما هم آدمند و در طول هفته فرصت  می خواهند که به زن و بچه شان برسند.

آقای اسد به خبرنگار ما گفت اصولا درکشورهائی مثل کشور ما و شما، جمعه بهترین وقت کشتن است. مگرکشت و کشتارجمعه خونین بعد از انتخابات۸۸ تهران یادتان رفته است؟ فرهاد خواننده قدیمی خودتان نیز ترانه ای خوانده بود به نام جمعه  که در آن گفته شده: داره از ابرسیاه خون می چکه، جمعه ها خون جای بارون می چکه و از این حرف ها …

خبرنگار ما با لبخند پاسخ داد به طوری که هواشناسی سوریه پیش بینی کرده، فعلا که آسمان سوریه آفتابی است و ابرسیاهی نیست که شما بخواهید ترانه فرهاد را شبیه سازی کنید؟

آقای اسد با خوشمزگی پاسخ داد: سوءتفاهم نشود، ما کار مردم کشورمان را به قضا و قدر و ابر و باد و باران واگذار نمی کنیم. اینجا چه هوا صاف باشد و چه ابری، چه برف بیاید و چه باران، جمعه وقت کشتنه!

 

کی بود کی بود؟ ما نبودیم …

 

بانک مرکزی ایران، دستور صریح رهبر در مورد کش ندادن قضیه اختلاس سه هزار میلیار تومانی را ندیده گرفته و قضیه را کش داده است.

روابط عمومی این بانک طی توضیحاتی مفصل، بانک مرکزی را بی گناه، و بانک صادرات و مدیرعامل وقت آن، آقای جهرمی را در ماجرای این اختلاس بزرگ مقصر اعلام کرده است.

پول های اختلاس شده

مسئولان و دست اندرکاران کشورمان با اتکاء به شعری که می گوید: مشکلی نیست که آسان نشود، مرد باید که هراسان نشود،  برای حل مسئله این اختلاس یا سرقت بزرگ، بالاخره یک راه حل ساده یافتند: استفاده از یک بازی کودکانه قدیمی.  بازی کی بود کی بود؟ من نبودم.

آقای محمد جهرمی، مدیرعامل سابق بانک صادرات، گناه بزرگترین اختلاس بانکی ایران را متوجه بانک مرکزی کرده وگفته بود به کی به کی قسم من حتی دستم به این سه هزارمیلیارد تومن نخورده واستدلال کرده بود که  من یک کت وشلوارمعمولی می پوشم وسه هزارمیلیارد تومان توی هیچکدام ازجیب های کت وشلوارمن جا نمی گیرد . می گوئید نه ، بیائید امتحان کنید!

ایشان  همه تقصیرها را متوجه بانک مرکزی  و رئیس آن کرده وگفته بود همچنانکه بانک مرکزی از بانک صادرات مهم تر و بزرگتر است، جیب های کت و شلوار رئیسش هم آنقدر بزرگ هست که سه هزار میلیارد تومن توی آن جا بگیرد.

اینک بانک مرکزی حرفها و نامه های آقای جهرمی را یک نوع جریان سازی و فرار رو به جلو دانسته و همانطوری که گفته شد روابط عمومی این بانک، تقصیر نابخشودنی این اختلاس بزرگ را متوجه مدیریت وقت این بانک و شخص مدیرعامل به عنوان مدیر اجرائی هیات مدیره یعنی جناب آقای جهرمی دانسته است.

مسئولان و دست اندرکاران قضیه برای حل نهائی این مشکل به چاره جوئی پرداختند و برخی از آنان پیشنهاد کردند چطور است مقداری ماست بخریم و مثل همیشه قضیه را  ماستمالی کنیم؟

ایده بسیار خوب تشخیص داده شد. اختلاس زیر ماست ها مخفی می شد و اصلا کسی نمی فهمید که اختلاسی روی داده و زیر این ماست ها، یک عالمه پول خوابیده.

این پیشنهاد به سرعت تصویب شد، اما هنگام اجرا یک مشکل بزرگ پیش آمد. وسعت اختلاس و رقم آن آنقدر زیاد بود که تمام ماست های دنیا هم برای ماستمالی کردن آن کافی نبود!

مسئولان دوباره فکرهایشان را سرهم کردند. یکی فرار رو به جلو را پیشنهاد کرد، یکی فرار رو به عقب را. یکی گفت فرار به سمت راست چطور است؟ و دیگری  گفت فرار رو به سمت کانادا که بهترتره.

پیشنهادهای فوق هرکدام مشکلاتی داشت و عملی نبود. بالاخره یکی گفت چطور است از بازی های بچه گانه برای حل قضیه استفاده کنیم؟ مثلا بازی دستش ده؟ وسطی، گرگم بهوا، گرگم وگله می برم، چوپون دارم نمیذارم؟

متاسفانه هرکدام از این بازی ها هم به دلایلی عملی نبود و مشکلاتی داشت. مثلا در بازی وسطی بالاخره یکنفر آن وسط می ماند و می باخت یا در بازی گرگم وگله می برم، چوپون دارم نمیذارم، بالاخره مردم چوپان را مقصرتشخیص می دادند؟

چاره جوئی ها ادامه یافت و یافت تا اینکه خدا را شکر راه حلی پیدا شد که هیچکس گیر نیفتد و قضیه ختم به خیر شود: یکنفر بازی کی بود کی بود من نبودم را پیشنهاد کرد.

این بازی بی نقص تشخیص داده شد چون برای مردم تامدتی سرگرم کننده است. بازیکنان همگی خود را بی گناه اعلام می کنند وگناه را به گردن دیگری می اندازند و بازی آنقدر ادامه پیدا می کند که حوصله تماشاچیان، یعنی ملت،  سر می رود و کار به نخود نخود هرکی رود خانه خود ختم می شود!

 

گناه نابخشودنی

 

امید صالحی، عکاس ایرانی یک مجموعه عکس منتشرکرده است که دیدنی است. با آرزوی موفقیت برای این عکاس باذوق، امیدواریم عکس فوق در این مجموعه،  کار دست زن و شوهری که عکس شان را می بینید ندهد.

فقط در ایران و چند کشور دیگر ممکن است چنین عکس هایی ببینید

آگاهان حدس می زنند به روال معمول، این خانم به زودی مورد بازخواست قرار خواهد گرفت که چرا اینطور بی شرمانه در کنار شوهر نیمه لختش ایستاده  و عکس گرفته؟

مسلماً به این خانم خواهند گفت مرد حق دارد که لخت شود و به دریا برود، تو از خدا شرم نکردی که درکنار یک مرد لخت بایستی و با او عکس یادگاری بگیری؟ آیا فکر نکردی که چنین عکسی سایر خانم ها و دخترخانم ها را وسوسه  و هوائی می کند  و آنان را به گناه می کشاند؟!

 

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.