جشنواره بین المللی فیلم دیاسپورا امسال، پنج شنبه عصردر تورنتو با ضربه ای مهلک و کاری و با اکران “تابو تهران” ساخته ی علی سوزنده شروع شد.

فیلم “تابو تهران” فیلمی است شوک آور، به غایت تاثیرگذار، دردناک، سیاه، به شدت تکان دهنده و بی نهایت درست و به جا و به اندازه! شاید تمامی این قابلیت ها به این دلیل است که این فیلم بسیار واقعی است و بیننده را با ضربه ای اساسی در جای خود می نشاند. “تابو تهران” راوی داستانهایی است که هرکدام از ما تکه ای از آن را در جایی شنیده ایم و شاید میزان تلخی اش ناشی از این است که هرکدام از ما بخشی از خودمان و یا آدمی بسیار نزدیک را در آن می بینیم که البته امیدوارم و آرزوی من این است که ببینیم. در این فیلم می بینیم و می شنویم آنچه را که می دانیم و با پوست و گوشت و خونمان حس کرده ایم و نفس کشیده ایم و بارها و بارها یا قربانی اش بوده ایم و یا به راحتی و بی وجدان درد و تنها با آهی ناشی از اندکی افسوس ظاهری از کنارش گذشته ایم. “تابو تهران” نشان می دهد که چگونه تابو رابطه جنسی ، که البته ناگفته نماند که سطحی ترین لایه این فیلم است، جامعه ای را به ورطه ی کثافت اخلاقی می کشاند و میشود ابزاری در دست تا از طریق آن مجازات و باج خواهی کنیم و و یا گرفتاران شکستن این تابو را در یک جامعه ی بیمار و نفرین شده به تجارت واداریم. شاید دیدن این فیلم و صحنه ی به قتل رساندن بچه گربه ها دمی خوشی و آسایش برای کسانی فراهم کند که این روزها در فضای مجازی و با زشت ترین نوع ادبیات، مرگ گربه ی بازیگر سینما و تلویزیون ایران را به مضحکه و تمسخر نشستند! شاید هم پتکی باشد بر سر افرادی که تا انحطاط تنها یک قدم فاصله دارند. نکته مهم در مورد “تابو تهران” این است که این فیلم به هیچ عنوان سیاسی نیست و بی هیچ ادعا و جانبداری و بدون نیاز به رفتن به اسکار و گرفتن جوایز دهان پر کن به دل تهران میرود و آنچه را که همه می دانیم و می شنویم روایت میکند و به حق جایزه اش همین بس که هروجدان خفته و بیداری را به شکلی تکان می دهد و یادآور خلوت خودش می کند که تنها میتوان سری از سکوت و شرمساری پایین انداخت و از سالن سینما خارج شد. فحش های رکیک و جنسیتی که از همان ابتدای فیلم می شنویم نقل و نباتی است که خودمان داده ایم یا می دهیم که البته قبل از اینکه رگ گردنمان کلفت شود بهتر است به سادگی سری به گوشی های موبایل و گروه های دوستان دبیرستانی و جمع های خودمانی مان بزنیم که حتما از دیدن بی شماری نمونه ها شوکه خواهیم شد. درد دیدن این فیلم و زهری که از آن بر جا می ماند با هیچ دود سیگار و پیک مشروب و خنده ای تسکین یافتنی نیست.

علی سوزنده با هوشمندی و درایت نسل درمانده و لال این روزهای ما را در قالب کودکی لال اما هشیار و شنوا به تصویر می کشد. این پسرک با دقتی عجیب می بیند و در نزدیکی تمامی جرم و جنایت ها و  پلشتی ها حضور دارد، اما زبان بیان دردهایش را ندارد و شاید توانش را نیز و تنها سعی می کند از اندک ابزار در دست که همانا وسیله ی تن فروشی مادرش است دمی خوشی و خنده و آسایش برای خودش مهیا کند و در جواب هر بار فحشی را بشنود که از حیث تکراری بودن و از دهان همه اقشار برآمدن نسبت به آن بی اعتنا شده است و آن را بخشی از هویتش می انگارد. این کودک لال همدم درد کشیدن های افرادی است که نمی تواند کاری برایشان بکند. او دلهره ای را در ذهن و روح بیننده متبادر می کند که ناشی از همذات پنداری ماست. مایی که اغلب خاموش ماندیم و شنیدیم و دم نزدیم و در نهایت یا گوشه عزلت را انتخاب کردیم و یا فرار را بر قرار ترجیح دادیم.

“تابو تهران” در بازار داغ این روزهای رسانه ای جهان و شعارهای ما برای پس گرفتن مرزهای آبی مان حرفی برای گفتن ندارد. این فیلم دغدغه های بزرگ مانند پس گرفتن خلیج ها و دریاهای اطراف ایران را تبلیغ نمی کند؛ تنها با زبان بی زبانی و با کوبیدن پتک واقعیت به بهترین و موثرترین شکل ممکن می گوید بیایید تمام دریاها و خلیج ها و مرزها را ببخشیم و در ازای آنها کمی از اخلاق مرده و فراموش شده مان را باز بخریم و ایران را از دشمن فرضی نه، بلکه از دشمن واقعی که همانا خودمان هستیم نجات دهیم!