دکتر محمود صادقی

تحلیل روانشناختی اضطراب

بخش اول

آدمی اضطراب را آن زمان به تجربه نشست که “عریان” شد و به دلهره، به پوشاندن خویشتن عوری اندیشید که با تجربه ی میوه آگاهی را دریافته بود و تاوانی را به جان خرید که نتیجه نافرمانیش بود و زاییده میل به آزادگی اش، که می بایست تکلیف خود را یکسره می کرد، “بودن” یا “نبودن”ش را در برهوت بی اختیاری و بی منی.  باید رخت از عالمی می کند که بودنش با “ناآگاهی”، “بی ارادگی” و “وابستگی” عجین شده و نام و نشانی از زیستنی آزاد وجود نداشت، به واقع آدمی بی هویت، با ماهیتی دیکته شده که بی هیچ مسئولیتی در حصر و حبس بود. سرانجام  دغدغه ی مبارک و میمون “آدم شدن” بود که، وی را با جسارتی ناتمام در برابر بندگی و بردگی خویشتن قرار داد تا آزادانه، مسئولانه و با اختیار، خویشتن راه خود را، “خود” انتخاب کرده و گام در مسیری نهد که خود می خواهد. چنین امر سترگ و تمام کننده ای، اضطراب هم شأنی را می طلبید که دل از ایستایی و جمود برکشیده، و”خودآگاهی” ژرفی را دریابد که راه به درستی بنمایاند و مقصد مبرهنی معلوم دارد که چسان و چگونه باید گام استوار کرد در راه ناآزموده ای که حیرت و دلهره در بطن خود دارد. این چنین بود که زایشی آغاز می شود به عظمت آدمی و به فراخنای خواست تمام تاریخ بشری، و دگرگونی رخ می نمایاند با دردی عظیم که سرنوشت ابدی آدمی را رقم می زد، مسلم این که هر تولدی با محنت و الم  همراه است و مسیر آدم شدن بی آن میسور نبوده و نخواهد بود. چنین بوده و باد که درد “چگونه بودن” همیشه زمان بر گرده های آدمی جاودانه استوار بوده و لحظه ای وی را به خود وانگذاشته و آرام نمی گذارد، وه چه مبارک است چنین دردی وجودی که اعتلای روانی را شکل می دهد.

اما در عصر مدرن، انسان عریان شد برای گریز از اضطراب و خود نبودن،  در واقع عورش کردند و از خویشتن لخت و تهی اش ساختند، و خود خواست و کرد که همگون و همرنگ محیط گشته تا خود را به وادی نسیان سپرده باشد، در نتیجه از خود جدا و بیگانه گردید، تا در زیر پتک های مهیب و ویرانگر جامعه یکسان ساز بی پناه نباشد و امنیت را تجربه کند، تا تمدن ساز بوده و بیافزیند. آفرید، خلق کرد و ساخت و بیشتر و بیشتر از خود دور شد و به آهن و ماشین نزدیک شد. در چنین روزگاری “اضطراب روانی” تاوان عظیمی است که برای متمدن بودنمان می پردازیم. و “اضطراب وجودی” محصول تلاش و دغدغه مان  در راستای معنی و جهت دهی در زندگیمان، برای گریز از گمگشتگی که در فرو گذاشتن اساسی ترین”چرا”ها و سئوالاتی است که همیشه در فرا روی آدمی بوده  و اضطراب روانی ماحصل فروگذاشتن آنی بود که برای اعتلای روانیمان ضرورتی تام داشت. امیدوارم مقدمه کوتاه فوق دخولی مناسب باشد، برای پرداختن به زیربنایی ترین مفهوم در روانشناسی بالینی و آسیب شناسی روانی، که هر نظریه پردازی در حوزه روان درمانی ناگزیر به تبیین و تعریف آن است، چرا که”اضطراب” مادر تمام بیماریهای روانی است که بی تعریف آن مداخله روانشناختی مفهومی ندارد.

 

اضطراب روانی

اضطراب یکی از شایع ترین پدیده های مرضی است که بشر همواره در تمامی اعصار به شدت و ضعف و درطیف گسترده ای با آن دست به گریبان بوده است. در گذشته، به دلیل عدم شناخت و آگاهی از منبع و چگونگی ظهور و بروز آن و نیز عدم داشتن نظام یا تئوری های علمی و منسجم برای درمان آن، با مختل ساختن فرایند سالم زندگی بین فردی  و اجتماعی و نیز با تحت الشعاع قرار دادن وجود روانی، مشکلات گوناگون روانشناختی را ایجاد و گسترش می داد که با واکنش های منفی و طرد کننده ای از طرف اجتماع و حتی مجامع علمی برخوردار بود. در عصر حاضر با گسترش علم در همه حوزه ها و با مطالعات عمیق تر، با نظریه هایی مواجه هستیم که با تبیین “اضطراب” و آسیب شناسی روانی آن به درمان آن می پردازند که در سطور بعدی بدانها اشاره خواهد شد.

سازمان بهداشت روانی، اضطراب را چنین تعریف می کند:”مجموعه ای از تظاهرات عضوی و روانی که نتوان به خطر مشخصی نسبت داد و علائم آن به صورت حمله  و یا حالت مداومی ادامه یابند.” به زبانی ساده تر، اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست می‌دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی مرضی زیستی ـ روانی و اجتماعی است.

 

سبب شناسی اضطراب

مشاهدات بالینی و تحقیقات نظری روانشناختی که در سطح گسترده ای به عمل آمده بیانگر آن است که به وجود آمدن اضطراب غالبا با تجربیات و حوادث ناخوشایند، استرس آمیز و تهدید کننده ای همراه بوده، است. ویژگی های روانی و عوامل اجتماعی در نحوه بروز و پایداری و سرایت آن به سایر حوزه های روانی ـ اجتماعی فرد عامل تمام کننده تلقی می شود. تئوریهای که در حوزه آسیب شناسی روانی  در تبیین، تفسیر و تحلیل اضطراب وجود دارد، هر کدام مبتنی بر نوع نگرش، دیدگاه و تعریفشان از ماهیت انسان و چگونگی شکل گیری شخصیت، به تبیین اضطراب و علل شکل گیری و درمان آن می پردازند. سیستم روان تحلیل گر، رفتارگرایی، انسان گرایی، شناختی و زیست شناختی از عمده رویکردهای روانشناسی که به سبب شناسی، آسیب شناسی و درمان مشکلات روانی پرداخته و بر اساس آن عمل می کنند.

در سیستم روان تحلیلی فروید، اضطراب ناشی از هشدار و تهدیدی علیه “خود”که از فشار یک تمایل یا خواسته ی غیر منطقی ناشی می شود که درصدد وارد شدن به حیطه آگاهی جهت تخلیه بار هیجانی می باشد و این فشار از طرف ناخودآگاه “خود” را وادار به استفاده کردن از مکانیسم های دفاعی جهت مقابله با سائق های نامعقول می نماید. حال اگر”خود” توانایی حل و فصل فشارهای ناخودآگاهی که به شکل اضطراب تظاهر می کنند، نگردد و قدرت مقابله با آن به وسیله سازمان دفاعی “خود”نباشد، سیستم روانی فرد مختل شده و به شکل رفتارهای مرضی و روان رنجوری های مختلف ظاهر می شود. “اتو رنک” پیدایش اضطراب را به فرایندهای مربوط به ضربه تولد مربوط می سازد “سالیوان” روی رابطه اولیه مادر و کودک و انتقال اضطراب مادر به کودک تاکید نموده است.

در رویکرد رفتارگرایی، اضطراب یک واکنش شرطی در مقابل محیط یا موقعیت و تجربه خاصی است. مثلا عدم هیچ حساسیت غذایی با تجربه ناخوشایند خوردن صدف حلزونی به سایر غذاها نیز تعمیم داده می شود. و یا شخص با تقلید واکنش های اضطرابی والدین خود، ممکن است واکنش اضطرابی را درونی کرده و مطابق آن عمل نماید. در این تئوری اضطراب یک واکنش ترس تلقی می شود که از طریق شرطی شدن به محرک دیگر وابسته است.

 

بخش دوم و پایانی هفته آینده

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.