Muhaned Durubiموهاند دروبی (۱۹۷۹) هنرمند عراقی ساکن هلسینکی بسیار فعال است و در طول چند سالی که از ورود او به فنلاند و تقاضای پناهندگیش می گذرد چندین نمایشگاه از کارهایش به طور انفرادی و یا با دیگر هنرمندان ترتیب داده است.
کارهای او برای هر کس که با مشکلات خاورمیانه آشناست بسیار ملموس است. در یک کار او با نقش نام خوراکیها بر زمینه سیاه پرچم داعش، فقر را به عنوان عامل رادیکالیسم معرفی می کند (برداشت شخصی من). و در کار دیگرش نشان می دهد که متن مقدس مغز انسانها را به اندازه حجم خود کوچک می کند.
موهاند دروبی عزیز لطفن بفرمایید که از چه زمانی شروع به آفرینش هنری کردید و چرا؟
فکر می کنم آنچه در ابتدا اتفاق می افتاد مثل نوشتن و یا نقاشی کشیدن پیش از آنکه بدانیم هنر است؛ پاسخ به یک نیاز درونی است. یعنی ممکن است آن کارها پاسخ به یک ندای درونی باشد یا بیان احساسی چیزی یا انعکاس فشار روانی یا پاسخ به یک برخورد اجتماعی یا خانوادگی. یا ممکن است بر اثر تنهایی و نداشتن دوستان نزدیک و کافی و یا برای این که می خواهی از وقت استفاده کنی و زمان را به هدر ندهی، این چنین بود که من دست به نقاشی زدم که مرا راحت می کرد و به من آرامش می داد. در پروسه به این نتیجه رسیدم که نقاشی می تواند راهی برای گذران زندگی باشد. اتفاقات بد دهه هشتاد و بعد دهه نود که جامعه دچار افسردگی شد و من به عنوان یک انسان بسیار حساس می خواستم از این احساس فرار کنم و رفتم این احساسات را با کمک رنگ به سطح بیاورم و به دیگران هم نشان بدهم و وقتی کاری آماده می شد می توانستم از بین خطها و رنگها احساسات خود را بیابم. اما در هنگام کار نمی توان به نتیجه فکر کرد بلکه باید کار کرد تا پایان که احساس آرامش می کنی از این که این همه استرس خود را با خط و رنگ روی بوم ریخته ای. در زمان کار فکر نمی کردم که این آفرینش هنری است بلکه به نوعی تخلیه استرس های درونی بود. و در همین راستا وارد دانشگاه هنرهای زیبا، دانشکده نقاشی بغداد شدم.
چه تفاوتهای فرهنگی در رابطه با آموزش و ارائه هنر در جامعه خود و جامعه میزبان می بینید؟
از نظر آموزش در عمل پیرو روشهای هنری غرب بودیم. دانشگاه از دانشجو هنرمند غربی می ساخت اما علیرغم درک این آن زمان از آزادی در این سطح خبری نبود و نمی شد از مرزهای ممنوع عبور کرد چه از نطر مذهب و چه سیاست. از طرفی مثلا کشیدن تصاویر برهنه ممنوع بود و از طرف دیگر موضوعات سیاسی چرا که دانشگاه در دست حزب بعث عراق بود.
مسائل سیاسی اجتماعی دهه های اخیر چه تاثیری داشتند؟
در ۲۰۰۳ امریکا عراق را اشغال کرد و آنها همه چیز را خراب کردند. دزدی و غارت به دانشکده هنر هم رسید و همه آثار هنری مان به سرقت رفت و کتابخانه دانشکده به آتش کشیده شد و مجموعه بسیار ارزشمندی از کتابها سوخته شد. موزه ها نیز غارت شد و آثار هنری به سرقت رفت. احساس می کردیم که هویت و شخصیت ما از بین می رفت اما در عین حال فکر می کردم شاید امریکاییان برای ما لیبرالیسم و آزادی می آورند.
اما در عمل اوضاع خیلی بدتر شد و اسلامگرایی افراطی سر بر آورد و جامعه رادیکالتر شد. اگر دوره صدام نمی شد از سیاست و مقامات سیاسی حرف زد در این دوره ممنوعیت ها بیشتر شد و دیگر نمی شد درباره مذهب و رهبران مذهبی هم چیزی گفت و برای هنرمندان خطر دستگیری و کشته شدن داشت و موزه ها و گالری ها بسته شدند.
در آن دوران به عنوان هنرمند تا چه حد امکان فعالیت داشتید؟
من در آن زمان در تربیت معلم نقاشی و خط تدریس می کردم تا اینکه اولین نمایشگاه خودم را گذاشتم. مجموعه ای از کارهای خودم که در بین آن بدن سوخته یک زن هم بود و بعد در یک مجله هنری چاپ شد و دردسرساز شد. هرچند از سال ۲۰۰۹ جو جامعه کمی بازتر شده بود اما رد کردن خط قرمزهای مذهبی مثل نقاشی بدن زنان و موضوعات کمی سیاسی تحمل پذیر نبود.
از این رو پس از طی مسیری بسیار طولانی و گذر از کشورهای مختلف در اکتبر ۲۰۱۴ از مرز سوئد وارد فنلاند شدم و تقاضای پناهندگی کردم.
در اینجا اوضاع بهتر از عراق است؟
در اینجا با پشتیبانی انجمن نویسندگان و هنرمندان چپ نمایشگاهی برگذار کردم که افتتاحیه خوبی داشتیم و تعداد زیادی شرکت کردند و عکس و خبر در روزنامه هم چاپ شد که برایم موفقیت بزرگی بود.
آیا فقط به هنر تجسمی می پردازی؟
نقاش می تواند نویسنده هم بشود اما نویسنده الزامن نمی تواند نقاش بشود به خاطر فنون کار. من شعر و داستان کوتاه هم می نویسم.
مهاجرت چه تاثیری بر زندگی هنری شما گذاشته است؟
با رفتن به گالری های مختلف در هلسینکی متوجه آن موصوع شدم که هم هنرمندان و هم بازدیدکنندگان بیشتر روی محتوی متمرکز می شوند تا شکل هنر. فرم کار در خدمت محتوی است و از آن پشتیبانی می کند. با وسایل ساده می شود ایده های بزرگ را به نمایش گذاشت. مهم نمایش ایده ها از درک تمام هستی است.
در این حال هنرمند نیاز به تجهیزات جانبی و دکور ندارد بلکه باید با فرمی ساده مفهومی را برساند و پرسشی ایجاد کند و این مفهوم الزامن در رابطه با مشکلات عینی دامنگیر نیست، بلکه بیشتر کلی و مربوط به هستی انسان است. هنرمند چیزی را درک می کند و عکس العمل نشان می دهد.
تفاوتهای فرهنگی جامعه خود و جامعه میزبان در رابطه با هنر را چگونه می بینید؟
واقعیت های ما بعضی مواقع قابل باور نیستند و بیشتر فانتزی به نطر می آیند. چون انسان فنلاندی اینگونه تجارب را ندارد پس سخت است که تصور کند چه بر ما رفته است. نحوه و میزان قدردانی ما از زندگی می تواند بسیار متفاوت باشد چرا که از جنگ برگشته ایم و اینها در آرامش و صلح بوده اند. هرچند دیگر در محیط جنگی نیستیم اما در اعماق روح و روان ما هنوز ترس و حشت وجود دارد و کابوسهای شبانه در خواب به سراغمان می آید.
خاورمیانه را قلب جنگ کهن لقب داده اند و هیچگاه آرام نبوده است. در خاورمیانه گروههای قومی و مذهبی مختلفی زندگی می کنند و همچنین منطقه دارای منابع ارزشمند طبیعی بسیار است و به همین خاطر روی آرامش نمی بیند و هر از گاهی دچار تغییر و تحول می شود. در دوران جنگ سرد هم یک منطقه مورد مناقشه دو بلوک جهانی بود. هر چند مشکلات ظاهرن مذهبی هستند اما این فقط در سطح است و در اصل مسائل اقتصادی است که باعث این جنگها می شود.
می خواهید در رابطه با گروههای رادیکال چیزی بگویید؟
البته این طرز فکر غلط است که من، قوم من، و مذهب من حق است و دیگران بر باطلند. و بر همین اساس گروههای رادیکال مذهبی به جنگ با یکدیگر پرداخته اند زیرا آنها به سادگی فکر می کنند که اگر دیگری مثل آنها و یا با آنها نیست حق زندگی ندارد. به این ترتیب انسانها زیادی کشته می شود و این دایره جنگ ادامه می یابد. این درگیریها در خاورمیانه روی مناطق دیگر جهان هم اثر گذاشته هر چند این تاثیر متقابل است و اما مشکلات از خاورمیانه شروع شده است همانطور که مذاهب بزرگ همه از این منطقه سر برآورده اند.
نقش رسانه ها اکنون بسیار چشمگیر است و انتقال سریع رادیکالیسم از مرزهای مختلف را باعث می شود و شبکه ای گسترده از نوعی طرز تفکر ایجاد می شود که از طرف دیگر در عکس العمل نوع دیگری رادیکالیسم سر بیرون می کند که الان در جهان شاهد رشد راست افراطی هستیم.
نقش هنر و هنرمند در بهبود اوضاع جامعه جهانی چه می تواند باشد؟
نقش هنرمند در جهان این می تواند باشد که با زبان صلح جویی به مردم در رابطه با خطرات هشدار بدهد. به اوضاع اتنقاد کند و مردم را برای مقابله با اوضاع خراب به حرکت وادارد. به عنوان هنرمند می توانیم با واژه و نقش اوضاع بد جهان مثلن در خاورمیانه را به مردم نشان بدهیم و بگوییم که ما همه در یک جهان زندگی می کنیم و این خطرات همه را تهدید می کند. هنرمند می تواند مشکلات جهان را با دیدی جهانی بیان کند و با استفاده از تجارب خود تابلویی خلق کند تا در نمایشگاه مردم با گوشه ای از مشکلات از دریچه هنر آشنا شوند. و به کمک هنر و ادبیات لحظاتی از نوعی دیگر زیستن را تجربه کنند.
آیا هنرمند می تواند به مهاجران در راه تطبیق با جامعه میزبان کمک کند؟
نقش هنر و هنرمند برای تطبیق مهاجران در جامعه جدید به این شکل می تواند باشد که هنر یک امر جهانی است و کوشش در راه درک متقابل انسانها از یکدیگر را و البته وقتی درکی از یکدیگر داشته باشیم راحت تر می توانیم با هم زندگی کنیم. و من به عنوان هنرمند در گالری خود بازدیدکنندگان را با جهان خود و تجربیات خود تطبیق می دهم یا نزدیک می کنم؛ وقتی آنها مرا بفهمند می پذیرندم. من گذشته و مردم خود را نمایندگی می کنم و از طریق هنر گفتگویی با انسان اروپایی ایجاد می کنم.
بزرگترین آرزویت چیست موهاند؟
وقتی در عراق بودم آرزوی من این بود که خود و خانواده ام زنده بمانیم اما الان که به اینجا آمده ام و می توانم از بیرون از آتش به درون نگاه کنم و اثرات مخرب درگیریهای مذهبی و سیاسی را ببینم آگاهیم نسبت به مسائل بیشتر شده و دید روشنتری پیدا کرده ام. آرزو دارم بتوانم در گالری خود در آرامش و صلح به اینها بپردازم.
سپاس از شما و به امید موفقیت هر چه بیشتر
*کیامرث باغبانی/شاعر و مترجم ایرانی/فنلاندی