حضرت محمد در حدود سال ۶۰۹ میلادی با اعلام پیامبری خویش، دین اسلام را بنیاد نهاد. در آن زمان او با مخالفت ادیبان، شعرا، فیلسوفان و فیلسوف نمایان عرب روبرو شد. دعوت محمد به اسلام را تنها پسرعم او علی و همسرش خدیجه پذیرفتند. بقیه اعضای خانواده و افراد قبیله اش (قبیله ی قریش) او را مورد سرزنش قرار دادند. لیکن به خاطر رابطه ی خانوادگی و قبیله ای در برابرش قرار نگرفتند. در بین اعضای خانواده ی حضرت محمد تنها کسانی که این سد را شکستند عبدالعزی بن عبدالمطلب عموی محمد و همسرش اُم جمیل بنت حرب بن اُمیه خواهر ابوسفیان بودند. ام جمیل زنی بود شاعرکه لبه تیز اشعار هجو آمیز خود را علیه اسلام و پیامبر اسلام به کار می برد. عبدالعزی همه جا به دنبال حضرت محمد روان بود و به مردم چنین هشدار می داد:

“ازاین مرد پرهیزکنید که او دیوانه و دروغزن است و از دین خود دست باز مدارید.”(۱)

کار دشمنی عبدالعزی به جایی رسید که حضرت محمد از او به خدا شکایت کرد که در نتیجه سوره ی “المَسَد” نازل شد که در آن از عبدالعزی با نام ابی لهب (پدر آتش) یاد شده است:

تَبَّت یَدَآ أَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ. مَآ أَغنَىٰ عَنهُ مَالُهُ ۥ وَ مَاکَسَبَ. سَیَصلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ. وَٱمرَأَتُهُ ۥ حَمَّالَهَ ٱلحَطَبِ. فِى جِیدِهَا حَبلٌ مِّن مَّسَدِ.

 ترجمه ی فارسی

شکسته باد دستهای ابی لهب.

باشد که او به هلاکت رسد. باشد که ثروت و درآمدش سودی به او نرساند

باشد که شعله های آتش بسوزد

و زنش در حالی که دسته ای از هیزم بر پشت دارد

طنابی از برگ خرما برگردن افکنده باشد.”

ابن هشام درکتاب “سیرت رسول الله” درباره ی عکس العمل ام جمیل نسبت به این سوره چنین می نویسد:

 “چون زن ابولهب را خبر شد که سورت تــَـبــَـّت در شأن وی و شوهر وی فرود آمده است، خشم گرفت” و به خانه ی کعبه رفت و در آنجا به ابوبکرگفت “اوست که هجو ما می گوید و دشنام ما می دهد، مگر نمی داند که من نیز شاعرم و هجو وی توانم گفتن. بعد از آن گفت:

مــُذمَمـا عـَصـَینا      وَامرهُ ابینا       ودینه قلینا

این بگفت و پشت بداد و برفت.” (۲)

و این است ترجمه ی فارسی شعر فوق :

“بر زشت کردار شورش می کنیم

فرمانش را زیر پای می گذاریم

و دین اش را تحقیر می کنیم.”

از دیگرکسانی که سعی کردند با دشنه ی شعر به پیکر اسلام ضربه بزنند، شاعر مشهور عرب کعب بن اشرف بود که از یک طرف حضرت محمد و اسلام را هجو می گفت و از طرف دیگر بت های کعبه و دین آباء و اجدادی را با سرودن اشعار حماسی و غنایی می ستود. او”شعر می سرود و برکشتگان به چاه افتاده ی قریش می گریست” و”در اشعار خویش از زنان مسلمان یاد” می کرد. یکی از یهودیان ضد اسلام به نام ابن سنینه با کعب رفت و آمد و او را از هر لحاظ حمایت می کرد.(۳)  کعب بن اشرف و ابن سنینه در سال سوم هجری توسط تازه مسلمانان متعصب به قتل رسیدند. یکی از شاعران مسلمان به نام حسان بن ثابت قاتلین را مورد ستایش قرار داد:

گروهی که شما دیدید

که چون شیر با شمشیر تیز سوی شما شدند

و جامه ی مرگ بر شما پوشانیدند

آنان در کار دین خویش بینا بودند.(۴)

از دیگر دشمنان سرسخت اسلام در مکه زنی بود رقاصه و آوازه خوان به نام ساره یا سارا که اشعار شعرای نامدار عرب را از حفظ داشت و آنها را با آواز و موسیقی می خواند و به اسلام و پیامبراسلام بی حرمتی می کرد. ساره در دشمنی با اسلام تا آنجا جلو رفت که یک بار نیز زندگی خود را به خطر انداخت و نامه محرمانه ای را به سران قریش رساند و آنان را نسبت به فتح مکه توسط مسلمانان هشدار داد.(۵) در جریان فتح مکه حضرت محمد ساره را بخشید ولی بنا به روایتی در زمان خلافت عمر او را “زیر پای اسب” انداختند. (۶)

از دیگر دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر اسلام عبدالله بن  خَطَل و کنیزانش  بودند.  ‏عبدالله شاعری بود که در اشعارش حضرت محمد را ریشخند می کرد و دو کنیزِ آوازه ‏خوانش سروده های او را با آواز و رقص در بین عامه ی مردم می بردند.(۷)

شاعر و قصیده سرای مشهور عرب کعب بن زهیر نیز در دشمنی نسبت به اسلام گوی سبقت از دیگران ربود. او در اشعار خود پیامبر اسلام و مسلمانان (حتی برادر خود را که تازه اسلام آورده بود) هجو می کرد. پس از استقرار اسلام در مدینه شاعر از ترس جان خود مخفی شد.

شاعر، رقاصه و آوازه خوان مکه هند دختر عتبه‏ (همسر ابوسفیان و مادر معاویه) نیز از دشمنان قسم خورده پیامبر اسلام بود. هند همراه دیگر زنان قریش در جنگ احد شرکت کرد و برای تحریک جنگجویان ضد اسلام رقص کنان آوازه خوان شد. ابوسفیان نیز در این مورد شعری بدین مضمون سرود:

به یثرب (مدینه) و جماعت شان حمله کنید

که هرچه فراهم آورده اند غنیمت شما شود

اگر به روز چاه آنها ظفر یافتند

پس از آن نوبت شماست

قسم خوردم که نزدیک زنان نشوم

و آب به سر و تن نزنم تا قبایل اوس و خزرج را نابود کنید

که دل از غم مشتعل است (۸)

 به نقل از منابع شیعه، پس از کشته شدن حمزه (عموی پیامبر) در جنگ، هند تکه ای از جگر حضرت حمزه را به دندان گرفت و در جای بلندی مقام کرد و به نشانه ی پیروزی شعر و آواز خواند. به این دلیل است که او به هند جگرخوار(به عربی اکله الاکباد) معروف شد.(۹) با فتح مکه توسط مسلمانان، هند مسلمان شد و مورد بخشش حضرت محمد قرارگرفت.

به سبب دشمنی های مکرر شاعران نسبت به اسلام و پیامبراسلام بود که در مکه سوره ی الشعرا نازل شد و شرایط دوران را به شرح ذیل ترسیم کرد:

هَل أُنَبِّئُکُم عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّیَـٰطِینُ. تَنَزَّلُ عَلَىٰ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ. یُلقُونَ ٱلسَّمعَ وَأَکثَرُهُم کَـٰذِبُونَ. وَٱلشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلغَاوُ ۥنَ. أَلَم تَرَ أَنَّهُم فِى کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ. وَأَنَّهُم یَقُولُونَ مَا لَا یَفعَلُونَ.

ـ “آیا خبر دهم ترا که شیطان بر چه کسانی نازل می شود؟ شیطان بر دروغگویان گناهکار فرود می آید. آنان به دقت گوش فرا می دهند، لیکن اکثرشان دروغ پردازند. آنان که از شعرا پیروی می کنند گمراهانند. آیا ندیدی که آنان در هر وادی سرگشته و سرگردانند و به آنچه که موعظه می کنند عمل نمی نمایند.”(۱۰)

آیت الله برقعی که در مخالفت حضرت محمد با شعر و شاعران صدر اسلام چنین نوشته است: “پیغمبر در زندگی خود هرگز شعر انشاء ننمود و هرگاه در مقام استشهاد، شعری از دیگران بر زبانش جاری می شد، آن را از وزن شعری خارج می کرد.” (۱۱) از حضرت محمد نقل کرده اند که “هرآینه اگر مغز شما پر شود از چرک بهتر است از این که پر شود از شعر” (۱۲) و این حدیث به عایشه نسبت داده اند: “بدترین گفتار نزد رسول خدا شعر بود.” (۱۳).

با دقت و تأمل بیشتر و ژرف تر بر برخورد پیامبر اسلام به مسئله شعر و شاعری درمی یابیم که مخالفت و دشمنی با شعر و شاعر در اسلام جنبه مقطعی داشته است. این مخالفت را بیش از پیش باید در رابطه با نقش شعر و شاعران آن دوران در تخریب اسلام دانست. نزول سوره ی شعرا را نیز باید در رابطه با همین موضوع  مورد بررسی قرار داد. همانطورکه قبلا گفته شد متن سوره های قرآن را باید در رابطه با شرایط زمانی و مکانی نزول سوره و به عبارت دیگر شأن نزول آن دید. با توجه به این واقعیت است که می توان اظهارنظر کرد که نه پیامبر اسلام و نه اسلام با شعر و شاعری سر ستیز نداشته اند. این موضوع را به خوبی می توان ازبرخورد حضرت محمد با دشمن قسم خورده ی اسلام کعب بن زهیر دریافت. کعب پس از مدتها زندگی مخفی به تشویق برادر مسلمان خویش از اختفا بیرون آمد و به سوی مدینه رفت و برای رهائی از مرگ اشعارى در مدح پیامبر سرود و در مسجد مدینه بر حضرت محمد عرضه کرد. حضرت چنان از اشعار او به وجد آمد که او را بخشید و خلعت درخوری نیز به او هدیه داد.(۱۴) این نشان می دهد که حضرت از لحاظ اصولی با شعر و شاعری هیچگونه مخالفتی نداشته است.

نقش و ارزش شعر در صدر اسلام تا به آن حد است که نزدیکان حضرت محمد حتی مسائل روزمره را به زبان شعر بیان می کرده اند. به عنوان مثال علی بن ابیطالب شمشیر خود را به نام ذوالفقار به دست همسر محبوب و باوفای خود فاطمه می دهد و فی البداهه درباره شمشیر خویش شعر می سراید:

فاطمه این شمشیری است نیکو

و من در راه دوستی احمد

و اطاعت خدای جنگیده ام

شمشیرم چون شهاب درکفم می لرزید

و همچنان بریدم و شکستم

تا جمع دشمن پراکنده شد

و دل ها خنک شد. (۱۵)

در زمان مهاجرت حضرت محمد و ابوبکر صدیق از مکه به مدینه، مسمانان در دل شب این شعر را بدون آنکه خواننده معلوم باشد ترنم کردند و این حرکت را حماسی جلوه دادند. برای تأثیر بیشتر، آنان این شعر به جنیان نسبت دادند:

خداوند به دو رفیق که در خیمه ی

ام معبد فرود آمدند

پاداش نیک دهاد

که با هدایت آنجا فرود آمدند

و آنکه رفیق محمد بود رستگار شد

مردم بنی کعب از اقامت پیامبر خوش باشید

که مقام وی پناهگاه مؤمنان است. (۱۶)

با استقرار اسلام در مدینه، نه تنها مخالفت با شعر و شاعری متوقف شد، بلکه در بین نزدیکان پیامبرکسانی پیدا شدند که جنبه های مختلف تاریخ اسلام را به رشته ی نظم کشیدند. از جمله ی این افراد شاعری بود به نام ابوقیس بن صرفه ی انصاری که در مورد اقامت پیامبر در مکه چنین سرود:

به نزد قریش ده و چند سال بماند

و تذکار می داد و در جستجوی دوستان بود

و در موسم حج خویشتن را به کسان عرضه می کرد

اما پناهی نیافت و کسی به دعوت او نگروید

و چون پیش ما آمد خدا دین وی را غلبه داد

و در مدینه خوش دل و راضی زیست

و دوستانی یافت و آرام گرفت

و یاری خدای به او رسید. (۱۷)

و چون به متن قرآن می رسیم، در این کتاب آسمانی نوعی وزن و قافیه را مشاهده می کنیم که در سوره های پایانی قرآن جنبه شاعرانه آن بسیار نیرومند و شگفت انگیز می شود:

اذا الشمس کورت. واذا النجوم انکدرت. واذا الجبال سیرت. واذا العشارعطلت. واذا الوحوش حشرت. واذا البحارسجرت.

ترجمه فارسی

آنگاه که خورشید بهم تنیده شود

و آنگاه که ستارگان تیره شوند

و آنگاه که کوه ها به حرکت درآیند

و آنگاه اشتران باردار وانهاده شوند

و آنگاه که جانوران وحشی گردهم آیند

و آنگاه که دریاها شعله ورشوند…. (۱۸)

به این آیات قرآن توجه فرمایید و ببینید که چقدر هم از جنبه ی وزن و قافیه و هم احساس شاعرانه نیرومندند:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ

ترجمه ی فارسی:

و ما به بسیاری از جنیان و آدمیان در جهنم هشدار داده ایم

آنان که چشم دارند و نمی بینند

آنان که قلب دارند و نمی فهمند

آنان که گوش دارند ولی نمی شنوند

اینان مانند چهارپایانند

حتی فروتر.

اینان از اهمال کارانند. (۱۹)

سال های پایانی عمر پیامبر اسلام شاهد ارتداد یا بازگشت از اسلام بود. این حرکت که به جنبش رده (بازگشت از دین) مشهور است در زمان خلافت ابوبکر به اوج خود رسید و شماری از روشنفکران آن روزگار ادعای پیامبری کردند. جالب این است که این افراد برای تحریک هرچه بیشتر مردم به سرودن شعر پرداختند و آنان که به اسلام وفادار مانده بودند این اشعار را با اشعاری در ستایش اسلام پاسخ گفتند. به عنوان مثال شاعری به نام عبدالله لیثثی در ذم ابوبکر و جانشینی او چنین سرود:

تا پیامبر میان ما بود اطاعت وی کردیم

ای بندگان خدا ابوبکر چکاره است

آیا وقتی او درگذشت ابوبکر وارث وی شد؟

به خدا این تحمل ناپذیراست…. (۲۰)

این هم شعری از شاعری مسلمان به نام “ضراربن ازور” در رابطه با جنگی که بین وفاداران به اسلام و از دین برگشتگان در محلی به نام یمامه صورت گرفت و در آن بیش از چهارده هزار نفرکشته شدند:

و هنگامی که خون به دره روان بود

و سنگ ها از خون قوم رنگ گرفت

در آن هنگام نیزه و تیر به کار نمی آمد

فقط شمشیر آبدار به کار بود

اگرکفار به راه دیگر روند

من مسلمانم و پیرو دین

و جهاد می کنم که جهاد غنیمت است

و خدا به کار مرد مجاهد داناتر است.(۲۱)

یکی از جالبترین اشعار این دوران توسط شاهزاده ای ایرانی به نام فیروز سروده شده است که درآن در عین حال که او به ریشه ی ایرانی خود افتخار می کند از دین تازه و پذیرش اسلام در برابر بازگشتگان از دین در یمن دفاع می نماید:

از نژاد بزرگان بوده ایم

دیلمی دلیر تن به  زبونی نداد

وگرما بر سایه برگزید

وقتی کار کسری رونق داشت

کشترازهای بزرگ عراق خاص گروه من بود

وقتی نسب خویش بگویم باسل اصل و ریشه ی من است

چنانکه هر درخت به ریشه ی خود می رسد

آنها مرا پرورده اند

و مرا به گفتار نیک و نسب والا زینت داده اند

نیروی من از سبکسری با دشمنان نیست

که خدا با سبکسری نیرو نمی دهد

در اسلام از خاندان احمد نماندیم

و اگر دیگران پیش از ما مسلمان شدند

در اسلام زبون نبودیم. (۲۲)

در این دوران یکی  ازجالبترین جدل های شعری بین شاهزاده ی ایرانی و مسلمان به نام فروه و از دین برگشته ای به نام عمروبن معدیکرب صورت پذیرفته است. عمرو در تحقیر فروه چنین سرود:

شاهی فروه را شاهی بدی دیدم

او خری است که با بینی خود کثافت را می بوید

گویی ازخبث و جنایت پیرزنی است.

فروه در پاسخ شعری بدین مضمون سرود:

از پدرگاوسخنی شنیدم

و او سابقاً میان استران می رفت

خداوند او را دشمن داشت

از فرط خبث و خیانتی که در خود

نهان داشت.(۲۳)

پس از خلفای راشدین، چون نوبت به خلافت بنی امیه رسید، شعر بیش از پیش شکوفا شد و در متن زندگی قرار گرفت.

تورنتو

۱۴ دسامبر۲۰۱۷ میلادی

پانویس ها:

۱ـ تاریخ طبری ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، جلد سوم صفحه ی ۸۷۰.

۲ـ سیرت رسول الله، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه با مقدمه و تصحیح اصغرمهدوی، نصف اول، انتشارات خوارزمی، تهران، صفحه ۳۶۴ .

۳ـ تاریخ طبری ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، جلد سوم صفحه ی ۱۰۰۳.

۴ـ ایضاً، صفحه ی ۱۰۱۲.

۵ـ رجوع بفرمایید به فرهنگ دهخدا زیرکلمه ی کعب بن زهیر همچنین متن عربی ابن هشام، السیرهالنبویه، ۱۴۵-۱۴۶/۴.

۶ـ تاریخ طبری، جلد سوم، صفحه ی ۱۱۸۹.

۷ـ  ایضاً

۸ـ ایضاً، صفحه ی ۱۱۰۱.

۹ـ برگرفته از اعلام زرکلی درفرهنگ دهخدا. رجوع کنید به لغت هند. همچنین نگاه کنید به ابن هشام، السیرهالنبویه، ۵۳/۴.

۱۰ـ قرآن سوره الشعرا، آیات ۲۲۱ تا ۲۲۶.

۱۱ـ سید ابوالفضل برقعه ای قمی، اعجازقرآن (عقل ودین)، صفحه ی۸ .

۱۲ـ مُستَدرَکُ الوَسائل و مُستَنبَطُ المَسائل اثر میرزا حسین نوری، جلد ۱ صفحه ی ۴۲۴.

۱۳ـ ایضاً صفحه ی ۴۲۵.

۱۴ـ منبع مندرج در پاورقی شماره  ۵ بالا.

۱۵ـ طبری، جلد سوم، صفحه ۱۰۴۱ .

۱۶ـ ایضاً، صفحه ی۹۱۷.

۱۷ـ ایضاً، صفحه ی ۹۲۱.

۱۸ـ قرآن، سوره ی التکویر، آیات ۱ تا ۶ .

۱۹ـ قرآن سوره ی الاعراف، آیه ی ۱۷۹.

۲۰ـ تاریخ طبری، جلد چهارم صفحه ۱۳۷۲.

۲۱ـ ایضاً صفحات ۱۴۳۱و۱۴۳۲.

۲۲ـ ایضاً ۱۴۶۱.

۲۳ـ ایضاً صفحه ی ۱۴۶۳.