حسن زرهی
مردم سرزمین ها از میان خویش کسانی را به رهبری برمی گزینند که گمان دارند، خواهند توانست از حقوق آنان در گستره ی ملی و جهانی دفاع کنند. دارای این توان و تجربه هستند که در جهان پیچیده ی سیاست امروز دنیا درها را بر پاشنه ای بچرخانند که سود مردمان و سرزمین هایشان در آن چرخش باشد. مشارکت و حضور رهبران کشورها در مجامع جهانی نیز به هدف سود و سربلندی مملکت و مردمشان انجام می گیرد. هر کس به قدر توان خود می کوشد کاری کند که منفعت ملت خویش را مراعات کرده باشد. هنگام که شما در منصب رهبری و سخنگویی دولت و ملتی قرار می گیرید، مسئولیت ملی و محضوریت انسانی و مراعات مناسبات سیاسی رایج جهانی از حداقل هایی ست که از شما انتظار می رود. حال اگر رهبری، رئیس جمهوری و دولتی نتواند و یا نخواهد این حداقل ها را رعایت کند، تکلیف مردم آن سرزمین و وظیفه ی جهان در دادوستد با این رهبری و رئیس دولت و گردانندگان دیگر حکومتی چیست؟
آقای احمدی نژاد در بیشتر حضورهای جهانی خویش، نه مراعات منافع ملی ایرانیان را کرده است، و نه حتی از این درایت بهره داشته است که رعایت احوالات شخصی خویش را کرده باشد. از تریبون های مهمی مانند تریبون مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در برابر رهبران جهان و رسانه ها و فرزانگانی که خواهی نخواهی حرف و حدیث شما را خواهند شنید وظیفه ی رئیس یک دولت چیست؟ آیا باید با شعار و شایعه تیشه به ریشه ی منافع و موقعیت ملی خود و سرزمین خویش بزند، و با بی نزاکتی و نادانی در برابر پرسش های رسانه های جهانی قرار بگیرد و خود را مضحکه ی جهان و جهانیان کند؟ اگر آقای احمدی نژاد دلش به این خوش است که در گوشه هایی از جهان گروه های کوچک و اندک تروریستی حرف های او را حلوا حلوا می کنند، بهتر است برود به آقای بن لادن و گروهش بپیوندد تا هم از همان تعریف برخوردار شود و هم با سم وجود خویش جان گرامی ملتی را مسموم نکند!
اگر در دولتی، فردی، از خصلت خطاکاری فراوان برخوردار باشد، دیگران گمان خواهند کرد که در هر سبدی می تواند یک سیب گندیده باشد، و به همین قیاس از کم آوردن ها و بد آوردن و محتملاً بددهنی های آن شخص هم اگر نه صرف نظر، اما شاید بشود تبری جست. مصیبت اما در مورد رهبری و گردانندگان دولت و حکومت در میهن ما دامنه ی درازتر و گستره ی فراخ تری دارد. هرچه رئیس جمهوری جاهل در مجامع جهانی می گوید، رهبر و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه و فرماندهان ارتشی و سپاه و بسیج و دیگران مانند نقل و نبات نقل مکرر می کنند و خطای مخاطره آمیز یکی در مسیر صدمه رسانی به منافع ملی را در محدوده ی حکومتی همگانی می کنند، تا اگر کسی بر این گمان بود که در سبدی سیب گندیده ای هست از این خیال بر حذر شده باشد و از گندیدگان فراوان حرف و حدیث به میان آید!
رهبران بی کفایت حکومت ایران با رفتار و کردار و گفتار ناسنجیده ی خویش کاری کرده اند که هر بلایی که بر سر آن مملکت و مردم بیاید در انظار جهان که هیچ حتی در گستره ی ملی هیچکس حاضر به همدردی و همدلی و همراهی نیست.
حکومت ایران به تیم فوتبالی می ماند که مدام به دروازه ی خود گل می زند و برای این کار خویش هورا می کشد و تیم رقیب را مورد تشر قرار می دهد که چرا از این گل زنی های پیاپی او در شگفتی است. ماجرای ارز، ماجرای بنزین، ماجرای انرژی هسته ای، ماجرای حذف یارانه ها …. و صدها مشکل و ماجرای دیگر از مثال های همین گل زنی های به خویش اند.
دولتی که دفتر ریاست جمهوری او مدعی است ۲۵ میلیون نامه و التماس نامه از سراسر کشور دریافت کرده است، اگر ذره ای در ذات کاری خویش مسئولیت پذیر بود، باید می دانست که چندین جای کارش خراب است.
دولتی که بودجه ی سال ۱۳۸۹ اش ۳۶۸ هزار میلیارد تومان کسری دارد و هر روز با خطر بزرگ عدم تحقق درآمدهای نفتی به همان دلایلی که برشمردم روبروست، این همه در بوق و کرنا نمی دمید و هل من مبارز نمی طلبید، اگر یک جو خرد می داشت و از کاردانی و دولت گردانی با خبر بود.
یک بار آقای هاشمی رفسنجانی حرف خوبی زده بود به این مضمون که “دشمن در میان ما نفوذ کرده است.” این حرف در دو دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد به روشنی دیدنی است.
در سرزمینی که هر حادثه ی ناگوار و فاجعه ی انسانی و یا اقتصادی رخ می دهد انگشت های اشاره ی مردم تنها یک جا را نشانه می رود، آقایان چه هنگام به خویش خواهند آمد و مانع آن خواهند شد که حتی جایی برای در خاک خوابیدن هم شده برای خویش باقی گذاشته باشند!
آخر این چگونه حکومتی است که رئیس جمهور و رئیس دولتش احمدی نژاد است، قهرمان ملی اش قاتلی به نام کاظم دارابی، و قاضی بر مسند قضاوتش سعید مرتضوی، و فرمانده بسیج و بسیار جاهای دیگرش قاتل جوانان ایران در زندان کهریزک، حسین طائب که این همه و همچنان مورد لطف و عنایت رهبر رژیم هستند و هیچکس به روی خود نمی آورد که سم وجود اینان دارد سرزمین و مردمانی را هر روز محکوم تر و مظلوم تر می کند!
ما رهبری نداریم که لایق باشه . اینجا سرزمین دیکتاتورها و لاشخوران است. مردمی که برای رسیدن به ازادی به دنبال احمقی مثل موسوی می افتند نتیجه ای بهتر از این نمی بینند. چه کسی می تواند شکنجه و حبس بهترین فعالین حقوق بشر را توجیه کند و حالا باید چکار کنیم ؟