خیزش علیه نظام اسلامی پایان نیافته است!

 

 

مطلب حاضر را هفته پیش آماده کرده بودم که هنوز تظاهرات خیابانی در سطح وسیع جریان داشت و بیش از پیش به تقابل با نیروهای سرکوب منجر میشد. ظاهرا تظاهرات و جنگ و گریز خیابانی با نیروهای امنیتی فروکش کرده است و این تصور را اشاعه می دهند که گویا همه چیز به اتمام رسیده است و رژیم اسلامی خطر سرنگونی را پشت سر گذاشته است. می گویم ظاهرا چون خیزشی که در ۷ دی شروع شده است هنوز هم در قالبها و اشکال مختلف ادامه دارد. علاوه بر گسترش اعتراضات کارگری در ابعادی حتی وسیعتر از گذشته، یک جلوه تداوم مبارزه، مقاومت و اعتراض در مقابل یکی از بدنام ترین مراکز ارعاب و قتل در جهان یعنی زندان اوین است.

وضع سیاسی ایران شبیه دیگ سربسته پر از آبی است که روی آتشی شعله ور می جوشد. قیامی که از ۷ دی شروع شد فقط جلوه ای از آب در حال جوش و خروشی است که منفذی را برای خارج شدن پیدا کرده بود. حکومت اسلامی تصور میکند این منفذ را بسته است و انشاءالله “غائله” خوابیده است، اما همچنان آتش زیر دیگ است و آب در حال جوشیدن. دیر یا زود این دیگ منفجر خواهد شد و بارگاه جمهوری اسلامی را ویران خواهد کرد. شاید سران حکومت دلشان را خوش کنند که خطر رفع شده است، اما فراموش نکنیم همه دیکتاتورها در اوج توهم به ثباتشان ساقط شده اند.

همه می دانیم که ترکیب طبقاتی و اجتماعی مردمی که این بار علیه نظام اسلامی به خیابان ریختند اساسا توده های میلیونی به اعماق فقر رانده شده، کارگرانی که همه هستیشان به یغما رفته، بیکارانی که کوچکترین امیدی به آینده ندارند، جوانانی که همه دریچه ها به رویشان بسته شده است، هستند. به این باید نسلی را اضافه کرد که کودکی و نوجوانی و جوانیشان  مدام مورد تعرض قوانین اسلام و شریعت قرار گرفته است و تباه شده است. نسلی که از اسلام و حکام اسلامی منزجرند و می خواهند به حیات سیاسی اش پایان دهند.

با توجه به همه اینها تا زمانی که بنیادهای خیزش مردم علیه حکومت اسلامی سرجایش هستند، رودررویی نهایی برای به پایین کشیدن حکومت اسلامی دیر  یا زود فرا خواهد رسید.

مساله “دخالت خارجی”!

این سئوال همه جا می چرخد که دول خارجی علی العموم و مشخصا آمریکا و ترامپ چه نقشی در تقابل مردم و حکومت اسلامی می خواهند و می توانند ایفا کنند؟ نقش آنها به نفع مردم است؟ به نفع تداوم عمر حکومت است؟ بهانه ای به دست رژیم نمی دهد که مردم بپاخاسته را سرکوب کند؟

اولا، دخالت، نقش و تاثیر دول خارجی و چگونگی برخورد به آن همیشه روی میز هر جنبشی قرار می گیرد که برای عدالت و آزادی به صحنه سیاسی وارد شود. این یک واقعیت اجتناب ناپذیر است و با دعا و جادو و جنبل هم نمی شود دورش زد. باید در مقابلش هشیار بود و برای کاهش و خنثی کردن آثار مخربش  علیه خیزش مردم راه  پیدا کرد.

ثانیا، به دلیل موقعیت ایران در جغرافیای سیاسی منطقه هر تحولی در این کشور مخصوصا برای غرب، روسیه و دول منطقه حیاتی است. نه تنها از نظر اقتصاد سیاسی ایران کشوری بزرگ با جمعیتی وسیع و با منابع نفت و گاز گسترده و نیروی وسیع کارگر متخصص است، بلکه در منطقه ای قرار گرفته است که فعلا مرکز تلاقی و تخاصم و رقابت به فرجام نرسیده دو اردوی بزرگ جهانی است. دو اردویی که در دنیای هنوز به فرجام نرسیده بعد از پایان جنگ سرد خرخره همدیگر را میجوند.

و بالاخره، جامعه بزرگ ایران در چنگال جمهوری اسلامی اسیر است که خود در رأس یک طرف این تقابل منطقه ای و جهانی قرار دارد. تقابلی که در مقیاس جهانی اساسا توسط روسیه و آمریکا به پیش برده میشود.

دول سرمایه داری در جهان دیدند که رعد و برقی  در آسمان سیاسی ایران غرش کرد، به سرعت به سیلی در خیابانها تبدیل شد و نظام حاکم را هدف گرفت و قدرت سیاسی را به مصاف کشید. آنهم یک قدرت سیاسی که سقوطش زمینه ی تکان های بسیار بزرگ در منطقه خواهد بود و نه تنها معادلات منطقه ای بلکه معادلاتی در سطح جهان را هم دستخوش تغییرات مهمی خواهد کرد.

اگر اتفاقات در ایران و نحوه انکشاف و بالاخره و مخصوصا نتایجش وزن سیاسی استراتژیک در منطقه و جهان دارد پس قاعدتا باید دولتها هر چه زودتر دست به کار شوند تا این جنبش سمت و سوی مورد دلخواهشان را به خود بگیرد. همانطور که انتظار میرفت این دست بکار شدنها به سرعت آغاز شده است.

درباره نقش روسیه میتوان در فرصتی دیگر مفصلتر صحبت کرد، اما اینجا در چند جمله باید گفت که جمهوری اسلامی در محاسبات استراتژیک روسیه جایگاهی به مراتب بیشتر از سوریه دارد. یک خاصیت مهم حفظ بشار اسد در قدرت اصولا مربوط به این است که سوریه یک عضو مهم در “محور مقاومت”شیعی محسوب می شود که در راسش حکومت اسلامی قرار دارد. تقویت شاخه شیعی اسلام سیاسی و در رأسش جمهوری اسلامی توسط روسیه با هدف شکل دادن و تثبیت هژمونی سیاسی روسیه و قلمرو نفوذ سیاسی اش در دنیایی است که هنوز سیمای نهایی اش ترسیم نشده است.

نقش و دخالت آمریکا هم در متن همین تقابل جهانی قابل درک و توضیح است. اگر هیچ اتفاقی هم در ایران رخ ندهد، سیاست فعلی آمریکا پروار کردن شاخه دیگر ارتجاع اسلامی به رهبری عربستان سعودی است. آمریکا می خواهد با تقویت قطب عربستان شاخه شیعی اسلام سیاسی را کنترل و محدود کند و برعکس نقش هژمونیک شیوخ مرتجع و نهایتا خودش را در فرجام سیاسی منطقه شکل دهد و تثبیت کند. رقص شمشیر ترامپ و ملک سلمان مراسم وصلت مضحکی در این متن بود.

می بینیم که هم حمایت از جمهوری اسلامی توسط روسیه و به اصطلاح خصومت نوع ترامپی با آن توسط آمریکا هر دو اهدافی فراتر و جهانی تر دارند.

پس روشن است که دخالت خارجی حتی در قالب دفاع از اعتراضات مردم ایران انگیزه ها، اهداف و کارکردهایی دارد که هیچ ربطی به خواست برحق و انسانی مردم ایران در قیام اخیر ندارد. یا بهتر است بگوییم در  نهایت و به صورت استراتژیک تلاشی برای اعمال نفوذ و تغییر مسیر جنبشی بسیار مدرن، بسیار آزادیخواهانه، آشکارا سکولار و عمیقا برابری طلبانه است.

اداهای سمپاتیک ترامپ، اهداف سیاسی پشت آن!

مهمترین وجه دخالت دولتها در فعل و انفعالات سیاسی ایران همان است که در بالا اشاره کردم. اما این موضوع وجه دیگری هم دارد که قابل توجه است. کاراکتر سیاسی ترامپ معرف حضور همه است. ترامپ در خود امریکا با یک دستور کار تماما ضد کارگری و راسیستی سرکار آمده است. اگر از همه فاکتورهای دخیل در سیاست خارجی آمریکا هم صرفنظر کنیم، در یک نگاه ساده چنین شخصی در رأس یک کشور قدرتمند سرمایه داری نمیتواند حامی جنبشی باشد که عدالت، برابری انسانی و آزادی موضوع مبارزه اش است.

این سئوال پیش می آیدکه پس دست تکان دادن های ترامپ به مردم ایران چه انگیزه دیگری علاوه بر اهداف استراتژیک در متن تقابل منطقه ای دارد؟

به نظرم این دست تکان دادن ها توسط رئیس جمهوریکی از راست ترین دولت های امریکا از جنبشی علیه ارتجاع در ایران همان است که به طور کلاسیک در هر انقلابی دیده ایم و اینجا هم دارد تکرار میشود.

حتی تحلیلگران راست در جهان هم اعتراف کرده اند که خیزش اخیر در ایران خیزش طبقات پایین است. خیزشی است بدون کوچکترین توهم به اصلاح از داخل حکومت، خیزشی است برای پایان دادن به کلیت نظام اسلامی. خیزشی است برای رهایی از چنگال میلیاردرهای حاکم و نظام اسلامی پاسدارشان. و به این اعتبار این جنبش آشکارا مضمون و محتوای چپگرایانه دارد. چیزی که قطعا مایه نگرانی دول سرمایه داری خواهد بود. همین کافی است که راست در جهان و در خود ایران به تحرک بیافتد. این تحرک سیاسی تلاشی آگاهانه و قابل انتظار از طرف راست جهانی و همتای ایرانیش است تا مسیر حرکت مردم را به سمت تحولات بنیادی سد کنند. در این تحرک “حمایت از مردم” فقط و فقط یک  پوشش سیاسی است. هدف چیست؟ هدف آماده کردن ماتریال معنوی و سیاسی برای دخالت و اعمال نفوذ در شکل و محتوای تحولات و نهایتا شکل دادن به جایگزین سیاسی مطلوب راست برای بعد از حکومت اسلامی است.

تحرک و تلاش راست هم در جهان و هم در ایران از این نظر مضمون مشابهی دارند. هر دو نگران این هستند که قیام مردم از حکومت  اسلامی فراتر برود و به بنیادهای طبقاتی جامعه دست ببرد. نگران این هستند که خیزش مردم دستگاه های امنیتی و سرکوب و همه ارگان هایی که بخشا از نظام سلطنتی به ارث رسیده است را در هم بکوبد و امکان بازسازی همین دستگاه های سرکوب برای ادامه چپاول کارگران حتی بعد از پایان حیات حکومت اسلامی را تضعیف کند.

همان جریانی که بعد از شکست انقلاب ۵۷، ساواما را از روی ساواک با  اتکاء به ماتریال، تجربه و حتی کادرهای ساواک سازمان دادند امروز هم به هر دسیسه ای برای شکست انقلاب مردم دست خواهند زد و همچنین از همین الان به فکر نگه داشتن دستگاه های سرکوب فعلی از تعرض قطعی مردم و  سازماندهی نیروهای سرکوب بعدی از روی ساماوا و دستگاههای امروز سرکوب هستند.

آیا در این راه موفق خواهند شد یا نه؟ چه امکاناتی دارند و چه موانعی در مقابلشان قرار دارد؟  به نظرم فاکتورهای زیادی در مقایسه با انقلاب ۵۷ به نفع پیشروی مردم برای تغییرات بنیادی و خنثی کردن دسیسه های همیشگی طبقات حاکم تغییر یافته است که در فرصت دیگر به آن خواهیم پرداخت.

“بوسه مرگ”!

سیاست هیئت حاکمه آمریکا در قبال برخورد با جمهوری اسلامی در طول ۴۰ سال گذشته یکدست نبوده و نیست. البته علیرغم اختلافات در اغلب اوقات مهار و کنترل جمهوری اسلامی به نفع سیاست های آمریکا در منطقه خط مشترک بوده است.

در متن قیام دی ماه، جناح هایی در طبقه حاکم آمریکا فرصت را از دست ندادند تا از سیاست مماشات اوباما در مقابل سیاست خصمانه ترامپ به اصطلاح اعاده حیثیت کنند. اینکه گویا “مشتهای باز” اوباما در قیاس با “مشت های گره کرده” ترامپ بیشتر توانست افسار جمهوری اسلامی را بکشد و به نفع منافع ملی وجهانی آمریکا بوده است.

نیویورک تایمز به قلم “فیل گوردون” هماهنگ کننده کاخ سفید در امور خاورمیانه در دوران ریاست جمهوری اوباما تاکید می کند که “اظهارات ترامپ در حمایت از اعتراضات ایران بیش از آنکه به نفع معترضان باشد به زیان آنهاست” و به ترامپ توصیه می کند که “بهتر است ساکت باشد و هیچ کاری انجام ندهد”. دلیل؟ حمایت علنی مقامات ارشد دولت آمریکا بیشتر به آسیب منجر خواهد شد تا نتیجه مثبت.

نشریه فارین پولیسی (سیاست خارجی) هم تقریبا در همین خط از “مشغله بعضی ایرانیان” این تصویر را میدهد که بزعم آنان استقبال آمریکا از اعتراضات مردم شبیه “بوسه مرگ” است و اهداف مردم را بی اعتبار میکند.به همین خاطر بهتر است امریکا ایرانیان را راحت بگذارد و علنا در حمایت از معترضان صحبت نکند و به جایش به ایرانیان “هدیه سکوت” تقدیم کند.

مساله “دمکراتها”در الیت سیاسی آمریکا قبل از اینکه جنگ طلبی ترامپ و جمهوریخواهان باشد، توجیه سیاست ارتجاعی “مشت های باز” اوباما و  جناح خودشان در مقابل دیکتاتورهایی است که مورد یورش قیام ۸۸ و انقلابات موسوم به بهار عربی بودند. اما تا آنجا که به کل منطقه و تقابل قطب های ارتجاعی در منطقه مربوط است، “مشت های باز” اوباما در مقابل دیکتاتورهای منطقه روی دیگر سکه “مشتهای گره کرده” ترامپ در مقابل همین دیکتاتورهاست. هر دو یک هدف را دنبال میکنند: کنترل و مهار حکومت اسلامی در جهت منافع منطقه ای آمریکا. یک هدف با دو روش. اوباما با هویچ میخواست به حکومت اسلامی افسار بزند. ترامپ فعلا چماق می چرخاند. هنوز البته ممکن است چماق و هویج دست به دست شود و حتی گاه در یک دست  هویج  و در دست  دیگر چماق ظاهر شود! قدرت قیام مردم و موقعیت جمهوری اسلامی در مقابل آن هنوزخیلی از معادلات را عوض خواهد کرد.

هشیاری قیام در مقابل “دخالت خارجی”!

نیروهای زیادی تلاش می کنند از “دخالت خارجی” مترسکی برای ترساندن قیام علیه جمهوری اسلامی درست کنند. صندلی اول در این صف را اتفاقا خود جمهوری اسلامی اشغال کرده است.  صندلی بعدی در اختیار دولتهایی است که در تقابل و رقابت خونین منطقه ای در کنار جمهوری اسلامی هستند. و صندلی دیگر هم متعلق به انواع و اقسام فرقه های سیاسی است که از  فرط “ًضد امپریالیست بودن” همیشه بغل امثال حسن نصرالله و حماس و حتی خود جمهوری اسلامی غش می کنند.

اگر دنیای سیاست صفحه ساده ای باشد که در آن فقط یک یا حتی دو یا چند فاکتور جهت تحولات سیاسی راتعیین می کنند؛ اگر همه ی دنیای سیاست محدود به توئیت های دونالد ترامپ و رجزخوانی های علی خامنه ای و حسن روحانی باشد، حتما دست تکان دادن های ترامپ به خیزش مردم به “بوسه مرگ” تبدل می شود.

اما تمام مساله این است که دنیای سیاست معادله دو دو تا چهارتا نیست. دنیای سیاست فقط صحنه ی دیالوگ ها و رجزخوانی ها و اشک تمساح ریختن ها و دوز و  کلک ها و نیرنگ ها و فریب ها و مهندسی های سیاسی تعطیل ناپذیر دولتها در میان خودشان نیست. زیر پوست چرکین این معادلات و معاملات جبنش ها و احزاب و تجارب و آگاهی نسل هایی قرار دارد که امروز به خیابانها ریخته اند تا اتفاقا سرنوشت سیاسی خود را از چنگال یک در صد حاکم جهان رها کنند. خیزش مردم ایران هم یکی از مهمترین جلوه های همین تقابل در سطح جهان است.

جنبشی که عدالت و برابری می خواهد، جنبشی که تجربه انقلاب ۵۷ و قیام ۸۸ و قیام ۹۶ را پشت سر دارد، جنبشی که توطئه های دولتها و پادوهای داخلیشان در انقلابات موسوم به بهار عربی را پشت سر دارد، باید تلاش کند تنش و تقابل هر بخشی از ارتجاع جهانی با جمهوری اسلامی را به فرجه ای برای پیشروی آگاهانه علیه جمهوری اسلامی تبدیل کند.  دشمنی که در میان حامیان سابقش به هر درجه ای منزوی شود را میتوان با هشیاری سریعتر به عقب راند.

توهم رژیم چنج!

جریانات راست قاعدتا باید خیلی هم خوشحال باشند که پرزیدنت ترامپ برخلاف پرزیدنت اوباما منظما می گوید در کنار مردم ایران است. کسانی که یک عمر در خماری رژیم چنچ توسط آمریکا روزگار گذرانده اند، شاید هنوز هم این تصور را دارند یا می خواهند این تصور حقیقت پیدا کند که حتی در متن قیام مردم هم موضوع با رژیم چنج توسط آمریکا فیصله پیدا کند؛پیشروی قیام مردم به تغییرات بنیادی قیچی شود؛ حضور قدرتمند چپ و نیروهای پیشرو و خواهان برابری و آزادی در ساختار قدرت بعدی تضعیف شود و در نتیجه بساط بچاپ بچاپ توسط کل طبقه سرمایه دار و البته نوکیسه های میلیاردر جدید مجددا پهن شود و بالاخره ادامه دهندگان کراواتی پرزیدنت روحانی بتوانند تحمیل ریاضت اقتصادی به طبقه کارگر ایران را در قالب جدید سازماندهی کنند!

اما “رژیم چنج” به همان معنایی که تاکنون از آن به دست داده شده است، در متن یک قیام سراسری یک توهم است. پوچ است. “رژیم چنج” به معنایی که مثلا قرار بود هواپیماهای قلابی هخا در فرودگاه تهران فرود بیایند جوک است. “رژیم چنج” به معنایی که در رجزخوانی های شاه اللهی ها در مقابل حزب اللهی ها رایج است یک توهم نوستالژیک است. “رژیم چنج” به معنایی که قرار است به پادویی “اشرف نشان های” آلبانی که عمرعزیزشان ملعبه امامچه ای غایب است و انواع سرداران خودگمارده قوم پرست که دور و بر عبای بن سلمان می پلکند، پوچ است.

رژیم چنج رویای نیروهای متعلق به گذشته است که به خاطر حضور گسترده کارگران، بیکاران، تهیدستان، زنان و جوانان پیشرو در تحولات جاری دریچه ها به رویشان بیش از پیش بسته است. “رژیم چنج” در لحظات حضور گسترده مردمی آگاه در میدان سیاست یک خودفریبی کهنه و مهجور است.

 

نوع دیگری از “دخالت خارجی”!

دنیا به هم پیوسته است. منظورم پیوند تکنولوژیک و اینترنتی دنیا فقط نیست. منظورم فقط شبکه قدرتمند ارتباطی میان شهروندان جهان نیست که خوشبختانه قدرت انحصاری فاسد رسانه های جهان سرمایه داری را در هم نوریده است و مهندسی افکار عمومی توسط رسانه های سر به قدرت های حاکم را با چالشی جدی مواجه کرده است.

فراتر از این و به یمن ارتباط گسترده توده های به فقر رانده شده و تحت ستم در جهان دیگر حتی قدرتمندترین شبکه های مهندسی افکار عمومی قادر نیستند حقایق سیاسی و اجتماعی جهان را وارونه کنند و مغز و روح و روان انسانها را یکه تازانه مسموم کنند.

مساله این است که مردم به پاخاسته ایران در مقابل جمهوری اسلامی منبع عظیمی در جهان دارند که باید رویش حساب کنند. حامیان تهیدستان بپاخاسته در ایران کارگرانی هستند که در ویساکنسن آمریکا به خیابانها ریختند و اسکات واکر فرماندار و نمایندگان کنگره و لایحه ضد کارگریشان را به چالش کشیدند؛ ۹۹ درصدیهایی هستند که جنبش اشغال وال استریت و اشغال میدانها در سطح جهان را راه انداختند؛کارگران و جوانانی هستند که حماسه میدان تحریر را در تاریخ ثبت کردند؛ انسان های دردکشیده و ستمکشی هستند که در قیام های موسوم به “بهار عربی” دیکتاتورهای “مادام العمر” را به زیر کشیدند. زنان و مردان جسور در افغانستان و عراق هستند که زیر سرنیزه شیوخ مرتجع و جنگسالاران قسی القلب و گانگسترهای طالبان فریاد می زنند: “نه شیعی، نه سنی، مدنی، مدنی”!

ممکن است راست در ایران برای دخالت ترامپ و مثلا رژیم چینچ بدون دخالت مردم و یا با آرزوی حذف دخالت مردم کیسه دوخته باشند، اما مردمی که قیام ۹۶ را آغاز کرده اند با اتحاد و تشکل و شعارهای روشن و هشیاری و با اتکا به حامیان جهانیشان در جبنش های حق طلبانه می توانند تبلیغات درباره مترسک خارجی و انواع توطئه ها را خنثی کنند و اراده خود را بر سرنوشت خود حاکم کنند.

هر چقدر جمهوری اسلامی در سطح جهانی ـ چه در میان نهادهای بین المللی و سازمان های طرفدار حقوق بشر و چه حتی در میان دولتها -منزوی تر بشود، همانقدر زمینه برای پایان دادن به عمرش هم فراهم تر است. حکومت اسلامی منزوی تر را آسانتر میتوان سرنگون کرد. هر چقدر آن نیروهای جهانی که زمانی زیر بال جنبش اسلامی را گرفتند و کمکش کردند انقلاب ۵۷ را شکست دهد، بیشتر به هیولای مخلوق خودشان پشت کنند همانقدر این هیولا ضربه پذیرتر می شود، اما خوشحالی از تنش میان دوستان سابق می تواند بسیار گمراه کننده باشد. جبنشی که قصد رها شدن از جمهوری اسلامی و دست بردن به ریشه های فقر و ستم و تبعیض طبقاتی، دست بردن به بنیادهای طبقاتی فقر و محرومیت چهل ساله را دارد باید هشیار باشد که در عین پیشروی به سمت پایان دان به حیات سیاسی حکومت، نقشه  ها، دسیسه ها و توطئه های دولتها را هم بشناسد و خنثی کند.

این نقشه ها، دسیسه ها و توطئه ها چه ها میتوانند باشند؟ این سئوالی است که در فرصت بعدی به آن خواهیم پرداخت.

ebrahimi1917@gmail.com