شماره ۱۲۰۷ ـ پنجشنبه ۱۱ دسامبر ۲۰۰۸
نئومی وولف
آیا ما در دوران تئوری توطئه زندگی می کنیم؟ خیلی ها بر این باورند که ما در دوران طلایی سود و سودآوری هستیم. این بیان حاصل اسناد، مدارک و نتایجی است که در سامانه های مختلف بین المللی به وفور و مثل ویروس توزیع و خوانده می شوند. به تدریج تئوری توطئه از ورای مباحث اینترنتی از مرزهای بین المللی گذشته و به اطلاع همه ی مردم جهان رسانیده می شود. موضوع اکنون در مرکز توجه سیاستمداران هم قرار گرفته و مدام در اندیشه فرار و گریز از آن هستند.
من اما این موضوع را کاملا اتفاقی دریافتم. بعد از این که کتابی نوشتم در مورد این که چگونه قدرت خلاق امریکا در دوران دولت بوش به غارت رفته است، پژوهش خود را در این مورد بیشتر کردم و با شرکت در گفتگوهای اینترنتی، پنهان شدن گفتمان فریب آمیز توطئه پس دیوارهای نامشهود را بیشتر دریافتم.
موضوع های گوناگونی در سامانه های اینترنت حول محور توطئه در جریان است. اما یک تئوری از همه بیشتر مورد بحث محققان است. آن هم این تئوری است که برگزیدگان مالی ـ سیاسی جهان (از جمله شرکت های گروه بیلدربرگ Bilderberg group و شورای روابط خارجی Councilonforeignrelations) در توطئه ی ایجاد دولت جهانی هستند که تحت سیطره ی خود آنها باشد، بی حضور دولت های ملی کشورهای مختلف. البته گاهی هم به این تئوری توطئه ی خویش رنگ و لعاب مردمی می زنند. مثلا با انتقاد از دیوار حائل در اسرائیل.
برای همه ی کسانی که تاریخ روایات دوران بحران را مطالعه کرده اند آنچه این روزها مطرح است چیز غریبی نیست. از نظر ادبی هم این موضوع تن می زند با تئوری صهیونیسم. با گروهی از برگزیدگان ناپیدای جهان که هم پول و قدرت دارند و هم از رحم و شفقت بی بهره اند. از نظر تاریخی هم چنین موضوع هایی مدام تکرار شده اند؛ موضوعات ترسناک، تحت کنترل برگزیدگان و تغییریابنده. تغییراتی که زیر نظر تحصیل کردگان، شهری شدگان و جهان وطن های سرمایه دار باشد.
همه ی آنهایی که تاریخ ایام جنگ آلمان و وایمار را خوانده اند به خوبی می دانند که حل ناگهانی و شوک ناشی از جنبش شهرنشینی، از بین بردن سریع سنت خانواده و روابط اجتماعی، سهل گیری در مناسبات سکسی و سقوط اقتصادی، موجب این شد که خیلی از آلمانی ها پذیرای تئوری های مختلف در مورد سیاستمداران خود باشند. تئوری هایی که اگر نه در عمل که از نظر روحی می توانست مرهمی باشد بر زخم های شان.
به همین ترتیب هم کمیته ی حقیقت یاب یازده سپتامبر نظر داد که حمله ی القاعده به برج های دوقلوی تجارت در آمریکا، اقدامی درونی بوده است. چنانچه در جهان اسلام این تئوری مشهور است که اسرائیلی ها مهره های اصلی این حمله بوده اند، چرا که همه ی یهودی هایی که در این برج ها کار می کردند به هر دلیلی آن روز را سر کار نرفتند و در خانه ماندند.
به طور معمول تئوری توطئه جاهایی مطرح می شود که در آنجا اولا سطح سواد و آگاهی عمومی پایین باشد و ثانیا، از مطبوعات آزاد و مستقل خبری نباشد. پرسش اما این است که چرا این چنین تئوری هایی اکنون در آمریکا و کشورهای مترقی و دموکراتیک در ذهن مردم پرورده می شود؟
با توجه به شرایطی که اکنون جهان را درگرفته است و مقایسه ی آن با موقعیت هایی که پیش از این در تاریخ وجود داشته و موجب طرح تئوری توطئه بوده است، نابسامانی مالی، تحولات سریع اجتماعی و ناامنی های اساسی در امور اقتصادی در جهان امروز سبب طرح تئوری توطئه در اذهان عموم شده است. تعریفی روشن از دشمن با برنامه ای تردیدناپذیر به این منتهی می شود که مردم از نظر روان شناسی خیلی راحت به آن نزدیک شوند تا به اغتشاش واقعیات، تحولات آرام هنجارهای اجتماعی و از کارافتادگی سرمایه داری.
با وجود همه ی اینها، و این که همه می دانند که تئوری توطئه در ذات خود نابخردانه است، اما به خاطر شرایط خاص جامعه همین تئوری ها می توانند پاسخ پرسش های مهمی را در ذهن مردم زنده کنند، علیرغم این که این پاسخ ها بر اساس هیچ برنامه ای طرح ریزی نشده باشند یا اساسا اشتباه باشند.
مردم برای دستیابی به پاسخ، به طور خردورزانه به سوی واقعیات غیرمنطقی سوق داده می شوند. خیلی ها بر این باورند که رسانه های جمعی دیگر قدرت تحقیق و مستندسازی واقعیات تلخ جهان را ندارند. روزنامه های اکثر کشورهای مترقی در این مورد از کار افتاده و در هم فرو رفته اند و روزنامه نگاری تحقیقی در شرایط نامطلوب اولین بخشی است که بودجه اش قطع می شود. تمرکز بر خواست صاحبان رسانه ها، موجب بی اعتمادی مردم به رسانه ها شده است. همین مورد منتهی به پژوهش های فردی مردم شده تا به این ترتیب خلا موجود رسانه ای را پر کنند.
در چنین موقعیتی که دسته بازی و گروه بازی کار روزمره ی سیاستمداران شده است، مردم برای یک بار هم که شده به درستی می دانند و می گویند سیاستمدارانی که انتخاب کرده اند دیگر نمایندگی حقوق از دست رفته ی آنها را نمی کنند. به همین دلیل آنها به سوی نیروهای ناپیدا گرایش می یابند.
به خاطر این که در هشت سال گذشته ما آمریکایی ها بارها شاهد توطئه های مرموز بوده ایم، حتی خردورزان جامعه هم پذیرای تئوری توطئه شده اند. دولت بوش با برنامه ریزی و مدارک دروغین، مردم آمریکا و جهان را برای وارد شدن در جنگی غیرعادلانه آماده کرد. پس آیا این خیلی عجیب است که خردورزان هم حتی برای دستیابی به منطق، به واقعیات سیاسی ای روی آورند که واقعا سرکوب شده اند؟ در شرایطی که اعضای کمیته ی حقیقت یاب یازده سپتامبر، خود نظرات مطرح شده شان را مردود می دانند، چرا که معتقدند، بررسی و ابراز عقیده ی آنها بر اساس مدارکی بوده است که تحت فشار و شکنجه به دست آمده بوده است، آیا عجیب است که خیلی ها خواهان بررسی جدیدی از رویداد دلخراش یازده سپتامبر باشند؟
اغلب، مردم عادی ای که پیگیر تئوری های خود خواسته هستند، مستندات خود را از اخباری به دست می آورند که ضمن رسمی و حتی دولتی بودن شان از رسانه های معمولی پخش نمی شوند. مثلا یکی از پژوهشگران تئوری توطئه، آلکس جونس، به مدارکی دست یافته که پلیس آمریکا در مواجهه با مردم، گاهی از تکنیک امواج میکربی هم استفاده می کند. این مورد بعدها توسط مجله ی نیویورکر افشا شد، اما بدون این که منبع اصلی خبر را اعلام کند.
این که چرا رسانه های جمعی حاضر نیستند مدارکی که در سطح اینترنت و در مورد تئوری توطئه مطرح می شود را بررسی کنند، باید در پیش داوری های طبقاتی صاحبان رسانه های بزرگ جهان دانست. از نظر آنها تئوری توطئه پوچ است و نابخردانه. اما پرسش های اساسی مردم در مورد مثلا کاربرد رادیو اکتیو یا امواج میکربی که کاملا مستند هستند، هم از دید روزنامه نگاران فرمالیست نادیده گرفته می شود.
مشکل اساسی که در پیگیری نومیدانه ی توطئه وجود دارد، این است که مردم را تحریک می کند بی آنکه هیچ دلیلی برای آن ارائه شود، بی آنکه روشی را مطرح کند که به وسیله ی آن تحریک مردم سازماندهی شده و به سامان برسد. در فضایی که پر است از هرج و مرج و ناامیدی ناشی از نابسامانی مالی که اخیرا دامنگیر مردم شده است، عوام فریبان میدان را خالی می بینند تا افکار مردم را از موضوعات اصلی روز دور کنند و تئوری های گوناگون توطئه را در ذهن آنها پرورش دهند. در شرایطی چنین چیزی امکان یافته است که جهان از روزنامه نگاران تحقیقی، اگر نه صددرصد تهی شده که فقدان آنها کاملا مشهود است. نبود چنین پژوهشگرانی در رسانه ها منتهی به این می شود که مردم ساده لقمه ی کوچکی باشند برای آتش بیاران معرکه ی تئوری توطئه. نمونه ی بارز چنین زیانی را می توان در ملاقات های عمومی خانم سارا پی لین در مبارزات انتخاباتی آمریکا شاهد بود، بویژه پس از آن که در شبکه های اینترنت باراک اوباما را تروریست یا همراه و همقطار تروریست ها اعلام کردند.
در دوران اینترنت باید منابع اطلاعاتی و جریان اطلاع رسانی را اصلاح کرد. مردم باید از این موقعیت برخوردار باشند که بتوانند اطلاعات خود را به سادگی به منابع تحقیقاتی برسانند تا از طریق منطقی و روال درست روزنامه نگاری تحقیقی، پس از بررسی های لازم به اطلاع عموم برسد. برای موفقیت در چنین طرحی باید بودجه ای برای روزنامه نگاران مستقل در نظر گرفته شود که ضمن تلاش برای ایجاد مجرای خبری درست حاضر نیستند برای رسانه های بزرگ و صاحب نامی که فقط در جهت منافع صاحبان شان کار می کنند، فعالیت کنند. برای همه ی کسانی که دوست دارند در جهت اطلاع رسانی کار کنند هم باید آموزش های پایه ای روزنامه نگاری ارائه شود تا سمت و سوی اخبار و اطلاعات چنان سازماندهی شود که جایی برای تئوری های من درآوردی توطئه نماند. اساس چنین آموزه هایی این است که همه ی کسانی که در کار اطلاع رسانی هستند بدانند که: در مورد موضوعی که کار می کنند، اطلاعات کافی جمع آوری شود، حداقل دو منبع موثق مستقل داشته باشد، نقل قول ها را بدون تغییر به کار گیرند، خود را از مورد ناشناس بودن دور بدارند و هرآنچه می کنند با امضای خودشان باشد همان طور که معمول روزنامه نگاران است.
به این ترتیب ضمن جدی گرفتن مردم عادی یک شبکه ی بزرگ و کارورز اطلاع رسانی به وجود خواهد آمد که واقعیات جامعه را از عمق بررسی می کند و به اطلاع دیگران می رساند. اطلاعاتی که پس از بررسی های لازم و جمع آوری اسناد به دست مردم می رسد مانع از رو آوردن آنها به تئوری های توطئه می شود. در دورانی که پُر شده است از دروغ های رسمی و دولتی، باید منابع مستقل نوری جدید بر واقعیات بتابانند نه این که اجازه دهند عوام فریبان آتش بیار معرکه، اوضاع را وخیم تر کنند.
* نئومی وولف، فمینیست، نویسنده و مشاور سیاسی اهل آمریکا است. شهرت اصلی او برای کتابی است به نام “اسطوره ی زیبا The beauty myth ”
منبع: Project syndicate 2008 و روزنامه ی Dagsavisen چاپ نروژ