اسکندر آبادی دست کم برای ایرانیان مقیم آلمان نامی آشنا است. او، هنرمند پرشوری است که به هر جا پا می گذارد، شادی می آفریند، اما این تنها ویژگی او نیست. با این که نابینا است، از چنان شور زندگی، شوق آفرینش و اعتماد به نفسی برخوردار است که اغلب پویاتر و خلاق تر از هنرمندان بینا جلوه می کند.
اسکندر آبادی که تحصیلات دانشگاهی خود را در آلمان تا مرحله اخذ فوق لیسانس علوم سیاسی و دکترای زبان شناسی پشت سر گذاشته، با این که به ظاهر از دیدن محروم است، همواره و همه جا حضوری گرم دارد. او اکتبر هر سال فاصله ۲۰۰ کیلومتری بن تا فرانکفورت را می پیماید، در روزهای سرسام گرفته نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت میان جمعیتی در هم فشرده می لولد و گزارش های زنده برای دویچه وله تهیه می کند.
موضوع به همینجا محدود نمی ماند. در بسیاری موارد، گزارش های جاندار او را درباره نمایشگاه ها و مراسم دیگری می خوانیم که جنبه های توصیفی آن، حتی اگر ندانیم نویسنده نابینا است، تحسین ما را بر می انگیزد.
آبادی در عین حال عضو شورای کارکنان دویچه وله و سخنگو و نماینده همه کارکنان توانخواه این دستگاه عریض و طویل آلمانی است که تعداد کارکنان آن به تقریب حدود دو هزار تن است. بخشی از آن ها در بن و بخشی دیگر در برلین کار می کنند. بنابراین کم پیش نمی آید که آبادی مجبور می شود برای انجام وظایف خود، که سخت هم به آن پای بند است، فاصله تقریبا ۶۰۰ کیلومتری میان دو شهر را با قطار یا اتوبوس یا هواپیما بپیماید. او این کار را نیز با انگیزه، چابک و چالاک انجام می دهد.
اسکندر آبادی ویلن و چند ساز دیگر را به نرمی می نوازد و صدایی خوش دارد. او تاکنون چندین سی دی روانه بازار موسیقی کرده است، اما حالا با انتشار کتاب “از چشم نابینایان” به عنوان مترجم و نویسنده ای توانا جلوه می کند.
کتاب را به تازگی نشر ماهی در تهران منتشر کرده است.
این کتاب ۲۸۴ صفحه ای که به وسیله اسکندر آبادی ترجمه و تدوین و به وسیله علی امینی نجفی روزنامه نگار، منتقد و مترجم ایرانی ویرایش شده، برای یک علاقمند به شناخت دنیای پیچیده نابینایان گنجی بی همتا است.
“از چشم نابینایان” یک رساله و دو داستان زیبا و به یادماندنی از دنی دیدرو، گرت هوفمان و آندره ژید را در بر می گیرد. کتاب با یک گفت وگوی صریح و دوستانه میان آبادی و امینی تکمیل می شود که در آن با زندگی هنرمند و مترجم نابینا، خاطرات، شوخ طبعی ها و شور زندگی او آشنا می شویم.
نخستین بخش کتاب از چشم نابینایان نامه ای بلند و ظریف از دنی دیدرو را در بر می گیرد که در آن ما با زندگی اعجاب آور ریاضی دان برجسته ای آشنا می شویم که با تئوری های علمی خود اعجاب همه دانشمندان بزرگ جهان را در قرن های هفدهم و هژدهم میلادی برانگیخته است.
دنی دیدرو این نامه را برای همسرش نوشته و در آن با دقتی دور از تصور ویژگی های ریاضی دان نابینا را توضیح داده است. با مطالعه این متن، کسی که مایل به آشنائی با جهان نابینایان باشد، به اطلاعاتی دست می یابد که شاید تاکنون در هیچ کجای دیگر نیافته باشد.
دومین متن کتاب که از صفحه ۸۳ تا ۱۸۹ کتاب را می پوشاند، داستانی است دلنشین از گرت هوفمان نویسنده قرن بیستم آلمان که عنوان “سقوط کوران” را بر پیشانی دارد. نویسنده برای آفرینش این داستان تابلوی معروفی از پیتر بروگل نقاش نامدار هلندی در قرن شانزدهم میلادی را دستمایه قرار داده است. تابلوئی که مَثَل معروف “کوری عصاکش کوری دگر شود” را تداعی می کند.
این تابلو که یکی از آثار درخشان تاریخ هنر جهان است، تعدادی نابینا را نشان می دهد که هریک انتهای عصای دیگری را به دست گرفته و به دنبال او در حرکت است. با سقوط نخستین نابینا، طبعا بقیه نیز که نمی دانند چه اتفاقی افتاده است می روند تا در گودال سقوط کنند و روی او بیافتند.
گرت هوفمان در هشت بخش داستان جذاب خود، روند آفرینش تابلوی ارزشمند پیتر بروگل را با اعجاز واژگان بازآفرینی می کند. این تابلو همچنین روی جلد کتاب را تزئین کرده است.
داستان “سمفونی پاستورال” اثر آندره ژید سومین بخش کتاب را در ۵۸ صفحه در بر می گیرد.
هر سه متن، با زندگی نابینایان در ارتباط مستقیم هستند و درهای جهانی را به روی ما می گشایند که هرچند در ظاهر تاریک و بسته به نظر می رسد، اما سرشار عطر زندگی، پویائی و خلاقیت است. چنان که در زندگی مترجم ایرانی کتاب شاهد بوده ایم.
“از چشم نابینایان” در نهایت کتابی است که می تواند به عنوان مرجعی ماندگار برای شناخت جهان پیچیده نابینایان، در هر کتابخانه ای جایی شایسته را اشغال کند.