گزینه های پیش روی مردم
۱– ادامه شورش های خیابانی با شعارهای پراکنده تر و واکنش های شدیدتر: نتیجه شدت گرفتن این وضعیت بدون هدایت درست مانند رها شدن کشتی بی بادبان در امواج خروشان اقیانوس است و در این شرایط احتمال سرگردانی و واژگونی این کشتی بسیار زیاد است. شورش های پراکنده بدون هدایت درست ممکن است یا به مسیر غیر دلخواه هدایت شود و یا به بسته تر شدن فضا و تفرقه و ایجاد درگیری های فرقه ای و قومی و حتی گرایشی منجر شود که در نهایت با مداخله و سرکوب حکومت احتمال دارد به سمت جنگ داخلی پیش برود. در این میان احتمال دارد که جریاناتی بخواهند که بازیگران بین المللی وارد گود شده و با نمایش تکراری حقوق بشر، بازی سلطه دیگری را در منطقه آغاز کنند، لذا بر ما آنچنان می رود که بر دیگر کشورهای منطقه رفت.
۲- آویختن به دموکراسی وارداتی: بعد از مدتی کشکمش و درگیری ممکن است مردم به این نتیجه برسند که حول محور فرد یا جریانی جمع شوند تا بتوانند به واسطه آن از بن بست موجود بیرون بیایند. بخصوص اگر آن فرد یا جریان از حمایت بازیگران بین المللی برخوردار باشند امید مردم به خروج از بحران بیشتر می شود. این نگاه به منجی برای اجرای عدالت و دموکراسی بدون فراهم شدن زمینه های آن، منجر به ظهور استبدادی دیگر از نوع جریان سال ۵۷ است یعنی احتمال زیاد می رود که ملت دوباره در دامی بیفتند که چهل سال قبل افتادند. تجربه تاریخ انقلاب ۵۷ نشان می دهد که انقلابیون جناح های مختلف با وجود عدم اجماع، بدون شناخت کامل از رهبری آن زمان، سرنوشت خود را دربست به دست کسی دادند که نه هیچ باوری به شعارهای خود داشت و نه هیچ برنامه ای برای پیشبرد شعارها اعلام کرده بود. یعنی اصولا هیچ باوری به بخش بالغ جامعه نداشت، لذا نمی توانست به آزادی معتقد باشد. او خود را ولی مطلقه (والد) قدرتمندی می دید که با صلاحدید خود این کودک صغیر(ملت) را به راهی که درست می دانست گمارد که نتیجه آن بعد از چهل سال کاملا آشکار است. هر جریانی که این نگاه را نسبت به مردم داشته باشد در نهایت به سرانجام مشابهی دچار می شود فرقی نمی کند با چه شعاری بازی خود را شروع می کند یا به پیش می برد.
۳- بردباری و پرورش جریانات بالغانه درون جامعه: نبود رهبر واحد و یک شخص به عنوان سمبل جنبش موجود همانقدر که خطر بلقوه تلقی می شود می تواند نوید بخش رشد جریان بالغانه در جامعه باشد. جوامع رشد یافته “فرد محور” نیستند، بلکه جریان و سیستم محور هستند، لذا عجله در رسیدن به پیروزی که از نظر خیلی ها صرفا سقوط حکومت فعلی است، معضل استبداد را حل نمی کند، بلکه راس هرم استبداد را تغییر می دهد چرا که جامعه استبداد زده و رشد نیافته اصولا مستبدپرور است. وقتی روابط ساده بین انسانها مبتنی بر پذیرش تفاوتها و تعامل نباشد و مردم خواهان رسیدن به دموکراسی باشند نشان می دهد که جامعه هنوز به درک درستی از مفهوم دموکراسی نرسیده است. در چنین جوامعی مردم خود را کودکی در نظر می گیرند که نیاز به والی و منجی دارند که بیاید و همه چیز را یکشبه حل کند. این منجی می تواند هر زمانی در قالبی و با اسمی جدید ظهور کند. در این جوامع مردم تحمل عبور از مراحل رشد را ندارند و می خواهند فوری به نتیجه برسند. این در حالی است که بنیان گذاردن جمهوریت واقعی، مردم بالغ و رشید می طلبد. کسی نمی تواند با رویکرد و عملکرد استبدادی، آزادی را برای مردم به ارمغان بیاورد. جامعه دموکراتیک و آزاد از انسان های آزاده تشکیل یافته است. مردم آزاده درکلیه زمینه های فردی، اجتماعی و سیاسی آزادمنش هستند. در روابط خانوادگی، کاری، همسایگی، رانندگی، بازار، دادوستد و همه زمینه های دیگر. مردم تا یاد نگیرند که همدیگر را به رسمیت بشناسند و تفاوتها را تحمل کنند و تا وقتی همانقدر که برای خود حق قایل هستند برای دیگران حق قایل نباشند، سیستم دموکراتیک را بر نمی تابند، لذا به نظر می رسد بهترین گزینه برای مردم گسترش آگاهی، همبستگی اجتماعی، تشکیل هسته های کارگروهی و تولید شعارها و خواسته های واحد و دموکراتیک در تمام اقشار قومیت ها و اصناف، و بردباری و پرداختن هزینه است. در ایران دموکراسی هنوز در مرحله کودکی به سر می برد و این کودک در بستر جامعه رشد یافته به بلوغ می رسد.
یادمان باشد جامعه سالم و دموکراسی را به بها بدهند، به بهانه ندهند.