نوای مرغکان خوشآوا خواب را ز چشمانش میربود. نسیم دلانگیز و پرطراوت بهارکه مالامال از خیز عطرآگین گلهای تازه شکفته و شکوفههای نورسیده بود، مشامش را نوازش میداد. فریاد حلقوی جویبارها و خروش مورب آبشارها از دوردستها به گوش جان میرسید. سبزی مرغزار و سپیدی کوهسار در زیر پرتوهای زرین خورشید در دل آسمان فیروزهای رنگی که لکههای ابر بسان پنبه تازه شکفته آن را به زیبایی آراسته بود، خودنمایی میکرد. طعم زندگی را با بوی نان تازه در کنار هُرم تنور میچشید.
اعتدال هوای نوروزی
راست رو شد به عالم افروزی
(نظامی)
بیرون خانه هنگامهای برپا بود. اندک اندک مردمی که شب پیش او را برگزیده بودند پیرامون خانه او گردهم میآمدند تا به بارگاهش ببرند. در نمایش زندگی، میانپردهای دگرگونه، همای سعادت را بر شانههای او نشانده بود. در میان هلهله مردمان و ضرباهنگ دهلچیان سوار بر چارپایی آذینبندیشد که مهار آن را تلخکی خوشآوا در دست داشت و مردم را به مهمانی بهار میخواند. پس از طی سراسر روستا، در مقابل کلبهای کوچک که با پارچههای رنگین پوشانیده شده بود ایستادند و او را با نوای سرنا به تخت نشاندند. شقایقهای گلگون سراپرده او را مفروش ساخته بود. همه آمدند و هریک به فراخور حال پیشکشی میآوردند.
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایه سنبل نهان شد
ز رنگ و بوی گل اطراف بستان
تو پنداری بهشت جاودان شد
(اوحدی)
سراسر شب گذشته را به این پنج روز آینده میاندیشید. آن زمان که در زیر شعلههای رقصان مشعلها، در شب نخستین چهارشنبه سال، حکم میرنوروزی را با جامه سرخرنگ به دستش میدادند تا شادمانی و شادخواری را چاشنی دادگری و عدالت نماید. باید برمیگزید همراهانی را که در این پنج روز یاریگر و مددکار او باشند.
* کهن وزیر، مردی کارآزموده، دانا و ریش سفید که مورد وثوق تمامی اهالی باشد.
* شمس وزیر یا وزیر دست راست. مردی خردمند که امور جاری را سروسامان دهد.
* قمر وزیر یا وزیر دست چپ. فردی پُردل و آزاده که با دستورهای مضحک، اسباب شادمانی مردم را فراهم آورد. آوخ که ثروتمندان چه ترسی دارند از او.
* دبیری که نگارش و خوانش فرمانها را بر عهده دارد.
* کوپال زیوین، دلاوری تنومند و بالابرز که فرماندهی سپاهیان خواهد بود. با دبوسی نقره فام در دست.
او فرمانده سربازانی متهور است که جامههایی سرخرنگ در تن و گرزهایی چوبین و یا خنجرهای آهنین بر کمر دارند.
ز باد دبوس تو کوه بلند
شود خاک نعل سرافشان سمند
(فردوسی)
* وشکهزن یا تلخک با جامهای از پشم جانوران و زنگولههایی بر آن که حضور خود را با صدای آنها اعلام کرده و همه را به سخنان نیشدار خود گرفتار میکند.
* خدمتکاران در سه گروه
ـ گروهی با جامههای سبز که به در خانه اغنیا رفته و از ایشان برای نیازمندان خوراکی میگیرند.
ـ گروهی با جامههایی به رنگ زرین خورشید که خوالیگرانند و این پنج روز خوراک مردمان بارگاه را فراهم میآورند.
ـ گروهی با جامههایی به رنگ آبی آسمانی که آذینبندی و زینت بارگاه بر دوش ایشان است.
* و سرانجام مهمترین گروه که نوازندگان و خوانندگان هستند. ایشان در این مدت باید با ساز و آوازمردم را به جشن دعوت کنند و شادمانی و شادکامی را همراه با باران بهاری به سرای مردم ببرند. گروه نوازندگان بیست و پنج نفر نوازنده چیره دست و گروه همسرایان به تعداد به مراتب بیشتر.
مغنی سراینده بر بام رود
به نوروزی شه نوآیین سرود
(نظامی)
در این پنج روز او فرمانروای روستاست و چون باخبر از دل نیازمندان است کوشش میکند حاجات آنان را برآورد. عدالت و دادگری شاید کهنترین خواسته بشر باشد و او این فرصت را دارد تا در این دولت مستعجل خوش درخشد. از این رو با خنده و شوخی و صدور احکامی ثروتمندان را مجبور میسازد که تا اندازهای داد دل محرومان را بدهند. عاشقان شیدا نیز فرصت را غنیمت شمرده از او میخواهند تا امکان پیوند ایشان با دلدادگانشان را فراهم آورد.
با فروخفتن آفتاب پنجمین روز، دولت میرنورزی غروب کرده و با تقسیم هرآنچه که مانده در میان نیازمندان، همه به سر کار و زندگی خود باز میگردند. میرنوروزی میماند و خاطرهای خوش از کوتاه دوران فرمانرواییاش.
سخن در پرده میگویم، چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
(حافظ)