نگاهی به داستان بلند روز خرگوش، نوشته بلقیس سلیمانی

 

در یکی از آخرین صفحه های  داستان ۱۲۰ صفحه ای  “روز خرگوش” یکی از حاضران  در یک جلسه دوستانه ادبی و فروش و امضای   کتاب،  از نویسنده ای که نه بر حسب اتفاق نامش ” بلقیس سلیمانی” است می پرسد”آیا مشغول نوشتن یک رمان جدید است” ؟ نویسنده ” پاسخ مثبت می دهد” و در برابر پرسش دیگری که ” موضوعش چیه؟” می گوید: ” یه روز از زندگی یه زن میانسال”. یعنی همین کتاب روز خرگوش. پاسخ در ظاهر، یک روز از زندگی “خانم دالاوی” ویرجینیا ولف را تداعی می کند، اما این  تنها یک اتفاق موضوعی است و هیچ گوشه و کیفیتی روز خرگوش را با خانم دالاوی نزدیک نمی کند. موضوع دیگر آن که روز خرگوش نه بخاطر حجم کتاب، که به دلیل فقدان موضوع محوری و برجسته، شخصیت های پرداخته نشده، دغدغه های روزمره فاقد عمق داستانی، نبود لحن و صداهای متفاوت و شیوه روایی گزارشی، در قالب رمان نمی گنجد. آدم ها و موضوعات و مسایل یک لایه در روز خرگوش در کلیت داستانی هیچ امکانی برای خوانش و تاویل متن را فراهم نمی سازد. همین گزارش یک لایه و شخصیت های تکامل نیافته درچارچوب رمان، “روابط مبتنی برغیاب”، یعنی نشانگانی که باید روز خرگوش را از سطح گزارش داستانی به فرصت تأویلی ارتقاء دهد، از آن  دور می سازد؛ و در آرایه متنی نیز روز خرگوش از امکانی که به پروسه شکل گیری شخصیت ها در ساخت رمان کمک می کند، دریغ می ورزد.

داستان بلند روزخرگوش را زنی میانسال در یک روز، اما با دو نام،” روز آذین” و همزادش “روز آزیتا” روایت می کند. نکته تکنیکی برجسته این داستان در همین گزارش یک گونه است که انگار هم چون اطرافیان  دوران کودکی آن دو که نمی توانستند بخاطر شباهت زیاد دو خواهر آنها را از هم تشخیص دهند و خود پذیرفته بودند که در اصل یکنفرند در دو جسم، به یکسان با سرشت و سرنوشتی مشابه، یک گونه روایت می شود. زن میان سال از شوهرش جدا شده، و حالا با مردی میانسال به نام بهرام دوستی عاشقانه دارد. شوهر سابقش ایرج از امریکا برگشته تا تکلیف پسرش را که فرزند راوی هم هست برای فرستادنش به خارج کشور روشن کند. زن بجز آن که ساعاتی از روز را با اتومبیلش مسافر کشی می کند، مترجم است و چند کتاب منتشر کرده و معلم زبان انگلیسی در یک آموزشگاه زبان است و با این مشاغل کسب درآمد می کند. با این همه یکی از دغدغه های پنهان در بافت داستان موضوع گذر عمر و بحران میان سالگی راوی نیز هست که می شود در وسواس تشخیص سن وسال مسافرانی که آنها را به مسافران خوب و نامناسب تقسیم می کند و نیز در رفتار نامنسجم و چند پارگی شخصیتی او دریافت.

در مجموع قرار است  زن میان سال راوی، شخصیتی چندپاره و چند وجهی را نمایندگی کند. در شخصیت او وجوهی از سودجویی و تا اندازه ای کلاهبردار هم نهفته است که نالیدن گدامنشانه اش در بین مسافران برای درمان فرزند بیمار نداشته اش جلب ترحم مسافری را برمی انگیزد و جیبش را با کسب یک چک پول پنجاه هزار تومانی خالی می کند (ص۹۶) و سر یک شاگرد زبان انگلیسی را برای پذیرش و فروش کتاب خود( ۹۳) شیره می مالد و در عین حال در میدان تره بار برای زنی ظاهرا نیازمند دست و دلبازی می کند؛ اما هیچ کدام از وجوه شخصیتی مورد نظر در راوی و چه در آدم های دیگر داستان – ایرج، بهرام، هومن، مهناز و شهروز – توسعه شخصیتی نمی یابند و در بافت داستانی پرشتاب روز خرگوش که قرار است روند زندگی شهری را بنمایاد، امکان ماندگاری شخصیتی نمی یابند و در سطح باقی می مانند.

بلقیس سلیمانی پیش از روز خرگوش، چند رمان منتشر کرده که تماما رویدادهای داستانی اش در فضا و فرهنگ روستایی احتمالا زادگاهش در حوالی کرمان شکل یافته اند و این اثر نخستین کار او با موضوعات جامعه شهری است اما این داستان بلند با  نام های شهری و نقش و نام  خیابان ها و اماکن شناخته شده و کم نام،  در داستان که  گاه  زیاد و غیر ضروری می نماید هر چند با شخصیت دیگری از راوی داستان که مسافر کشی است تناسب دارد،  اما نه این مکان ها و نه برج ها و نه نشانه کار با کامپیوتر و حضور در فیس بوک و استفاده چند گانه از موبایل، در شخصیت اصلی داستان پایه ای از حالات شهری و مسایل غیر کلیشه ای شهری را نمایندگی نمی کند. با این وجود داستان در نمایاندن سرشت رفتاری شخصیت اصلی داستان به رغم انواع مشاغل، در برابر مهم ترین رویداد زندگی اش فاقد دغدغه های زندگی زنی  از اهالی تهران قدیم است که پسوند فامیلی “کنی”دارد. مهم ترین رخداد شخصی و کنونی راوی رابطه با مردی است که داستان با تعبیه موضوع  رابطه “شرعی” او  با مرد میانسال ـ بهرام ـ نقشی سنتی بر روابط مدرن شهری زن ایفاء میکند و زن میانسال  حاضر نیست پس از چند سال دوستی  به خانه بهرام پا بگذارد ، و این در حالی است که عقد صیغه او با بهرام را مادرش خوانده: “شب خیره کننده ای بود. مادر برای مان یک مجلس عقد کوچک گرفت و خودش صیغه محرمیت بین مان جاری کرد.”

همین یک موضوع، جدا از فاصله رفتاری او  با زندگی امروزی زنان عموما پایتخت نشین، ریاکارانه و در عین حال جلوه ای  از محافظه کاری فرهنگی به همراه دارد که  بن مایه اش  می تواند برخاسته از مناسبات غیر شهری باشد، اما این نشانه های ناخودآگاه یک چیز را  به ما گوشزد می کند و آن این که تغییر رویکرد موضوعی از اجتماعی به اجتماعی دیگر، در یک رمان یا داستان چندان ارادی و از پیش تعیین شده نیست.  مدرن و شهری بودن(بی هیچ ارزشگزاری ای) بیش از آن که نام بردن از نمادها و مظاهر شهری و اسم های  شیک بر آدم های داستان باشد، فرهنگی است که در پس رفتارمان  خود را آشکار می کند. به عبارت دیگر نویسنده در گذر از پیشینه  فرهنگ روستایی با شرعی جلوه دادن رابطه خود با بهرام  هنوز در خلق شخصیت شهری با وجوه فرهنگی و رفتاری نوع آزادتر آن همچنان مسئله دارد.

نکته دیگر عنوان کتاب است که برپایه دوندگی ها و نرسیدن های روزمره در زندگی انتخاب شده، این نرسیدن ها و پارگی روابط در بافت داستان اهمیت دارد و تشبیه آن به خاطره ای بازمانده از دوران کودکی راوی است:”بهرام یادته بچه که بودیم توی مجله ها همیشه یه خرگوشی بود که باید از هزار تا مانع می گذشت تا به هویجی که اون سر دنیا بود برسه؟”

روز خرگوش رویکرد تازه ای به جهت تغییر فضای انسانی و جغرافیای انسانی و فرهنگی در کارهای سلیمانی پس از چند رمان: بازی آخر بانو، بازی عروس و داماد، خاله بازی، به هادس خوش آمدید  و مجموعه داستان پسری که مرا دوست داشت محسوب می شود. سلیمانی در یکی از مصاحبه هایش تاکید کرده است که پس از سی و اندی  سال زندگی در تهران قصد دارد پس از این رمان شهری بنویسد. روز خرگوش  از سوی نشر چشمه در سال ۱۳۹۰ منتشر شده است.