شاید بتوان گفت که در تاریخ اسرائیل این اولین باری است که این کشور با دستی بازتر در فضای دیپلماتیک منطقه مانور می دهد و البته اینبار تمام هم و غم و توجهش به حاشیه راندن ایران است. پس از یک دوره سردرگمی در سازمان دادن روابط با آمریکا از یکسو و ارزیابی تحولات در مصر، لبنان، عربستان و نیز سوریه و بازنویسی سیاست منطقه ای از سوی دیگر، اکنون نتانیاهو با زبردستی تلاش می کند ایران را به کنار رینگ بوکس بکشاند. هدف روشن است، اسرائیل دیگر نمی خواهد در منطقه پیرامونی خود تنها یک قدرت دفاعی و پدافندی باشد. با توجه به مجموعه تحولات در منطقه و نیز در آمریکا، نتانیاهو فکر می کند شانس بی نظیری برایش فراهم شده تا قدرت هژمونیک کشورش را در شعاع مرزی تحکیم بخشد. دیدارهای پشت سرهم ناتانیاهو از روسیه و رایزنی های بی وقفه و نزدیکی دو سویه تل آویو با مسکو و واشنگتن دقیقا در همین راستاست. امروز دولت نتانیاهو پا را فراتر نهاده و از گسترش شهرک سازی در مناطق مورد دعوا با فلسطینیها به دنبال دستیابی به توان انحصاری استراتژیک در ورای مرزهای کنونی خود- البته در گستره ای نه چندان باز، می باشد.از اینرو، در قاموس دیپلماسی نتانیاهو، نه ایران، نه ترکیه و نه هیچ قدرت دیگر نباید حضور مداخله گرانه در شعاع هژمونیک اسرائیل داشته باشند؛ چه برسد به آنکه بخواهند و یا بتوانند به گونه ای اهداف خود را به اسرائیل دیکته کنند. اینجاست که نتانیاهو مصمم است تهران را وادار کند با نرمش قهرمانانه دیگری ازحضور نظامی-امنیتی در منطقه ی مجاور اسرائیل دست بکشد و یا با دست زدنبه یک واکنش نسنجیده عصبی به دام درگیری مستقیم با قدرت های منطقه ای و احتمالا آمریکا بیافتد. تا اینجا نتانیاهو به خوبی و ثابت قدم توانست با همه کارت ها بازی کند. اما در عالم سیاست شاید در بهترین شرایط بتوان ۵۰ تا ۶۰ درصد پیامدها را تجزیه و تحلیل کرد و نمی توان تأثیر احتمالات نابهنگام سیاسی تا طبیعی را نادیده گرفت.
اسرائیل و اعراب
از یکسو بخشی از جهان عرب در جنگ و ویرانی گرفتارشده است و تا آینده های دور دردسر سیاسی- امنیتی و بار مالی سنگین بر دوش جهان اسلام خواهد بود. عراق، لیبی، سوریه، لبنان و یمن اکنون کانون های رقابت خونین فرسایشی بین قدرت های مسلمان منطقه هستند. داعش هم که در این بین نه تنها آبرو و اعتبار وهویت و وحدت ملی شکننده کشورهای درگیر را به سخره گرفت که فراتر از آن اعتماد و اعتقاد نیم بند به -به اصطلاح- امت اسلامی را هم بر باد داد. دیگر نه عراق صدام مانده که دست کم در شعار، امید عربی و خار چشم اسرائیل باشد و نه اکنون سوریه ی اسد و پلتفرم لبنان حزب الله یارای پشتیبانی منظم و مطمئن از گروه های جنگ طلب فلسطینی را در برابر اسرائیل دارند.
از سوی دیگر، آن دسته از کشورهای عربی و اسلامی که به جنگ داخلی و فروپاشی ملی دچار نشدند، آنچنان درگیر منازعات و رقابت های بی سرانجام پر هزینه و بدنام کننده در کانون های بحران منطقه شده اند که گویی راهی برای برون رفت نداشته و سرنوشتشان به ادامه بحران گره خورده است. به نظر نمی آید که این کشورها هرگز بتوانند راهی برای مصالحه بین خود پیدا کنند و در واقع ناچار به ترتیباتی در منطقه دچار بحران خواهند شد که قدرت های جهانی به آنها تحمیل خواهند کرد. گذشته از این، دولت های مصر، ترکیه، ایران و عربستان اگر نه در جنگ داخلی که با مشکلات قومی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی در داخل روبرو هستند و به یک سخن در بطن حکومت و در جامعه گرفتار تنش ها و تشتت فرساینده هستند. در این بین حاکمیت روحانی در تهران نه تنها در میان ملت خود منزوی و بی آبرو و بی اعتبار است که شاید بتوان گفت مقبولیتی بین ۱۵ کشور همسایه ندارد. همچنین، برای نخستین بار در تاریخ منازعه اعراب و اسرائیل است که آنها علیه جمهوری اسلامی به عنوان دشمن مشترک به ائتلاف غیر رسمی و اما فعال رسیده اند. هر آینه، مایه تأسف است که دو ملت کهن ایران و اسرائیل که در بطن تمدن و فرهنگ منطقه ریشه هزاران ساله دارند و هر گز هم با هم به گونه ای اصطکاک منافع نداشته بودند که دشمنی آندو را ایجاب کند؛ در این چهل سال به جای تعریف سیاستمدارانه مصالح و منافع- اگر حتا نخواهند منافعشان را بهم گره بزنند، مدام برای هم شاخ و شانه کشیدند و بی مهابا با هم بدی کردند. باری، مبادا ادامه این حسادت ورزی کور کورانه و خصومت و عصبیت جاهلی، بویژه در شرایط خطیر کنونی، فردایی پر از کینه را برای دو ملت و بلکه برای کل منطقه در پی بیاورد!
نتانیاهو و ترامپ
امروز نتانیاهو می تواند بغض فروخورده ۸ ساله رادر آغوش ترامپ بترکاند؛ درست مانند همان بمب هایی که او هر از گاه روی تابلو های افشاگرییش نقاشی می کند. شاید در خواب هم نمی شد اینگونه آسان از عصیان تیم مسامحه کار اوباما راحت شد! اما یک واقعیت را نمی شود از نظر دور داشت که با همه جوسازی های حقوقی و حقیقی علیه نتانیاهو در غرب و در خود اسرائیل، او نشان داد که اراده ای آهنین دارد و برای آمال و مرامش که به راستی ورای قدرت طلبی، چیزی جز کیان ملت یهود و اسرائیل نیست؛ تمام قد خود را وقف کرده است. نویسنده نمی خواهد دغدغه ها و سیاست ها و به قولی هوچی گری پوپولیستی نتانیاهو را توجیه کند. او نقش یک روی سکه ای است که چهره جاه طلب ترامپ روی دیگرش حک شده است. اینکه این دو شخصیت همسان با چه نگاهیاهداف کلان خود را برای خاورمیانه ی فردا ترسیم خواهند کرد شاید هنوز چندان روشن و متقن نباشد؛ اما اینکه هر دو می خواهند اینبار پاسخی خرد کننده به حضور ایران در منطقه بدهند به نظر جای تردید ندارد.
در حال حاضر، توافق اتمی قدرت های جهانی با ایران تحت الشعاع تلاش ایران برای بهسازی توان موشکی خود و بهره گیری از آن در اعمال سیاست های ماجراجویانه در منطقه قرار گرفته است. اصرار بسیار نتانیاهو پیرامون عدم کارکرد و قابلیت و وجاهت برجام در روزهای اخیربرآن بوده است تا فضای سیاسی غرب را برای هجمه دیپلماتیک ترامپ مهیاتر و داغ تر کند. این بدان معنا نیست که آمریکا تحت تأثیر اسرائیل و منافع و منویات آن کشور است. همانگونه که ترامپ بارها گفته است، او همه معادلات را تنها از ورای عینک منافع آمریکا می بیند؛ و نه منافع و مصالح جمعی دنیا و یا حتا منافع مشترک با متحدان خود. اسرائیل هم از این منظر برای آمریکا تافته جدا بافته نیست. به نظر نویسنده حتا اگر دمکرات ها به کاخ سفید می رسیدند باز هم در یک مقطع زمانی مناسب و نه خیلی دیر سعی می کردند سوراخ های برجام را تنگ تر کنند و اصولا انداختن ج. ا. به موضع عکس العملی برای آمریکا یک تاکتیک طعنه آمیز و یک طنز نغز است. حکومتی که با کمک کردن به مبارزان موهوم و متعصبین بی ریشه و حکومت های گدای این سو و آنسوی دنیا می خواسته است به زعم خود کدخدا را عاصی کند؛ شاید باید این روزها را هم ببیند. به هر روی، موضع آمریکا روشن است؛ نه، به توان نظامی غیر متعارف ایران!
اینکه این حجم بزرگ از اسناد چگونه به دست موساد رسید و آیا دستگاه اطلاعاتی ایران عمدا” می خواسته برای بزرگنمایی دانش و توان فنی هسته ای کشور این مجموعه را به کمک بوق و کرنای اسرائیل در معرض دید جهانیان بگذارد چندان مهم نیست. دستیابی به این کلکسیون قدیمی و افشاسازی آن به هر شکل که تعبیر شود بی تردید یک بی آبرویی برای آخوندهای بی کیاست و بی لیاقت ایران است و از این مهمتر برگ برنده ای در دست کاخ سفید خواهد بود برای پیاده کردن همان تاکتیک های طعنه آمیز همیشگی در برابر ایران و نیز متقاعد ساختن فضای مردمی در اروپا و آمریکا جهت طرح فشارهای بیشتر بر ایران تحت حاکمیت آخوندها.
نقطه تماس تل آویو و واشنگتن در برابر تهران در برهه تعیین کننده امروز همانا کوتاه کردن دست آخوندهای سپاهی از ماجراجویی در منطقه است. یادمان نرود که دولت ریگان هرگز حاضر نشد با گورباچف پیرامون بازی موشکی موسوم به جنگ ستارگان کنار بیاید تا زمانیکه او دست هایش را در منطقه بالا برد و راضی شد که به خفت تجاوزکارانه در منطقه پایان بدهد. به نظر نویسنده هر چند در ایران کنونی بازی در دست عقلایی چون گورباچف نیست؛ اما در سیستم سیاسی آمریکا، خواه عاقل و یا جاهل حق امضاء داشته باشد، نقطه عزیمت در هرگونه تقابل و یا تعامل با ایران، کنترل و مدیریت سبک و سطح بازیگری و کنشگری ایران در منطقه و نیز پایان دادن به حضور نظامی – امنیتی آن کشور در حوزه نفوذ پیرامونی و بویژه در منطقه بحران است. تهران، اگر چه دربند بیماری مزمن خودشیفتگی و خودفریبی است؛ اما تا آنجا در منطقه تنهاست که حتا آنکارا که زبانش علیه رفتار نتانیاهو باز است؛ مهر تأیید بر مداخله نظامی احتمالی اسرائیل در سوریه و بمباران مواضع ایران در دمشق زده است.
نتانیاهو و پوتین
مانورهای بی تعارف و غیرمتعارف پوتین در توسعه طلبی مرزی و ارضی در حوزه اوراسیا و ناتوانی اروپا در آرام کردن عطش این یادگار کی جی بی و وارث خلف پطر کبیر، جوازی است برای مسکو که جای پایش را در سوریه و آبهای حاشیه تثبیت کند. واشنگتن این سهم خواهی استراتژیک را درک می کند. درک متقابل مسکو و تل آویو در خط کشی حوزه عمل استراتژیک دو کشور در این منطقه بی ثبات و پایبندی دو طرف به اصل امنیت متقابل در هر گونه مانور نظامی و سیاسی، حضور ماندگار روسیه را در هر گونه ترتیبات آینده سوریه برای اسرائیل توجیه می کند. اسرائیل مطمئن است که مسکو با برگ تهران در برابر تل آویو بازی نمی کند. اما آیا تهران در بازی منطقه ای خود می تواند به شخصیتی دل خوش کند که نمونه پیشرفته ترامپ و نتانیاهو است. آخوندهای ایران اگر برای خودشان هم نگران باشند و تجربه های خودشان را با روس ها به یاد بیاورند، می توانند بفهمند که سرنوشتشان نه در منطقه که در متن خیابان های تهران به اشاره سرانگشت مردی بسته است که قربانی کردن در خون اوست.
در پایان، اوضاع حاضر بر وفق مراد دولت نتانیاهو است و احتمالادر آینده پیش رو نیز این روند ادامه پیدا کند. این یعنی ریسک فرو رفتن ج.ا. ایران در باتلاق تحولات ناخواسته و شاید ناگهانی در – به اصطلاح- حوزه نفوذش بیشتر خواهد شد. اینکه نتانیاهو دست بالا را در برابر ایران بازی می کند در واقع بدان روست که آخوندهای حاکم بر ایران در بالاترین حد انزوا در میان مردم خود بوده و در نهایت انفعال در ایفای نقش منطقه ای و ترمیم رابطه با دشمنان سنتی اسرائیل- کشورهای عربی، هستند. شاید برخی ادامه ی حضور اسد را در ویرانه های سوریه دلیل بسط استرانژیک تهران بدانند که البته با در نظر داشت حضور پررنگ روسیه چنین برداشتی نمی تواند جدی گرفته شود. هرچند هزینه گران بدبختی یک ملت تاریخی- سوریه- در پس خرابه ها به پای مردم ایران نوشته خواهد شد!
نویسنده در همان آغاز بحران سوریه نوشته بود که ادامه حکومت اسد، مدل افغانیزه شدن را برای آن کشور به بار خواهد آورد. پس از سال ها جنگ، اکنون گویا کشور سوریه تنها در دمشق و مدار حاشیه آن خلاصه شده است. واقعیت آن است که وضعیت امروز دمشق اسفناک تر از کابل در طول جنگ داخلی است. در این شرایط تنها هزینه مالی و جانی اسد برای تهران مانده است و دیگر هیچ! اگر چنین است آیا نتانیاهو آخوندهای سپاهی ایران را به درگیری تشویق می کند و یا آچمز شدن تهران در بازی شطرنج منطقه عربی – اسرائیلی برای تل آویو کافی است؟
آیا فشار های هوشمند آمریکا می تواند درد زایمان را در بطن تهران تحریک کرده به جلو اندازد تا در آن زادروز با شگون، کابوس درگیری و دشمنی تهران و تل آویو به پایان برسد؟