روزی که خشت وبنای سازمان ملل وبه تبع آن حقوق بشرنهاده شد، بهائیان ایران فکر نمی کردند روزی برای دادخواهی، گذرشان به این سازمان بیافتد وآنقدر به خاطرعقیده وباورهای دینیشان به طور پیوسته مورداذیت وآزارقراربگیرند که مجبور باشند برای تشریح اوضاعشان نمایندگانی دائمی درآن سازمان داشته باشند، بهائیانی که ازتریبونش باید پیام های صلح وآرامش ونوعدوستی دین خود را به گوش نوع بشر برسانند، اکنون مجبورند از ستم هایی که برآنان از سوی حاکمان اسلامی ایران روا داشته می شود، با همنوعانشان سخن بگویند.
بهائیان درچهل سال اخیر آنقدر از سختی ستم ها، ونفیر نفرت ها وهمچنین تضییع حقوق حقه ی خود، سخن گفته اند وآن سازمان نیز شنیده است، که سخنان من، به عنوان یک ایرانی وهموطنشان، شاید تکراری وخالی از تازگی باشد، اما مطلبم به فرض تکراری بودن، به خواندنش می ارزد، چون اینبار دادها و دادخواهی ها، ضجه ها و فریادهای ناشی از خرابی ها و خانمان سوزی ها ازحنجره ی یک غیر بهائی برخاسته، و دستان یک غیربهایی،برای فریادرسی به هموطنان بهایی به سویتان دراز شده. غیربهایی که همانقدر ازایران حق حیات وآب وخاک دارد، که یک بهایی، یا یک یهودی، و…
همانقدرکه ایران سرزمین آباء اجدادی مسلمانان و یهودیان وزرتشتیان است، سرزمین دیرین پدران بهائیان هم بشمار می رود. همانگونه که آلمان سرزمین آباء اجدادی بسیاری ازیهودیان بشمارمی رفت و صدها سال درآن ساکن بودند، بی آنکه کسی را مورد اذیت وآزارقراردهند، یا زمینه ضرر و خیانت و نابودی وطن یا هموطنانشان رافراهم ساخته باشند، اما فقط به جرم یهودی بودن، به دست هیتلر وسازمان مخوفش گشتاپو، چنان سرگذشتی برآنان گذشت، که سرشان را به تاوانش دادند، وفاجعه ای به نام هولوکاست شکل گرفت، تابرای همیشه برپیشانی ورواق تاریخ، باقی بماند و ما و آیندگان به همین وسیله بانام هیتلرآشنا شویم واز رفتار ضدبشریش ابراز انزجار نمائیم.
اگراین فاجعه دردناک به تلاش یهودیان ستم دیده وباهمت مجامع جهانی بشری ثبت نمی گردید، اکنون از لوح خاطرجهان وجهانیان محوشده بود. امروز دیگر افکارجهانی خوب می دانند، که دین یهود، و قوم یهودبهانه ای بیش نبود، آنچه برای هیتلر مهم وعیان بود، توان اقتصادی، رشدونفوذ هوشمندانه ی یهودیان درآلمان و اقصا نقاط جهان بود،که اورادچار واهمه و وحشت کرد، تامبادا مانعی برسرراه تجاوزطلبی وکشورگشائیش باشند.
هیتلر، نکته ی توان و قدرت و نفوذ مادی ومعنوی یهودیان راخوب درک کرده بود، اما این نکته را نفهمیده بود،که آنها ازداشته ها وتوانایی های خود، فقط جهت پیشبرد صلح و آرامش وتعامل انسانی درجهان استفاده می نمایند، نه برای جنگ وغارت وخونریزی و ویرانی. حتی بادست ردی که یهودیان برسینه اش زدند وراضی به همراهی وهمکاری بااو جهت پیاده کردن اهداف شومش نشدند، نفهمید که آنها اینکاره نیستند،وآنقدرمردمی آرامند،که حتی اگر با او نباشند علیه اش هم نخواهند بود.
نمی خواست بفهمدکه یهودیان هزاران سال است دارای این توانایی هاهستند ودرطول تاریخ موجودیتشان، بارها برایشان شرایط وزمینه های کشورگشایی وتسلط بر جهان پیش آمده است اما، ازآن روی برگردانده اند.
آنها آنقدر ازجنگ وخونریزی وآدمکشی روگردانند، که پراکندگی و آوارگی وکوچ اجباری ازسرزمین چندهزارساله ی پدری خود یعنی اسرائیل را به جان خریدند، تا به قهر و آشوب وجنگ دست نزنند.(آنچه امروز یهودیان جهان را مجبور به انسجام نیرو و تمرکز قدرت وسرمایه نموده تا گاهی به زور متوسل شوند،ودر زادگاه وسرزمین پدری ومادری خود دولتی مقتدرتشکیل دهند، ترس ازهولوکاست هیتلری بودکه ناجوانمردانه برآنها روا داشته شد، وصدالبته واهمه ای است از هولوکاست های متعددی که درآینده تحت نام های دیگری ممکن است برایشان اتفاق بیافتد).
پرواضح است که یهودیان، امروز چنان از حقوق حقه ی مادی ومعنوی خود درجهان باقدرت واقتدار دفاع می کنند ودرصحنه ها ومجامع بین المللی حقوق بشری حضوردارندوصدایشان را به گوش جهانیان می رسانند، که نیاز به دفاع وسخنان چون منی ندارند، اما چون می خواستم ظلم روا شده، ومظلومیت بهائیان وطنم رابه تصویر بکشم،برای تثبیت این تصویر نیازمند نمونه ای واقعی وتاریخی بودم،که نمونه ای شبیه تر به هولوکاست هیتلری نیافتم.
اگربه خوبی ودقت بنگریم، نه ظالمان ایرانی درشباهت هیتلری چیزی کم دارند، ونه مظلومان بهایی ازیهودیان آلمانی، فقط با این تفاوت، که آنچه را یهودیان ازتوانایی هایشان به پنج هزاروپانصدسال به جهانیان معرفی واثبات کردند، بهائیان درطول یکصدوپنجاه سال توانستند به نمایش بگذارند. ونکته ی اساسی ضدیت با بهائیان همینجاست، یعنی پیشرفت همه جانبه وبی امان درتسخیر دلها وباورهای دینی مردم ایران وجهان. (این اعتراف بعضی از روحانیان فعال وبرجسته ی شیعه درارتباط با بهائیان است که به صراحت گفته اند، اگر باآنها به مبارزه برنمی خاستیم اکنون تمام مردم ایران بهایی بودند واثری از اسلام وشیعه باقی نمانده بود)
ازرنجی که بهائیان وطنم دراین چهل سال برده اند،کدامیک از هزاران را بگویم،که آن سازمان محترم نشنیده، یامأموران وکارگزاران رسمی اش به کرات ندیده باشند.اصلاً هدفم بیان نوع یا انواع اذیت وآزارهای رواشده برآنان نیست، بلکه سخن از صبر وتحمل ودرایتی است که آنها درمقابل شدت شکنجه های رواشده ازخود نشان داده اند، وهمه رابه حیرت واداشته اند، تا وجدان های بیدارو انصاف های هوشیار ازخود بپرسند،اینان دیگر کیانند، و پیروان چه آئینی اند، که درمقابل این همه ظلم،دربرابر این همه جور، نه دست به قهر وجنگ وجدال زده اند، ونه چنگ به بی ادبی وبی نزاکتی اخلاقی که حتی حاضرنیستند،ناسزائی نثار دشمنان خویش نمایند؟ تاجایی که هموطنی غیربهایی، ازشدت این مظلومیت،ودرمقام دفاع وهمدردی باآنها قلم به دست بگیرد، وبه آن سازمان حقوق بشری بنویسد، اگر هیتلر دیروز فقط کوره های آدم سوزی به راه انداخته بود، درایران برای بهائیان کوره هایی راه افتاده که آنها را باخانه هایشان یکجا می سوزاند، کوره هایی راه افتاده که رحم به مرده هایشان هم نمی کند،و مرده ها را با قبرستان یکجا می سوزاند، واین درحالی است که بیشتر حاکمان جهان، خوب یا بد، کم یا زیاد،برای شهروندانشان خانه و سرپناه می سازند.
باتوجه به این اوضاع و نظربه این اوصاف، اکنون من نه به عنوان یک ایرانی ونه با عِرق ناسیونالیستی،بلکه به عنوان یک نوعدوست بشر، ازآن سازمان گسترده وباتجربه جهانی می پرسم نام این جانیان ظالم، ونام این فاجعه ، که جمعیتی ازپیروان یک دین را به بهانه وبه جرم اعتقادات وباورهای مذهبیشان بکشندو خانه هایشان رابه آتش بکشند، و بازماندگانشان راازتمام حقوق انسانی وازهمه ی فعالیت های اجتماعی محروم سازند،را چه باید گذاشت؟
نامشان هرچه باشد مهم نیست، مهم این است که جانیان حاکم برایران را کمترازهیتلر ندانیم،و نوع فاجعه را کمتراز هولوکاست نخوانیم، واین نکته را بخوبی و با دقت به همه ی بشردوستان وفعالان حقوق بشر یادآوری نمائیم،تا فراموش نکنند، هیتلر و هولوکاست درآلمان به پایان رسیده، اما در ایران ودررابطه با بهائیان مظلوم هنوز ادامه دارد.