یادی از دکتر سعید فاطمی
تقدیم به بانو دکتر مینو ورزگر- فاطمی
مرگ هیچکس پایان او نیست. آغازی دوباره از بودنِ هستی بخش و لایزالِ وجود اوست که ورای مرگ سر می کشد و در جریان زندگی آنان که دوستش می داشتند و یا به لحاظ اجتماعی ارج دارش بودند، دوباره جاری و جاودانه می شود.
هر آن کس که گرامی داری، انگار هیچ گاه نرفته است و در اصل بیش و نزدیکتر از پیش با توست. هر وقت و هر جایی که به او بیندیشی، او با توست، بویژه که در کنار رودخانه جاری و یا دریای بزرگ باشی. و اگر خواستی می توانی چشمانت را ببندی و رو در رو با او، از مهربانی و گرمای وجودش جان بگیری، و با وی گفت و گو کنی و بگویی:
سپاسگزارم از این که در عهد و زمانه تو در این جهان زاده شدم. سپاسگزارم که تو نصیب من و ما شدی.
من نیز به سهم خودم، در مدت این دو سال و اندی گذشته بسیار با آن سالار، دکتر سعید فاطمی، بوده ام و بسیار نام و یادش را در خلوت خود نجوا کرده ام.
و مر او را سپاس گزارم برای همه ی درس های جاودانه که از او آموختم.
مر او را سپاس گزارم برای انتخاب های سترگش در بزنگاه های تاریخ مردم میهنمان، ایران.
شهامت هایی که او در بی نظیرترین لحظات تاریخ بخرج داد و با از جان گذشتگی قامت استوار کرد.
مر او را سپاس گزارده ام که در انتخاب میان ممکن و ناممکن، او ناممکن را برگزید.
او ناممکن را برگزید، چون آمال در سر و آتش در سینه داشت، چون مرد رویاهای بزرگ بود. رودخانه ای بود که بسوی دریای بزرگ جاری بود.
او رویای آزادی، استقلال و سربلندی میهنش را داشت – آنهم در زمانه ای که این رویا در رویارویی با بزرگترین امپراتوری جهان بود.
قهرمانان رویای وی، دو رهبر بزرگ ملی ایران، دکتر محمد مصدق و دایی اش، دکتر حسین فاطمی بودند. قهرمانانی که او همواره پیرو و ارج گذار بود و تا نفس آخر رهروشان بود. بنابر داوری تاریخ، این رهروی توأم با حقیقت بینی بود. دکتر سعید فاطمی خود روزنامه نگاری برجسته و آزادی خواه و استاد نقد ادبی بود. او بر اثر باورش به آزادی انسان ایرانی و رهایی هم میهنانش از بندهای استعمار بین اللملی بود که به آن دو بزرگ مرد، در جایگاه تجلی آرزوهای یک ملت، ارج می نهاد.
دکتر فاطمی می دانست که بدون آرزو زیستن، یعنی مرگ واقعی آدمی. او هرگز چه پس از ضربات چاقوی بی رحمانه ای که بر پیکر مادرش فرود آمد، و چه پس از قتل بس ناجوانمردانه دایی اش، و چه پس از مرگ مصدق بزرگ و چه پس از سالها زندان، شکنجه و محرومیت کشیدن، هرگز از داشتن رویا و آرزوی بزرگ برای ایران دست نشست. و اکنون خود وی نیز در میان ستارگانی است که همه شب آسمان آرزوها و آمال یک ملت را روشن می کنند.
و مر او را سپاس می گویم، که بنابر گستردگی و ژرفای دانشش در زمینه ادبیات و اساطیری تطبیقی، بهتر از هر کسی به اهمیت و معنای نمادها و اسطوره ها در شکل بخشیدن و بسترسازی آرزوهای ملی و فرهنگی آگاهی داشت. با رخداد بس ناگوار بیست و هشت مرداد، او بیش از پیش در عهد و پیمانی که با رهبرانش و یارانش بسته بود، ثابت قدم و کوشا باقی ماند. این دانشمند بزرگ به نیکی می دانست که انسانهای بزرگ در نمادها و اسطوره های یک ملت جاودانه می شوند و تا این اسطوره ها و نمادها باشند، امید و آرزوهای یک ملت همچنان در رودخانه ای خروشان روی به سوی دریای بزرگ دارند تا نا ممکن را ممکن کنند. تمامی هستی اجتماعی دکتر فاطمی تا آخرین نفس معطوف حفاظت و بزرگداشت این دو اسطوره تاریخ ایران بود.
مر او را سپاس می گویم که در زمانه ای که من بخت زاده شدن یافتم، او بود، و مرا و بی شمارانی را هستی بخش معنای اسطوره ها و نمادهای جاودان شد.
و مر دکتر فاطمی را سپاس می گویم از برای درس هایش،
درس پی گیری بی امان آزادی و کسب افتخار برای میهنش،
درس انتخاب رویای ناممکن،
درس شهامت ورزیدن در لحظه های بی نظیر تاریخ،**
درس وفاداری به عهد و پیمان،
درس پاسداری و ارجگذاری بر اسطوره ها و نمادهای یک ملت برای سربلندی ایران.
بزرگا مردی بود دکتر سعید فاطمی.
مر او را سپاسگزارم.
* متن به روز شده سخنرانی دکتر حمید اکبری در مراسم نخستین سالروز درگذشت زنده یاد
دکتر سعید فاطمی در آتلانتا.
** این جمله اقتباسی است از تیتر مقاله زنده یاد دکتر خسرو سعیدی درباره زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی: «شهامت در لحظه های بی نظیر تاریخ».