حاشیهنویسی بر حاشیههای فستیوال لندن
در هر تجمع فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی اتفاقاتی رخ میدهد که حاشیهساز میشوند که برخی از آنها گاهی چنان جدی هستند که از حاشیه به مرکز برنامه میآیند و حتی اصل و علت وجودی برنامه را به پرسش می کشند و توجه عموم را متوجه خود میکنند. یعنی حتی حاشیه از خود موضوع جدیتر میشود و بعدها اساس بررسی قرار میگیرد. در اینجا من به برخی از حاشیهها، بدون ترتیب خاصی و در دو قسمت، میپردازم. امیدوارم شماری از آنها برای ادامهی کار فستیوال جالب باشد و شاید به نیکیهایش بیفزاید و از ضعفهایش بکاهد.
۱ـ بولتن فستیوال در محتوا و شکل
بولتن فستیوال (دفترچهی برنامهها) لندن در مجموع آبرومندانه تنظیم و صفحهبندی شده بود. این بولتن در ۲۲ صفحه رنگی چاپ شده بود که پنج صفحه ی آن را تبلیغات تجاری اشغالکرده بودند. احتمالن از این راه خرج دفترچه ارزانتر یا شایدم مجانی تمام شده باشد. به نظر من اطلاع رسانی برنامهها نسبتا خوب و بازگوکنندهی مهمترین مطالب لازم برای دیدن هر نمایش بود.
در صفحهی نخست بولتن کل برنامه در یک نگاه درج شده بود تا تماشاگران بتوانند خیلی سریع به کل نمایشها اشراف بیابند. در صفحه دوم بولتن چشمم به پیام دو زبانهی خانم فرخنیا برای فستیوال میافتد. از فهم زبان انگلیسی آن ناتوان هستم. پس به سراغ فارسی آن میروم. متاسفانه متنی خودمانی که درخور پیام فستیوال نیست، توجه ام را جلب میکند. همچنین نبود ویرگول و نقطه و فاصله در پی جمله قبل، کار خواندن مرا با اندکی مکث و اشکال روبرو میکند. اگر معیار را برای آغاز جمله جدید نقطه بدانیم، در جمله ی دوم متن دچار اشکال شده است و فعل به نادرستی صرف شده. از همه مهمتر نوع بیانِ منظور فارسی نیست، بلکه نوعی گُرته برداری از زبان انگلیسیست. در فارسی ما نمیگوییم “… در مقابل مشکلات مثبت باشم …”! در بیشتر متن به جای «آ» از «ا» استفاده شده است و حتی از نقطهی پایانی پیام صرفهجویی به عمل آمده است! بیشک ما در زندگی روزهمره با کلام و بیانی شکسته و ناقص سخن میگوییم و شنونده هم منظور ما را می فهمد. البته در این پیام هم فهم مطلب دشوار نیست، چون از محتوا و شکلی ساده برخوردار است، اما برای یک بولتن هنری به گمانم به نثر بهتر و دقت بیشتری نیاز داریم. باید میان متن یک بولتن هنری با یادداشتی برای یک دوست تفاوت قائل شویم. بیشک لازم است برای چنین کارهای جدی، نوشته را حداقل دو نفر دیگر بخوانند و یک نفر که اندکی زبان فارسیاش به قول بهمن فرسی «نم غربت» نگرفته است، راستگردانی (تصحیح) کند. این تذکر از آن رو بود تا ارزش کار و زحمت بولتن محفوظ بماند و از صدمه به دور.
۲- تیم همکاران و فضای کار
آنچه برای من بسیار جالب و سخت با ارزش بود تیم برگزاری و یاوران عملی فستیوال بودند. اینها در طول چهار روز همواره مهربان، با لبخند با تماشاگران و گروههای نمایشی برخورد میکردند. گرچه مورد استثنایی هم بود که دلخوری دو سویه ایجاد کرد، اما اولن یک مورد بیشتر نبود، دومن و از همه مهمتر نظم و توجه و علاقه و همیاری اینها از یک سو و وجود اینهمه نیرو برای بخش اجرایی را من در هیچ یک از فستیوال های تئاتری ایرانیان ندیده بودم.
آرزوی من تداوم کار این گروه و تقویت مداوم آنها برای برگزاری فستیوال های آینده لندن است.
۳- نظرسنجی نمایش ها
در طول فستیوال در پی هر نمایش برگهی نظرسنجی شکیلی در اختیار تماشاگران قرار میگرفت که میتوانستند دربارهی نمایش دیده شده به قضاوت بنشینند و نتیجه را در برگهی مذکور درج کنند و برگه را داخل جعبهای بیندازند که توسط فردی که جلوی در ورودی سالن ایستاده حمل میشد. برگهی نظرسنجی به نظر من بسیار اعلا و اندکی هم بزرگ و از ضخامت زیادی برخوردار بود و همین کار تاکردن و داخل جعبهی نظرات قراردادنش را دشوار میکرد.
نظرسنجی و انتخاب بهترین نمایش برای هر سه سوی شرکت کننده، یعنی گروه نمایش، تماشاگران و مجریان فستیوال، کاری شایسته و جالب و صد البته هیجانانگیز است، اما شیوهی این کار همواره مورد توافق هر سه گروه به یک اندازه نبوده است.
آنچه از توضیح مجری نظرسنجی در پایان برنامه شنیدم شیوهی کار چنین است که دادهها را به برنامهای ( «ای بی اس اس» ) میدهند که با توجه به میزان ارزش هنری اعلام شده از سوی تماشاگر میزان توجه و استقبال هر نمایش به طور جداگانه انتخاب شود. این شیوه به هر صورت مانند بسیاری از شیوههای فاکتورگیری با معایبی همراه است. چون از مختصات یک همهپرسی دقیق برخوردار نیست. برای مثال نمایشی که از ۲۵ تماشاگر برخوردار بود با نمایشی که برعکس از هفتاد تماشاگر برخوردار باشد، میتواند نتیجهی نظرسنجی را از محتوا مختل کند. چون تعداد آرا معیار است. از سوی دیگر برنامه طوری تنظیم شده است که اگر نمایشی همهی تماشاگران را به یک اندازه مجذوب کند و همگی «بیشترین رضایت» را انتخاب کنند، برنامه خودکار (اتوماتیک) این نظرسنجی را باطل اعلام میکند. تقلب در نظرسنجی هم ممکن بود. شما می توانستی به راحتی به جای یک رای دو رای، حتی در مواردی بیشتر، را به داخل صندوق بیاندازید. بی آنکه بخواهم نتیجهی نظرسنجی را به پرسش بکشم، می خواهم عدم رضایت خود را از نوع نظرسنجی ابراز کنم. در ضمن از میان نمایشها گروه «این منم» به کارگردانی آقای داریوش رضوانی حاضر به شرکت در این نظرسنجی نشد و علت برای من ناروشن ماند. اینها تنها گروهی بودند که به نظرسنجی تماشاگر توجه نداشتند.
۴- کم و کیف تماشاگر
کمترین تعداد تماشاگر را من نزدیک به ۲۵ نفر شمردم و بیشترین را حدود هفتاد نفر. اگر روز افتتاحیه را در نظر نگیریم، بیشترین تماشاگر را گروههای مقیم لندن داشتند و کمترین را گروههای مهمان. جای تاسف بود که دوستان تئاتری مقیم لندن و شرکتکننده در فستیوال، کمترین حضور را در نمایشهای مهمان داشتند. با توجه به اینکه هر نمایش تنها با نفس ِ تماشاگر گرما و قوت اجرایی میگیرد، این دوستان کمترین همکاری را در این زمینه داشتند و تنها به فکر اجرای خود و جذب حداکثری تماشاگر برای نمایش خود بودند. این عدم حضور که علت مالی هم نداشت، چون بلیت ورود را مجریان فستیوال برای همه گروهها مجانی کرده بودند، عملی غیر صنفی بود و گروههای مهمان را سخت آزرد، البته میتوان عوامل شغلی و مشغلههای شخصی را دخیل در این رفتار دانست، اما نباید همهی علل را در آنها خلاصه کرد. در مجموع می توان گفت که ۶۰۰ تماشاگر برنامههای فستیوال امسال لندن را به تماشا نشستند. بیشک بخشی از این تعداد تماشاگر هر روزه بودند. اگر بخواهیم میانگین تماشاگران را درنظر بگیریم، باید بگوییم که به طور متوسط در هر برنامه پنجاه تماشاگر حضور داشتند که البته برای شهری چون لندن و حضور اینهمه ایرانی تعداد چندان دلگرم کننده ای نیست.
متاسفانه ورود تماشاگران با تاخیر فراوان سبب اختلال در تماشا میشد که البته اینها به فرهنگ تماشاگر مربوط نمیشود، بلکه برنامهگذاران فستیوال نیز باید سخت مانع این بینظمی بشوند تا شاید فرهنگ تماشای تئاتری ما هم رشد کافی بیابد. از سوی دیگر حضور بچههای خردسال و گریه و شیون مداوم آنها و بیرون و داخل شدن مادر پدرهای اینچنانی هم تماشای برخی نمایشها را کاملا دشوار میکرد. در اینجا نیز تنها فرهنگ تماشاگر نیست که باید معیاری برای حداقل سن تماشاگر تعیین کرد
۵- جلسات نقد و بررسی
فردای هر روز نمایش (به غیر از دوشنبه روز چهاردهم) جلساتی در سالن تئاتر برای نقد و بررسی نمایشهای شب قبل تدارک دیده شده بود که متاسفانه من تنها در یکی از نشستهای آن امکان شرکت داشتم. در آن روز بیشترین تعداد شرکتکنندها همان تیم نمایشها بودند. مدیریت آن روز جلسه هم با اندکی اعمال نظر همراه بود. با اینهمه این روز را نمیتوان معیار همه جلسات دانست. با توجه به اینکه دوستان دیگری از جلسات بهتر و سالمتری خبر دادند که امیدوارم چنین بوده باشد و چنین روندی در جلسات آینده فستیوال تداوم یابد.
آنچه دوستان تئاتری ما در ارتباط با مقولهی نقد و بررسی یا جلسات اینچنانی باید بیاموزند، به قول افغانها، یک رنگی در کلام و نظر است. متاسفانه دوستان ما سخت از این غافله عقب ماندهاند. از همین رو نحوهی رفتارشان نسبت به کار همدیگر دچار یک بام و دو هواست. این دورویی متاسفانه تنها مختص لندن نبود در کلن هم ما از همین درد رنج میبریم. این شیوه ی کار را به پچپچههایی پاییزی در پشت سر و لبخندهای بهاری در حضور تشبیه کردهام.
مسئله دیگر که هنوز برای بسیاری از دوستان تاتری جا نیفتاده است، امر نقد کردن است. برخی گمان میکنند اگر کسی نکته یا ضعفی را عنوان میکند و انتقادی بر کاری روا میدارد، کارگردان حتمن باید پاسخ دهد و حتی باید سه برابر منتقد وقت دفاع از خود داشته باشد! بسیاری از دوستان فراموش میکنند که وقتی کاری رفت روی صحنه، سخن کارگردان هم با آن به پایان رسیده است. کارگردان هرآنچه می خواسته روی صحنه گفته است. نمایش کتاب تاریخ نیست که بتوان مدام بر آن حاشیهنویسی کرد. اگر هم بتوان نوشت، این وظیفهی به عهده کارگردان نمایش نیست.
۶- امنیت و تضمین سالن نمایش
در نمایش «شهرفرنگ» در صحنهای برای همراهی تعدادی بچه به تشویق بازیگران به بالای صحنه رفتند، کارکنان تئاتر برای تذکر و ممانعت از این کار دخالت کردند و آن را خلاف استانداردهای امنیتی سالن دانستند. من که همیشه گمان داشتم آلمانیها مردمانی سختگیر هستند با دخالت این چنانی این جماعت نظرم تغییر کرد. در سالنی که همهگونه تئاتر اجرا میشود، اگر بچهها بالای صحنه بروند، در صورت اتفاقی از سوی سالن بیمه نیستند! نمی دانم تا چه حد این ادعا درست بود، اما می دانم که دخالت اینها چند دقیقهای از وقت و حواس تماشاگر و نمایش را گرفت. شاید این تجربهی خوبی بود که در اجراهایی اینچنانی پیشاپیش با کارکنان تئاتر صحبت بشود.
همینطور چاقوی نمایش «این منم» سوژه شد و توجه کارکنان تئاتر را جلب کرد و قصد دخالت داشتند که به خیر گذشت. ظاهرا کارگردان از قوانین این چنانی باخبر بوده است، اما تعجیل و کمبود زمانی مانع شده که چاقوی دیگری برای این صحنه تهیه کند. البته که چاقوی این صحنه سخت خطرناک بود. با توجه به اینکه درگیری فیزیکی و غفلتی در آن صحنه حتی میتوانست مسئله ساز شود.
در همین ارتباط اسلحه به کار گرفته شده در نمایش «گفتگوی شبانه» چون از قبل اطلاع داده شده بود، خوشبختانه مشکلی به وجود نیاورد، اما انگار مسئولان تئاتر انگلستان نسبت به آلمان از حق دخالت بیشتری در ارتباط با وسایل نمایش برخوردارند.
۷- موضوعات نمایشها و کیفیت کلی آن
بیشتر نمایشها حول محور قدرت و شیوهی اجرای آن دور میزد. بر حسب تصادف فستیوال امسال لندن مقام سلطنت را مورد توجه قرار داده بود. بیشک این امر در ارتباط با نوع حکومت مداری در انگلستان سلطنتی نبود و تبانی هم میان گروهها رخ نداده بود، اما این امر قابل توجه بود. اگر بتوانیم امتیاز دهی به نمایشهای اجرا شده در فستیوال لندن را از یک تا ده بدانیم و به هر نمایش نمرهای بدهیم، میانگین آنها از سوی من تماشاگر ۵ خواهد بود. البته در مجموع نمایش های مقیم لندن از امتیاز کیفی بیشتر نسبت به نمایشهای مهمان برخوردار بودند.
۸- لهجهی نمایش صفرعلی قهوهچی
وقتی نمایش صفرعلی قهوهچی آغاز شد و بازیگر آن به لهجهی رشتی سخن گفت، یکی از تماشاگران این را نوعی توهین به زبان گیلک دانست و پس از چندین بار اعتراض بلند و تا حدی مزاحمتساز، سالن تماشا را ترک کرد. در اینجا من به خود حق قضاوت نمیدهم و در نقد نمایش مذکور نظرم را به لحاظ هنری/فنی در این باره بیان کرده ام. یعنی نمی دانم قصد کارگردان توهین به زبان رشتی بوده یا نه. این که بازیگر ادای این زبان را درآورده یا خیر؟ این را هم نمی دانم.
بازیگر را نمیشناسم، اما کارگردان را میشناسم و گمان ندارم در کار وی قصد توهین بوده باشد، اما فرض را میگذارم که توهینی رخ داده باشد، اما باز به دوست معترض این حق را نمی دهم که مزاحم دیدن نمایش گردد و سالن را به تشنج بکشاند. با توجه به اینکه راه اعتراض تنها یک شیوه ندارد. با توجه به اینکه شخص معترض خود از جامعه تئاتری است و باید راه اعتراض بهتر و شایستهتر را بشناسد.