در بخش نخست این نوشته، روند دگردیسی نهاد کنگره ایرانیان کانادائی(که به منظور ایجاد نهاد پایه و شناسه تاسیس شد) به “دسته سینهزنی تورنتو” شرح داده شد و چگونگی گروگان گرفته شدن کنگره به دست عوامل و پشتیبانان ج.ا. به تصویر کشیده شد. در بخش دوم آسیبهای وارده از این دگردیسی به همدارگان (کامیونیتی ) ایرانی در کانادا طی سه سال گذشته مورد بررسی قرار گرفت.
در بخش سوم و پایانی این گفتار به مسالهی بسیار مهم تأسیس و گسترش نهاد پایه و یا شناسه در دیاسپورا و نگهبانی از آن میپردازیم.
ضرورت برپایی نهاد پایه (شناسه) در همدارگان ایرانی ـ کانادایی
کشور عزیزمان کانادا مجموعه بی مانندی است از گوناگونی قومی، و زبان و فرهنگهای ناشی از این تنوع خیره کننده. تقریبن همگی اقوامی که به این سرزمین کوچ کردهاند توانستهاند در زمانی کوتاه نهاد پایه که در حقیقت شناسنامه قومی و فرهنگی آنان است را درون جامعه میزبان کانادایی بر پا کرده و با یاری گرفتن از کمکهای استانی و فدرال آن را در سطح ملی گسترش دهند. نمونههای موفق کنگرههای اقوام ایتالیایی، یونانی، چینی، ژاپنی، کرهای، اکراینی، پرتغالی، هندی، ترکیهای، ارمنی، مجارستانی، آلمانی، لهستانی، روسی از جمله نهادهای شناسه هستند که سالیان درازی است در کانادا فعالیت میکنند.
اقوام مهاجر در این سرزمین همزمان با آشنایی و آمیزش با زبان و فرهنگ و قوانین کانادایی با برپایی نهادهای پایه و شناسه ضمن حفظ و نگهداری فرهنگ و آداب و رسوم ارزشمند خود، به معرفی آن به جامعه میزبان و سایر اقوام دیگر نیز همت میگمارند. تلاشهایی از این دست نه تنها سطح تمدن و فرهنگ کانادا را ارتقا داده بلکه میراث فرهنگی اقوام گوناگون را به عنوان بخشی از گنجینه فرهنگی تمدن کانادایی حفظ و حراست کرده و به نسلهای بعدی انتقال میدهد.
در این چارچوب برپایی نهاد شناسه یکی از وظایف و مسئولیتهای هر همدراگانی، بویژه اعضای پیشرو و موفق و شناخته شده آن است. از اینرو شاهدیم که تقریبن قریب به اتفاق نهادهای شناسه اقوام دیگر غالبن به وسیلهی چهرههای موفق و شناخته شده و خوشنام آن که دارای کارنامههای روشن و درخشانی در جامعه کانادایی هستند بنیان گذاشته شده و سالهاست که سرپرستی و مدیریت میشوند.
همدارگان ایرانی نیز طی سه دههی گذشته، در این مسیر گام برداشته و نهاد پایه و شناسه خود را پیریزی و تاسیس کرده است. تاسیس و فعالیت «انجمن ایرانیان» و پس از آن «کنگره ایرانیان کانادایی» در ده سال قبل را میتوان در راستای چنین تلاشهایی ارزیابی کرد.
اما شوربختانه هیچکدام از این دو نهاد نتوانستند جایگاهی در شأن و اندازه موقعیت ایرانیان – کانادا برای خود دست و پا کنند. اولی در سال ۱۹۹۵ پس از حدود یک دهه تلاش از میان رفت و این دومی (کنگره ایرانیان) هم اکنون تا آنجا سقوط کرده که به جای نمایندگی ایرانیان کانادا به صدای رژیم جمهوری اسلامی در این کشورتبدیل شده است!
ویژگی های نهاد شناسه فراگیر
نهاد شناسه همانگونه که از نامش پیداست در درجه نخست باید معرف دیاسپورا باشد. در بخش نخست این نوشته نشان دادیم که اساسن دیاسپورای ایرانی در اثر سیاستهای استبدادی، منفی و مخرب جمهوری اسلامی پدید آمده و شکل گرفته است. بنابرین نهاد شناسه دیاسپورا در هر جامعه و کشوری که تشکیل شود به صورت طبیعی و در ذات نافی پدید آورنده خود (جمهوری اسلامی) بوده و گرایشی به آن ندارد. چنین نهادی اگر بنا بر ملاحظات امنیتی وسیاسی که در دو بخش گذشته تشریح شد به صورت علنی با رژیم ج.ا. مخالفت نمیکند، حداقل نباید از آن جانبداری کند.
به بیانی دیگر، ویژگی بارز نهاد شناسه دیاسپورای ایرانی تفاوت دیدگاه و رفتار و کنش اجتماعی ایرانیان مهاجر با ویژگیها و مختصات جمهوری اسلامی است که با آنها شناخته میشود.
نهاد شناسه دیاسپورای ایرانی، در مجموع سازمانی است دمکرات، آزادیخواه، برابریطلب و طرفدار حقوق بشر و بخصوص پشتیبان حقوق زنان، کودکان، پیروان تمامی ادیان و عقاید و دگرباوران و دگرباشان. این ویژگیهای متکثر و متنوع در دیاسپورای ایرانی، برآمده از جوهر ذاتی آن و گوناگونی نهفته در وجود جامعه ایران است.
اصولن شاخصه ی فراگیری نهاد شناسه ی دیاسپورا را از دامنه ی گسترده ی ویژگیهای فوق میتوان شناخت و ارزیابی کرد و نه صرفن به جهت تجمیع پراکندگی جغرافیایی اعضای آن (آنهم به صورت دستچین و انتخابی!). برای مثال، دسته سینهزنی کنگره و چند جوان خاماندیشی که این نهاد را تسخیر کردهاند میپندارند اگر چند نفر همفکر و دانشجوی بورسیه و خانوادههای آنان و طرفداران رژیم را از شهرهای مختلف کانادا در “کنگره” ثبت نام کردند، فراگیر شدن آن را محقق ساختهاند! غافل از آن که نمیتوان نهادی معرف واقعی دیاسپورای ایرانی و ایرانیان کانادایی را فراگیر نامید، بدون آنکه زنانی که به سبب پایمالی حقوقشان از ایران کوچ کردهاند یا بهاییها و نوکیشان مسیحی که از ترس جان از ایران گریختهاند، نزدیکان و خانوادههای دگراندیشان قتلعام شده و پناهندگان جان بدر برده و خانواده های آنان -که مخالفان سیاستهای رژیم کنونی هستندو جایی در سرزمین مادری ندارند، حضور گسترده و چشمگیری در آن نهاد نداشته باشند!
در یک کلام، نهاد معرف دیاسپورای ایرانی ذاتن مخالف و ضد سیستم حکومتی است، اما به دلایل امنیتی ـ سیاسی و محدودیتهای ناشی از آن در شرایط کنونی نمیتواند از تمامی ظرفیتهایش برای مبارزه با نافی خود (رژیم ج.ا.) استفاده کند. بنابرین در این مرحله نباید از نهاد شناسه دیاسپورا انتظار داشت وارد چالشی نابرابر با حکومتی بیرحم و ستمگر شود. حکومتی که دارای امکاناتی به مراتب فراتر از چنین نهادیاست. اما نباید ساکت بود و دست روی دست گذاشت.
تاسیس نهاد شناسه با تکیه بر تجارب گذشته
تجارب به دست آمده از تاسیس و فروپاشی انجمن ایرانیان در تورنتو و سرنوشت غم انگیز “کنگره ایرانیان کانادا ” که سه سالی است به وسیله پشتیبانان و عوامل رژیم مصادره شده، میتواند راهگشا بوده و پشتوانهی بسیار خوبی را برای ایجاد نهادی شایسته و برازندهی دیاسپورای ایرانی فراهم آورد. به شرط آنکه نیروهای بالنده و پیشرو دیاسپورا به خود آمده و هشیارانه به نقد و بررسی بیطرفانه ی عملکرد دستاندرکاران سابق پرداخته و با شناسایی دقیق نقاط ضعف نهادهای پیشین، از تکرار دوباره ی اشتباههای گذشته جلوگیری کنند.
صورت مساله زیاد پیچیده نیست و نباید در پی “اختراع دوباره چرخ” بود!
کافی است پیرامون روشهای به کار رفته در تاسیس نهادهای اقوام دیگر اندکی جستجو و تحقیق کنیم. نگاهی سریع و گذرا به سرگذشت سازمانها و نهادهای شناسه ی دیگر اقوام در کانادا نشان میدهد، بیشتر آنهادر ابتدا به ابتکار و با علاقه و پشتکار چهره های شناخته شده و موفق آن همدارگان بنیان گذارده شده و ادامهدادهاند. راه صحیح و درست ما هم برای رسیدن به هدف از همین مسیر میگذرد.
تصور کنید که چگونه میتوان نهادی شناسه برای ایرانیان در کانادا بدون حضور ایرانیان پیروز و موفق در این جامعه برپا کرد؟! مگر هدف از برپایی نهادهایی از این دست، شناساندن تواناییها و پتانسیلهای ایرانیان به جامعه میزبان و معرفی میراث فرهنگی ایرانیان و افزایش توانمندی همدارگان ایرانی و حفاظت و نگهداری از آن نیست؟ درصورت مثبت بودن پاسخ چنین پرسشی، آیا قرار گرفتن ایرانیان موفق کانادا در رأس مدیریت چنین نهادی ما را آسانتر و سریعتر به هدف نمیرساند؟!
چرا همدارگان ایرانی تاکنون چنین اصل بنیانی و سادهای را که دیگران با موفقیت تجربه کردهاند بکار نگرفته و از آن غفلت کرده است؟
به نظر میرسد که این همان پرسش “یک میلیون دلاری” است که سالهاست دنبال یافتن پاسخش هستیم؛ و تا وقتی به آن پاسخ درست و مناسبی داده نشود بسیاری از گرههای موجود همچنان بسته خواهند ماند. همدارگان ایرانی ناگزیر استبه رمزگشایی از عدم موفقیت و حضور غیرفعال نیروهای کارآمد، موفق و پیشروی جامعه خود همت گماشته و راهکاری موثر برای تشویق و ترغیب این نیروهای کیفی اندیشیده و سرانجام این گره کور را ـ حتی با دندان هم که شده- باز کند.
تجربه ی برگرفته از نهادهای تأسیس شده قبلی نشان دهنده این واقعیت است که تاکنون از پتانسیل چشمگیر چهرههای کارآمد و موفق همدارگان ایرانی به مثابه شناسنامه ایرانیان کانادایی و کارنامهی موفق آنان، برای مدیریت و هدایت نهاد شناسه و پایه جامعه ایرانی هیچگونه بهره برداری اصولی نشده است! آیا این غفلت سهوی بوده یا عمدی؟ و یا اینکه چهره های شناخته شده و موفق خود کنار کشیده و مشارکت نمیکنند! در اینصورت دلایل آن چیست و چگونه میتوان آنان را به مشارکت ترغیب کرد؟ چه موانعی را بایداز پیش پا برداشت تا منابع و استعدادهای سرشار ایرانی –کاناداییهای موفق به سمت و سوی نهاد پایه هدایت شده و با آن همکاری کنند؟
میدانیم که کمبود منابع مالی همواره یکی از مهمترین مشکلات هر نهاد اجتماعی است. اما کیست که نداند قوانین مالیاتی در این کشور اجازه میدهد کارآفرینان موفق کمکهای مالی قابل توجهی را به هر نهاد عام المنفعه مورد علاقه خود هر ساله و پیش از پرداخت مالیات، اختصاص داده و در صورت هزینههای سالانه محسوب کنند. چرا نتوانستهایم نهادی معتبر برای همدارگان تأسیس کنیم که بتواند از این گونه تسهیلات به سود ایرانیان –کانادا بهره ببرد؟
باید به این پرسش بنیادی پاسخ مناسبی داد که: چرا دیاسپورای ایرانی با وجود داشتن چهرههای ثروتمند و موفق، آنچنان که باید و شایسته است با مسالهی فیلانتروپی (کمکهای انسان دوستانه) – به شکلی که در جوامع میزبان مرسوم است- بیگانه است؟!
در حالی که یکی از منابع اصلی تأمین نیازهای مالی نهادهای اجتماعی در کشورهای غربی و از جمله کانادا کمکهای مالی بلاعوض و انسان دوستانهی فیلانتروپیستها و سرمایهداران و کارآفرینان موفق است. و مطلوب آن است که همدارگان ایرانی هم مانند دیگران به دنبال جلب چنین امکانات و منابعی باشد.
نگاهی به تاریخچه نهاد کنگره ایرانیان نشان میدهد که به این اصل بنیادی از ابتدای تأسیس نهاد توجهی نشده و متأسفانه این نگرش نادرست و زیانبار تا آن درجه در این سازمان نهادینه شده که در اساسنامه آن برای دریافت کمکهای مالی بلاعوض سقفی هم تعیین شده است!! ناگفته نماند که محدودیت سقف کمک مالی به کنگره در همین اواخر و با دست بردن در اساسنامه انجام پذیرفت. بهراستی چند سازمان و یا نهاد اجتماعی را سراغ داریدکه در اساسنامهاش چنین بندی آمده باشد؟!
در واقع تاکنون نهاد شناسه و یا معرف ایرانی ـکانادایی بدون حضور نیروهای کیفی و کارآمد و سرشناس همدارگان، تأسیس و ادامه کار داده است. در نتیجه فضای نهادهایی مانند “کنگره ایرانیان” صحنه حضور ایرانیانی شده که اکثرا دارای کارنامه روشن و موفقی نبوده اند و کار و حرفه مشخص و قابل توجهی در جامعه کانادا ندارند؛ و از این نهاد صرفن برای تکمیل رزومه کاری و سکوی پرتابی برای ورود به جامعه کانادایی استفاده میکنند! از سویی دیگر وجود این کاستیها زمینهی مناسب را برای نفوذ عوامل ناکارآمد و بیکار رژیم فراهم کرده تا در غیاب چهره های نامآور همدارگان خود را به عنوان “رهبران” آن، جا بزنند!
بنابراین و بیتردید راه طی شده برای ساخت نهاد پایه و معرف از همان ابتدا اشتباه بوده است. به نظر میرسد که به جای صرف زمان طولانی برای تدوین اساسنامه و آییننامههای اجرایی بهتربود که از همان پله نخست به شناسایی و جلب اعتماد و دعوت از چهره های خوشنام و موفق و سرشناس ایرانی برای هدایت نهاد پرداخته میشد تا مدیریت سازمانی با اهمیت مانند “کنگره ایرانیان”، چنین بازیچهی دست چند جوان بیتجربه وافرادی فاقد کارنامه حرفهای و اجتماعی مثبت نشود.
اما راه حل چیست و چگونه میتوان به این دور باطل پایان داد؟
در این راستا پیشنهادهای زیر -که برآمده از تجربیات حاصله از کاستیهای پیشین برای آمادهسازی بستر گفتگوهاست- ارائه میشود:
یک: همدارگان ایرانی کلان شهر تورنتو شخصیتهای خوشنام، موفق و کارآمد ایرانی تبار را شناسایی کرده و فهرستی از آنان تهیه کند. سپس با برنامهای سنجیده و روشی محترمانه از این جمع شایسته درخواست شود تا (Board of Trustees) یا “هیات امنا” نهاد شناسه همدارگان ایرانی را تشکیل دهند.
دو: از “هیات امنا” درخواست کند، آییننامه مناسب برای اداره جلسات و ترکیب و تعداد اعضایش تدوین کند.
سه: “هیات امنا” اساسنامه و چارت سازمانی نهاد شناسه همدارگان ایرانی در کلان شهر تورنتو را تهیه و در استان انتاریو به ثبت رساند.
چهار: “هیات امنا” برپایه اساسنامه نهاد تازه تاسیس ایرانی–کانادایی، هیات مدیرهای را به تشخیص و انتخاب خود برای اداره نهاد منصوب کند. هیات مدیره مذکور درهمه امور در برابر “هیات امنا” پاسخگو باشد.
پنج: برای حفظ یک ارتباط دوطرفه سالم و پویا لازم است تا همدارگان ایرانی – کانادایی نیز پیوسته از “هیات امنا “حمایت و پشتیبانی کند.
نگهبانی از نهاد شناسه همدا رگان ایرانی
پیشنهادهای پنچگانه فوق به گونهای طرح شده که افزون بر اجرای سیاستهای راهبردی، توجه ویژه به مساله مهم و خطیر نگهبانی و حفاظت از نهاد شناسه را هم به همراه دارد. با توجه به سیاستهای مخرب رژیم در متلاشی کردن سازمانها و نهادهای دیاسپورا -که یکی از نگرانیهای عمده جوامع ایرانی است- حفاظت و نگهبانی از نهادهای دیاسپورا بسیار ضروری است.
ایجاد “هیات امنا” در عمل به مدیریت نهاد شناسه ثبات و استحکام لازم را خواهد داد. تداوم مدیریت به انباشت تجربه در درون نهاد انجامیده و موفقیت آن را تضمین میکند. در چنین فضایی دیگر شاهد مدیریتهای چند ماهه، بیفایده و زیانبار نبوده و به جای جستجوی دایمی برای یافتن اعضایی برای قبول مسئولیت با سیل داوطلبین کارآمد و علاقمند روبرو خواهیم شد. از طرف دیگر، گزینش مدیران و مسولان نهاد با وجود سرپرستانی دلسوز با دقت و به شیوه ای کارشناسانه انجام یافته و از ورود افراد مشکوک و ناسالم به مدیریت نهاد جلوگیری میشود.
حضور پیوسته “هیات امنا” و نظارت و سرپرستی مستمر آن بر تمام فعالیتهای نهاد همدارگان آن را در برابر بسیاری از مخاطرات و سختیها مقاوم و بیمه میکندو تجربه و امکانات سرشار “هیات امنا” پشتوانهی مطمئنی در این راه خواهد بود.
در یک کلام، هر اندازه “هیات امنا” پرشمارتر و توانمندتر باشد، ضریب ایمنی نهاد همدارگان ایرانیان افزایش بیشتری خواهد یافت. در حقیقت چتر حمایت و ایمنی چند لایه “هیات امنا” بر روی همدارگان نوپا و آسیبپذیر، آرامش و امنیت لازم را برای رشد سالم و پایدار آن فراهم ساخته و سازمان و ساختارهای آنرا از گزند نیروهای بدخواه و نفوذی مصون نگه میدارد.
به همین منظور پیشنهاد گردیده که “هیات امنا” در نقش صاحبان نهاد شناسه همدارگان عمل کرده که به تبع اداره و مدیریت آن ملزم به نگهبانی از آن هم خواهد بود. با به کار بستن این روش “هیات امنا” نهاد همدارگان را مانند فرزند نوپای خویش دردامان گرفته و با مراقبت از آن به رشد و پرورش آن همت میگمارد.
با این رویکرد بدیهی است که سپردن سکان رهبری و هدایت و مدیریت نهاد همدارگان به ایرانیان خوشنام، موفق، نامآور، معتمد و بینیاز جامعه کانادا از نگرانی نفوذ نیروها و عوامل رژیم به داخل مدیریت نهاد همدارگان هم کاسته و ثبات و اعتماد لازمه را برای سازمانی شایسته جایگاه ایرانیان-کانادایی به ارمغان خوا هد آورد.
پایان کار نهادی بهنام “کنگره ایرانیان کانادا”
این روزها دیگر بسیاری به این باور رسیدهاند که نهاد “کنگره ایرانیان کانادا” به آخر خط رسیده است و حتا شنیده میشود که برخی به شدت به دنبال جایگزینی برای آن هستند. سقوط قهقرایی کنگره یا همان “دسته تورنتو” را دراین چند روز گذشته که پارلمان کانادا لایحه قطع مذاکرات دیپلماتیک برای از سرگیری روابط سیاسی و جای دادن سپاه پاسداران در لیست تروریسم (بر اساس قوانین جنایی کانادا) را تصویب کرد به وضوح به چشم دیدیم. دیدیم که چگونه اعضای خانوادههای وابستگان به رژیم که کنگره را تصرف کردهاند با خواهش و تمنا از طریق تلفن و پست الکترونیک از ایرانیان میخواستند که با اعضای پارلمان تماس گرفته و آنان را از این کار باز دارند!
به بیانی دیگر “دسته سینه زنی کنگره تورنتو” در پایان کار دیگر به سیم آخر زده است!
آغاز این پایان، سه سال پیش و با خروج نیروهای مخالف رژیم ج.ا. که در حقیقت شناسنامهی دیاسپورا هستند کلید زده شد. به عبارت دیگر -همانطوری که در پیش گفته شد- نهاد کنگره تا هنگامی اعتبار داشت که نیروهای اصیل مخالف رژیم، اکثریت قریب به اتفاق آنرا شامل میشد. اما پس از خروج نیروهای مخالف و گذشت زمان، هر روز کمشماری و ناچیز بودن مجموعه طرفداران و وابستگان رژیم و گروه “میانی” بیشتر عیان شد!
مقایسه آمار و ارقام تعداد اعضای واقعی و مشارکت مردمی در برنامههای مختلف کنگره در دورانی که نیروهای مخالف رژیم در آن حضور داشنتند با آنچه که طی سه سال گذشته انجام یافته به خوبی این تفاوت چشمگیر را نشان میدهد. سقوط آزاد کنگره از زمانی آغاز شد که طیف اکثریت مخالفان، به سبب ناکارآمدی ناشی از چارچوب نادرست سازمانی کنگره از آن خارج شدند.
در این مدت بارها دیده شد که کنگره با داشتن اساسنامهای بیدر و پیکر و درهم ریخته که بیشتر مناسب سازمانها و نهادهایی است که در شرایط عادی فعالیت میکنند، به سهولت به وسیله عناصر مشکوک و ناآگاه مانند قایقی کاغذی بر روی اقیانوسی پهناور و پرتلاطم سرگردان به هر سویی پرتاب شد و در نهایت هم به گروگان رژیم درآمد.
تجربه خام و خوشبینانهی تشکیل نهاد کنگره ایرانیان بدون در نظر گرفتن ضمانتهای اجرایی و مصونسازی آن و صرفن با تکیه بر اساسنامهای دمکراتیک ولی بدون “سرپرست” در عمل نشان داد که ایجاد باغ و بستانی زیبا و پرشکوهاما بدون نگهبان و حفاظ، رویایی بیش نیست !
نهادی که پیش چشم بنیانگذارانش از راههای رایگیری غیبی و برگههای رای نیابتی کیلویی (سه رای به ازای هر نفر) دست به دست و تحویل عوامل رژیم میشود، هرگز نمیتواند اعتماد عمومی را جلب کند و نماینده و صدای ایرانیان–کانادا باشد!
بازگرداندن اعتماد و اعتبار از دست رفته بهسادگی و با راه اندازی جریانهای انحرافی مانند “کنگرهای فراگیر برای همه” یا (ICC4all) میسر نمیشود. منظور از “همه” در این شعارهای انحرافی چه کسانی هستند؟! اگر مراد از “همه” تمامی همدارگان است، که توضیح واضحات است و بنابر گفتههای پیشین همگی مخالف رژیم هستند. اما اگر نیت آن است که دوباره با شعار “همه” در کنار اعضای خانواده کارگزاران رژیم قرارگرفت که باز میشود همینی که هست!!
تکلیف “دسته سینه زنی کنگره” با عملکرد پیشینش روشن است و فرجام آن هم مانند رژیم مورد علاقهاش چیزی جز فروپاشی نخواهد بود. اما همدارگان و نیروهای پیشرو آن وظیفه دارند در کنار تلاش برای ایجاد نهاد شناسه همدارگان با اطلاعرسانی موثر و شفاف، چهرهی حقیقی افرادی را که با تصرف این نهاد مدتی خود را به عنوان نماینده و سخنگوی ایرانیان–کانادا جا زدند به افکار عمومی کانادا و خصوصن سیاستمداران آن بشناسانند.
برای تحقق چنین کاری پیشنهاد می شود تا بیانیه و یا نامههایی توضیحی و روشنگرانه با امضای تعداد زیادی از چهرههای شاخص همدارگان تهیه شده و به رسانهها و سازمانها و دوایر دولتی که محل رفت و آمد عوامل “دسته سینه زنی تورنتو ” با نام مستعار “کنگره ایرانیان – کانادا”است، ارسال گردد.
امید است آنچه که گفته شد سرآغازی باشد برای ایجاد فضایی سازنده برای گفتگو و تبادل نظر به منظور برپایی نهادی شایسته جایگاه ایرانیان در تورنتو و کانادا.