بنیاد پژوهش‌های زنان، «دختران و زنان خیابان انقلاب» را که در اعتراض به حجاب اجباری به خیابان آمده بودند، به عنوان زنان برگزیده سال ۲۰۱۸ انتخاب کرد. نسرین ستوده، وکیل شماری از این زنان که در پی این نافرمانی مدنی بازداشت شده بود، به همین مناسبت پیام زیر را برای بنیاد ارسال کرده است. این پیام، هشتم ژوئن در نخستین روز بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان از سوی گلناز امین، رئیس بنیاد پژوهش‌ها قرائت شد.

نسرین ستوده

 

نسرین ستوده نوشته است:

موضوع حجاب اجباری در ایران از ۴۰ سال پیش آغاز شد. از شعارشدیداً توهین‌آمیز «یا روسری یا توسری» که تکیه بر مذهب، اخلاق و ایدئولوژی داشت و به همین دلیل قبل از تصویب قانون، اجباری شد. این اجبار از ادارات دولتی آغاز شد، از آنجا که این ادارات ملک خصوصی دولت تلقی می‌شد، از ورود زنان بی‌حجاب جلوگیری به عمل می‌آوردند. به یاد دارم که زمان وقوع انقلاب در ایران، من ۱۵ ساله بودم و در کلاس دهم درس می خواندم. کلاس یازدهم هم معلم‌های خانم با پوشش انتخابی خود در کلاس درس حاضر می‌شدند. اما از کلاس دوازدهم همه‌ی آن ها با مانتو و شلوار و روسری حاضر می‌شدند که لباس فرم دولتی شده بود که زنان کارمند باید برای حفظ شغل‌شان به تن می‌کردند.  این زنان برای استقلال اقتصادی‌ای می‌جنگیدند که جامعه‌ی مردسالار نوظهور دوست داشت از آنان بستاند.

هنوز جامعه‌ی یکسر مردانه‌ام، نقشه‌ها در سر داشت. جنگ و جنگ و جنگی که پایان نداشت. از جنگی به جنگی دیگر و از بحرانی به بحرانی دیگر .

پس از آنکه چهره‌ی شهر یک‌سره به تسخیر مردان درآمد، پس از آنکه زنان را در هزار لایه‌ی حجاب و سانسور پیچاندند، در پی قانونی کردن اجبارشان برآمدند. در سال ۱۳۶۲ قانون مجازات اسلامی تصویب شد. تبصره ماده ۱۰۲ این قانون به حجاب اجباری اختصاص داده شده بود. به موجب این تبصره: «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهند شد.» و این سنگ بنای یک تحقیر مستمر و خانمان‌سوز بود. قانونی که با کمی تغییر همچنان پابرجاست. ماشین‌های گشتی که در کوچه و خیابان در پی شکار زنان بی حجاب راه افتاده بودند، ناکام از شکار، اینک برای شکاری جدید برنامه‌ریزی و واژه‌سازی می‌کردند: «بدحجاب».

ماشین‌های گشتی که بطور غیرقانونی، خشونت‌آمیز و تحقیرآمیز زنان را در خیابان دستگیر می‌کردند، به بازداشتگاه وزرا می‌بردند. بسیاری از زنان در آن بازداشتگاه مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌گرفتند و دست آخر با گرفتن وجه و تعهدی غیر قانونی آزادشان می‌کردند. بسیاری از این زنان مورد محاکمه قرار نمی‌گرفتند، زیرا اساسا عمل آن‌ها جرم نبوده است. اما هیچ‌کدام از این‌ها مهم نبود. تحقیر و کنترل و حجاب چندین لایه‌ای که زنان را مجبور به رعایت آن می‌کردند، از هر محاکمه و دادگاهی بدتر بود. زنان در کشمکش دائمی با گشت‌های ارشاد پیام روشنی را به حکومت مخابره می‌کردند، آن‌ها با بد‌فرمانی مدنی، حاضر به پذیرش حجاب رسمی حکومت نبودند.

این کشمکش ۴۰ ساله در روز ۶ دی ماه ۱۳۹۶ از سوی یکی از زنان ایرانی پاسخی شایسته دریافت کرد. در آن روز زنی جوان در آستانه‌ی سی سالگی، بربلندای شهر رفت و شال سپیدش را بر سر چوبی به اهتزار در آورد. حرکت این زن جوان، علنی، شجاعانه و متمدنانه بود. این حرکت تمام ویژگی‌های یک اعتراض مدنی و مسالمت‌آمیز را با خود همراه داشت و سرآغاز نافرمانی مدنی زنان ایران بود. وقتی یک ماه از انتشار خبر گذشت و از آن هموطن خبری نشد، من و همسرم که نگران سرنوشت این زن جوان بودیم، به محل اعتراض رفتیم، آن روز ما در تحقیق از محل اعتراض و کلانتری محل به حقایقی دست یافتیم. ما فهمیدیم او زنی ۳۱ ساله است که کودکی ۱۹ ماهه دارد. اما نتوانستیم به اسم وی دست پیدا کنیم. نام او را که ویدا موحدی بود، چند روز بعد در دادیاری شعبه چهارم دادسرای ناحیه ۲۱ (ارشاد) که مخصوص رسیدگی به جرائم اخلاقی است، بر روی پرونده‌ای که برایش تشکیل شده بود، خواندم و از آنجا به اسم وی پی بردم. یک هفته پس از پیگیری اخبار مربوط به ویدا موحدی، وی آزاد شد و اعلام این خبر سر آغاز حرکتی بود که در یک روز زمستانی ۹ بهمن ۹۶ تعداد زیادی از زنان و مردان این مرز و بوم به تاسی از ویدا موحدی، شال‌هایشان را بر سر چوبی به اهتزاز در آوردند.

اما نرگس حسینی دومین زنی بود که در روز ۹ بهمن بر همان سکو بالا رفت و شال‌اش را بر سر چوبی به اهتزاز در آورد. اعظم جنگروی و مریم شریعتمداری نفرات سوم و چهارمی بودند که از همان سکو در خیابان انقلاب بالا رفتند. اما نقاط دیگر شهر هم رنگ دیگری به خود گرفته بود. موکل دیگر من، شاپرک شجری‌زاده در منطقه ی قیطریه‌ی تهران، در نقطه‌ای دورتر از خیابان انقلاب روسری‌اش را از سر برداشت و توسط ماموران دستگیر شد.

پرونده‌ی یکایک آن‌ها به فوریت زاید الوصفی تشکیل شد و سپس سایه‌ی شوم محاکمه و دادگاه…. احکام سنگین، حبس‌های یک و دو ساله برای مطالبه‌ی حقی ابتدایی.

آیا این احکام باعث توقف این جنبش خواهد شد؟

آیا این جنبش سر باز ایستادن دارد؟

آینده‌ی این جنبش چه می‌شود؟

پاسخ به این سوالات چندان آسان نیست. اما این را به عنوان یک زن می‌دانم که بسیاری از زنان و مردان سرزمین ما ایران به حجاب اجباری معترض‌اند و از آن رنج می‌برند. ما زنان به قدرت خویش واقفیم و به محافظت از آن آگاهی داریم. ما از اعمال قدرت نمی‌هراسیم و از خطر سوء استفاده از قدرت آگاهیم. بر مبارزه‌ی مسالمت آمیز تاکید داریم، اما این بدان معنا نیست که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. بی شک نافرمانی مدنی دختران خیابان انقلاب در تاریخ ماندگار خواهد ماند.

برگرفته از خبرنامه آسو