امان ازدست تولید کنندگان داخلی!
اگرعقل شان می رسید یک چنین کلاه و لباسی تولید کنند ، رئیس جمهورمان مجبور نمی شد امسال که سال حمایت از تولیدات داخلی نام گزاری شده، ازکلاه و لباس خارجی استفاده کند!
تیم فوتبال ایران، آبرومندانه ازبازی های جهانی کنار رفت. داوری که بازی پرتغال و ایران را قضاوت می کرد، کارش واقعن بد بود. اما چنین داوری با چنین قضاوت کردن افتضاحی، انصافن به درد مملکت ما می خوره، کاشکی بیارنش ایران و یک شغل مهم بهش بدن!
اعتصاب بازاریان تهران
همه شون حالا متوجه شدن که دلار هفت تومنی ارزان ترازدلارده هزارتومنیه!
چرا با اشعارشکسپیرفال نمی گیرند؟!
هفته قبل روزی داشتیم بنام روزمبارزه با کارکودک.
به همین مناسبت سازمانهای مدافع حقوق کودک، افزایش کودکان دستفروش درایران را نگران کننده توصیف کردند وخواهان توجه به حقوق کودکان شدند.
مسئولین اما حرف دیگری دارند. آنها می گویند افزایش بیش از حد کودکان کار، مثلا کودکانی که سرچهارراه ها فال حافظ می فروشند، تقصیر خواجه حافظ شیرازی است نه دولت ایران!
حرف شان هم قبول و محکمه پسنده. میگن خارجی ها هم هزاران شاعر داشته اند، چرا سرچهارراه های لندن کودکان انگلیس فال شکسپیر نمی فروشند و چرا درخیابان شانزه لیزه پاریس، یک بچه پنج شش ساله را نمی بینی که فال لامارتین بفروشد؟ شعرهاشون خوب نبوده؟ چرا والا، الکی که معروف نشده اند!
دلیل واقعی اش این است که شعرای آنها مثل حافظ نیت سوء نداشته اند و نمی خواسته اند نسل آینده شان را الکی امیدوارکنند که بنشینند تا خدا مرداشان را بدهد!
ازتوی پاکت فال شکسپیر چه درمی آید؟ اتللو با آن قیافه ترسناکش که به خاطری ک دستمال دوزاری، یقه دزدمونای مادر مرده را گرفته و میگه دستمالمو بده میخوام دماغمو بگیرم! و از توی پاکت فال ویکتورهوگو چی؟ بی نوایان. کسانی که هیچکس رغبت دیدنشان را ندرد.
اما نحوه شعرگفتن حافظ به شکلی بوده که هرکسی بتواند شعر او را با هرجور نیتی و حتی هرجور سوءنیتی! تطبیق بدهد و از آن امید بگیرد. فقط همین بیت:
“دورگردون گردوروزی برمراد ما نگشت/ دائمآ یکسان نماند حال گردون غم مخور” را درنظربگیرید. می دانی چقدرآدم را الکی امیدوارکرده که بگویند ایشالا دولت بعدی همه چیز را درست می کند؟
البته اگر بخواهیم نصفه پرلیوان را ببینیم و بی انصافی نکنم، باید بگویم همین یک بیت شعر، کاسبی کسانی که فال حافظ چاپ می کنند، و دستفروشی بچه های سرچهارراه ها را رونق داده ها…. این را هم بگم که نگویند منفی بافی کرده!
***
ما که بالاخره نفهمیدیم این اسپنسرتونیک، عکاس مشهورآمریکائی چه جور عقده ای دارد که فقط ازآدم های لخت عکس می گیرد؟ من و شما چه عیب و ایرادی داریم که یکبار سراغمان نیامده؟!
مثل قطب زاده خدا بیامرز که کراوات های بسیارگران می زد اما می گفت که طرفدار پابرهنه هاست، می خواهد خود را طرفدارآدم های فقیر و لخت و پتی نشان بدهد؟
عقده جنسی دارد و می خواهد موقع به صف کردن مردم برای عکسبرداری، قسمت های خصوصی بدن آنها را یواشکی دید بزند و زیردندانی کیف کند؟! دکتر است، بیمارستان دارد و می خواهد مردم سرما بخورند و بعد بروند به مطب و بیمارستانش وکاسبی کند؟
هر سال هزاران نفر را درجاهای مختلف ردیف می کند و از آنها عکس هائی می گیرد که بی انصافی نکنم، عکس هایش بی نظیر است.
هفته پیش هم از یک فروشگاه بزرگ زنجیره ای در استرالیا اجازه گرفت که از۱۱ هزار انسان کاملا لخت، روی پشت بام فروشگاهش عکس بگیرد.
تصورمی کنم صاحب فروشگاه هم به این امید اجازه داده مردم روی پشت بامش لخت شوند که بعدش همه برای گرم شدن یا خوردن ساندویچ و نوشیدن نوشابه ای به فروشگاهش هجوم بیاورند. این خارجی ها الکی به کسی اجازه چنین کارهائی را نمی دهند.
ما یکی دو روزی که خیلی گرم شده بود هوس کردیم مثل تهران برویم روی پشت بام پشه بند بزنیم و بخوابیم، ولی صاحبخانه به این بهانه که پشت بام های آلمان شیروانی است و لیز می خورید می افتید پائین، اجازه نداد!
***
الان که هشتکی درست شده بنام “نه به کمیته امداد”، یاد یکی ازآشنایان و صندوق صدقات ابتکاری اش افتادم: خانم دوستم می گفت من یک قوطی شیرخشک خالی را کرده ام صندوق صدقات منزلمان.
هر وقت خطری از سرمان می گذرد یا زلزله و سیلی روی می دهد که به من و خانواده ام صدمه ای وارد نکرده، یا اگر به دلیلی شله زرد وچلوخورش قیمه ای نذر کرده باشم، پولش را می اندازم توی قوطی شیرخشک بچه ام.
آخرهای برج که پولمان ته می کشد، نمازم که تمام شد، مثل بچه آدم دستهام را می برم بالا ومیگم خدایا تو صلاح می دانی من پول هائی را که توی قوطی انداخته ام چلوخورش کنم بدهم دیگران بخورند درحالی که خودم بی پول هستم؟
احساس می کنم خدا هم جواب می دهد این چه حرفیه مهین خانم، شما صاحب اختیارین و پول هائی را که برای صدقه ریخته ام توی قوطی برمی دارم وچند روزه آخر برج را با آن سرمی کنم!
***
یک وقتی اوضاع مملکت مان آنقدرخراب بوده که صدای حافظ هم درآمده و گفته:
می خورکه شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند!
الان دیگه اونجوریام نیست و هستند کسانی که نمی دانند تزویر چی چی هست!
داور ایرانی، کروس بازیکن مشهورآلمانی را که قصد اعتراض دارد، پس می زند…
احتمالن داره بهش میگه توی زمین بازی حرف اول را من می زنم. اگر آمدم ویزای آلمان را بگیرم هر ایرادی که دلت خواست بگیر!
برای آنکه بدانید در چه قرنی زندگی می کنیم، به تقویم نگاه نکنید، خبرها را بخوانید!
به گزارش بی بی سی، شرکت آی بی ام ماشینی ساخته است که می تواند در هر موردی با شما بحث کند.
اگر ما این ماشین را ساخته بودیم، آخر بحث، یا ماشینه قهر می کرد و می رفتT یا دهانش را باز می کرد صد جور اتهام بهمان می زد و هر چی از دهانش درمی آمد نثارمان می کرد!
***
تا جنگ بین الملل سوم شروع نشده این لطیفه را بخوانید:
یاور رفت توی رستوران، نشست پشت یک میز و با عجله به گارسن گفت داداش تا دعوا نشده یک چلوکباب سلطانی اعلا واسه من بیارکه خیلی گشنمه.
چلوکباب را که آوردند گفت تا دعوا نشده یک دوغ آبعلی هم لطف بفرمائید خواهش می کنم. دوغ را که گذاشتند روی میزش گفت تا دعوا نشده یک ماست و موسیر هم محبت بفرمائید. گارسن که توجهش به این جملات جلب شده بود گفت آقا مگه قراره دعوا بشه که شما هی تکرار می کنید تا دعوا نشده، تا دعوا نشده…؟
یارو لقمه اش را با آرامش جوید، یک قلپ دوغ هم روش سرکشید وگفت داداش من یک چیزی به عقلم می رسه که میگم… غذای من که تموم شد و خواستم برم، شما پولش را می خواهید، منهم که پول ندارم بدم، دعوا میشه دیگه!
گرد و خاک بیکاری را در سیستان و بلوچستان از بین برد
مردم ازصبح تاشب یک دستمال دستشونه و دارند خونه شون را گردگیری می کنند!
یک وقتی به دانش آموزان خوزستان هم مثل سایردانش آموزان ایران شیر مجانی می دادند، الان به همه مردم خوزستان شیرکاکائوی مجانی می دهند!
حاضرجوابی سودمند!
آشنائی که درخواست پناهندگی اش در آلمان پذیرفته شده، می گفت مسئولی که با من مصاحبه می کرد، یک بانوی ترک، محجبه و مسلمان بود که به گفته خودش چهل سال بود در آلمان زندگی می کرد.
وقتی به حضرت عباس قسم خوردم که دروغ نمی گویم و مسیحی شده ام، گفت شما که مسیحی شده اید باید به حضرت عیسی قسم بخورید نه حضرت عباس.
دیدم راست می گوید اما یک لحظه حاضرجوابی کردم وگفتم من مسیحی شده ام، شما که مسیحی نشده اید، بنا براین باید به کسی قسم بخورم که شما قبولش دارید … از لبخندش فهمیدم که خوشش آمده و قبولم می کند و می بینید که قبول شدم!
درخبرها آمده بود که یک کارمند ژاپنی که برای خوردن غذا سه دقیقه زودترکارش را ترک کرده بود، جریمه شده است.
آنوقت شاه قصد داشت ایران را تبدیل به ژاپن دوم کند، خدا را شکرکه نتوانست، با این وقت نشناسی که ما داریم بدبخت می شدیم!
***
بدشانسی ازمیان اینهمه مخترع، یکی شان یک دستگاه هوشمند درست نمی کنه که به کارمند های ایران بگه با یک میلیون تومن حقوق چه جوری میشه زندگی کرد!
***
نوبتی هم باشه، نوبت عیساست!
دید عیسی یک جوانی را به راه
مثل بنده خوش قیافه، بی گناه!
داشت با پرودگارش گفتگو
گوئیا با او نشسته روبرو
گفت یا رب من هنوز ایرانی ام
گرچه خیلی خوب شده آلمانی ام!
من چرا ایران به دنیا آمدم؟
لخت و مادرزاد و نالان آمدم؟
می دوم هرروزوشب دنبال نان
مابقی ماجرا را خود بخوان
نه ژنم خوبه، نه آقا زاده ام
نه ز اصل، اما ز اسب افتاده ام
این دعا، این ذکر یارب یا ربم
ذکرگفتن هست کار هر شبم
نه خطائی کرده ام نه کار زشت
روزوشب فکرم فقط فکر بهشت
راحتی اما نصیب دیگران
این مجله، این خبر، برداربخوان!
آمد آقا زاده ای یک روز پیش
ثروتش ازگنج قارون نیز بیش
پورشه زیر پاش و عینک بر دو چشم
گوئیا از بندرعباس رفته قشم!
با تکبر می کند هرسو نظر
هرچه می خواهد به خود گوید بخر!
گوید اینجا نان من در روغن است
شهرغرق دختر و غرق زن است
هر که را خواهم فدایم می شود
نورچشم و خاک پایم می شود
با ژن خوبی که من دارم یقین
می شود “مرکل” فدام، حالا ببین!
زانطرف آمد پریروئی چو ماه
خوش قیافه، خوش برورو، ماه، ماه
بود مونیکا گمانم نام او
پیچ وتابی بود در اندام او
رفت نزدیک و به او لبخند زد
خنده ای شیرین مثال قند زد
دختر اما بی توجه بی خیال
گفت منظورت چیه، زود باش بنال!
گفت امشب وقت بنده مال توست
خوش به حالت چون شب من مال توست!
توی کارتم آدرس من را بجوی
نام خود را هم درگوشم بگوی
دخترک خندید و گفت آقا پسر
بی خودی کردی خودت را دربدر
چونکه اینجا مثل ایران تو نیست
کس برای پول خواهان تو نیست
دمب خود را روی کول خود بذار
این اداها را هم ازخود درنیار!
ترامپ و زنش، هرکدام یک جور مسئله درست کردند!
ترامپ دستور داد بچه های مهاجران را از والدین شان جدا کنند، بعد که اعتراض ها بالا گرفت پشیمان شد وگفت بسه دیگه، جداشون نکنید!
خانمش پاشد رفت از آنها دلجوئی کند اما کتی پوشیده بود که پشتش نوشته شده: “خیلی برایم اهمیت ندارد” و همین جمله سروصدای دیگری را بلند کرد.
خانم جان لباس دیگه ای نداشتی بپوشی؟ آنهم حالا که رفته ای دسته گلی که شوهرت به آب داده رفع و رجوع کنی؟!
***
مدتهاست که دیگر چراغ قرمزهای طولانی کسی را عصبانی نمی کند
به محض قرمز شدن چراغ، مردم موبایل شان را برمی دارند، می پرند توی فیسبوک، ده بیست تا لایک میزنن، جیگرشان حال میاد و دوباره فرمان را می چسبند!
درسته که وقتی پول کشوری مثل کشورخود من بی ارزش میشه یه مشکلاتی ایجاد می کنه، ولی تک و توکی را هم خوشحال و مغرور می کنه….
مثلا الان توی زیمبابوه هرکی یک دلارآمریکا تو جیبش باشه، سوپرمیلیاردره چون اون یک دلارش سی و پنج هزارمیلیارد دلار زیمبابوه ارزش داره و می تونه به زمین و زمان پزبده!
****
یکی از بستگان شوخ طبع من، هر وقت منزل شان می رویم، سرمیز غذا می نشیند کنار من و بعد خواسته های خودش را از قول من دستور می دهد که زود ترانجام شود:
خانم جان میهمانمان خیارشور می خواد.
اون ظرف سبزی را بگذارید جلوی دست فلانی
این نون ها را برای ایشان توست کن…
و یکی دیگر از بستگانم به محض این که در میهمانی ها خوابش می گیرد، می اندازد گردن پسرش که مشغول بازی با بچه هاست: دیگه باید پاشیم، مسعود خوابش گرفته!
این دو نمونه را نوشتم که بدانید چرا ما همه گرفتاری ها و ندانم کاری هایمان را می اندازیم گردن خارجی ها … این یک سنت و رسمه توی مملکت ما!
***
اگر خیلی احساس تنهائی می کنید، لطفن تا سال ۲۰۵۰ صبر کنید.
درآن سال جمعیت دنیا به ده میلیارد نفر می رسد و حتی یک سوراخ موش پیدا نمی کنید که چند نفر توش زندگی نکنند!
***
هفته گذشته بانک مرکزی قیمت دلاررا ۴۲۵۱ تومن اعلام کرد و زیردندانی اضافه کرد تروخدا اگه گیر آوردین ما را هم خبر کنین!