نه هرکه آینه سازد سکندری داند
عنوان «دین زن ستیز و نژادپرست زرتشتی» از من نیست. سطری است از مقاله، گزارشی از شهرام تابع محمدی، استاد دانشگاه تورونتو دارای «فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی» که از سیاست گرفته تا هنر سینما و جز آن مینویسد.
او در شماره پیشین شهروند زیر عنوان «چلتکه دگرباش بودن» پس از نقل شرحی کوتاه و «اروتیک-گونه» از گوشهای از خاطراتش در استانبول به موضوع دگرباشان میپردازد:
«توی سالن انتظار وقتی منتظر نوبتم بودم دو تا دختر دیدم عین ماه! … این یکی هربار می خندید دستش را آهسته روی شانه آن یکی می گذاشت و بعد نوازش گونه از روی بازوهای او می لغزاند و دست آخر انگشت هایش را در دست می گرفت.»
برای ثبت در تاریخ و توضیح بیشتر، من بهرام بهرامی میخواهم به خوانندگانم چه گی و چه لزبین و چه هر یک از آن چهل تکه دگرباشان دیگری که در مطلب تابع محمدی نام و نشان شان یاد شده، یادآور شوم که هیچ گرفتاری و مشکلی با گرایش جنسی کسی ندارم* و آن را به عنوان استاندهای (معیاری) برای داوری درباره کسی یا کسانی نمیدانم و سخت به سرلوحه شهروندی کانادایی خود که سالها پیش به آن سوگند خوردم مفتخر و متعهدم:
«من کانادایی هستم، کانادایی آزاد، آزاد در سخن گفتن، بی هراس، آزاد در ستایش خدای خودم آنگونه که میخواهم، آزاد در دفاع از آنچه که به باور من درست است، آزاد در مخالفت با هرآنچه به باور من نادرست است، آزاد در برگزیدن زمامداران کشورم. من خود را ملتزم و متعهد به حفظ این میراث آزادی برای خود و همه مردم جهان میدانم.»
آری حفظ آن میراث آزادی برای خود و همه مردم جهان شعار نیست و باید عملی شود. جهان ما امروز از کاستیهای ناشی از رفتارهای خودکامگان در رنج است.
اما بایسته است همینجا یادآور شوم که میزان دانش من درباره دینها به طور کلی و کتاب مقدس که به عهد قدیم (تورات و آموزههای یهودی) و عهد جدید (انجیلها و آموزههای مسیحی) تقسیم می شود کم نیست. دیرزمانی ترجمه کتاب مقدس، که یکی از ترجمههای ناب و زیبای پارسی است، کتاب بالینی من بود** و من، هم بخشهایی از ترجمه پارسی، و هم روایت معروف به کینگ جیمز (ترجمه انگلیسی که به دستور پادشاه بریتانیا جمع آوری شد) را از حفظ میخواندم و هنوز هم میخوانم. به دلیل کنجکاوی شخصی قرآن را هم (بیشتر از روی ترجمه ابوالقاسم پاینده که ترجمه پارسی روانی دارد و یک ترجمه انگلیسی کلاسیک چاپ پنگوئن اثر ان جی داود) خوانده ام. زرتشت شناسی هم حوزهای است که میتوانم به جرات بگویم در آن دانش بسیاری اندوخته ام، به ویژه در طول سالیانی که با زرتشتیان نیکدل و نیک اندیش از نزدیک کار کرده ام. افزون بر این هم به زبان پهلوی تسلط دارم و هم با زبان اوستایی یا پارسی باستان آشنایی ژرفی دارم. متنهای گاتاها (سرودههای زرتشت) را بارها و بارها اینجا و آنجا درس داده ام. اینها را میگویم که خوانندگان مرا یک پیورز (متعصب) «خشکه مقدس، گبر، آتش پرست»، ندانند. با وجود این شناخت ژرفی که از آموزههای زرتشت دارم، باید خستو شوم (اعتراف کنم) که من شاید بیشتر از شهرام تابع محمدی در وجود پدیدهای به نام خدا شک دارم. خدا مساله من نیست. دین هم در این معنا مساله من نیست. مساله من خشمی است که ندانستن و داوری کردن برخی درباره چیزهایی که دانش اندکی در آن زمینه دارند، در من شعله ور میسازد. با اطمینان میتوانم بگویم که نویسنده آن مطلب نه چیزی از زرتشت میداند و نه حتی از پیامبران تورات که خدایان آنها را دست انداخته است. البته اگر «دانستن» را خواندن یکی دو کتاب و مراجعه به گوگل ندانیم.
برای اینکه مطلب شهرام تابع محمدی را سبک سنگین کنم گزارش خودم را به دو بخش تقسیم میکنم. نخست ببینیم این ادعای نویسنده ی «چلتکه دگرباش بودن» که دین زرتشتی یک دین زن ستیز است، تا چه اندازه موجه است. نگاهی بیاندازیم به سروده های زرتشت که مورد بیمهری او قرار گرفته و زرتشت را در ردیف پیامبرانی مانند پیامبر اسلام آورده است.
زرتشت در گاتاها (بند ۲ هات ۳۰) میگوید:
«بشنوید بهترین را،
بنگرید با اندیشه روشن،
بین دو راه برگزینید،
هم مرد و هم زن،
برای خویشتن…»
به دیگر سخن زرتشت در سرودهای خود هرجا که لازم است هم رو به زنان و هم رو به مردان سخن میگوید و آزادی گزینش را توصیه میکند.
در هات ۵۳ نیز گفتگویی نه چندان کوتاه میان زرتشت و پوروچیستا، جوانترین دختر زرتشت ثبت شده که در آن به دخترش درباره گزینش مردی که پوروچیستا برای همسری برگزیده است سفارشهایی میکند. به او میگوید: با خرد خود همپرسی کن و با پارسایی و دانش نیک رفتار کن. از این بخش به روشنی پیدا است که زرتشت به دخترش این آزادی را داده است که شوهر آیندهاش را خود برگزیند.
در دنباله همان سخنان رو به همه مردان و زنان جوان (عروسها و دامادهای آینده) میگوید:
«پیوسته با اندیشه نیک زندگی کنید.
هریک از شما در راستی از دیگری پیشی گیرد.»
باری از دید زرتشت ملاک برتری یک جنس بر جنس دیگر یا یک تن بر تن دیگر «راستی» گرایی است. راستی در گزاره های زرتشت ترجمه یا برگردان کاملی برای واژه اصلی آن یعنی «اشا» نیست. «اشا» هنجاری است که جهان را به سوی «فرشکرت» (تازه گردانی) راهنمایی میکند. هدف آدمی نیکوکاری برای رسیدن به بهشت و حوری و پاداش دژکاری او سوختن و جزغاله شدن در دوزخ نیست. آماج فرجامین آفرینش «تازه گردانی» (یا به سخن گاتاها «فرشکرت») است. در این راه نیز همه آدمیان که وظیفه شان سوشیانتی یا سودرسانی است دیگران را یاری میکنند. اینکه در دوران پسازرتشتی پژوهندگان بیدانش «سوشیانت» را «موعود» ترجمه کرده اند از نادانی و از بخت بد زرتشتیان است. در هیچیک از سخنان زرتشت در گاتاها نه موعودی هست نه بهشتی نه دوزخی.
او چهره این سوشیانتها را به خوبی (در هات ۴۸ بند ۱۲) ترسیم میکند:
«سوشیانتهای کشورها کسانی خواهند بود
که با پیروی از اندیشه نیک،
خویشکاری ی خود را به انجام میرسانند،
کردارشان بر پایه اشا است
و به درستی برای چیرگی
و برافکندن خشم گماشته شدهاند.»
از شش فروزه اهورامزدا یعنی بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفندارمذ، خرداد و امرداد، سه فروزه نرینه و سه فروزه مادینه اند. این برابری زن و مرد حتی در زبان گاتاها نیز رعایت شده است.
اگر دینی زن ستیز باشد چنین رفتاری با زنان نمیکند و اگر اینها که برشمردم زن ستیزی است چه باک بگذار زرتشت زن ستیز باشد.
اما نژاد پرست بودن دین زرتشتی از آن چیزهایی است که نیاز به دلیل چندانی ندارد. جای جای گاتاها زرتشت از نژادهای گوناگون به نیکی یاد میکند. او از «فریان» تورانی و فرزندان و نوادگانش به نیکی یاد میکند. (هات ۴۶ بند ۱۲ )
او اما کاویها و کرپن را نمیبخشد. کاویها و کرپنها گروههای قومی بودند که بر مردمان ستم میکردند و آیین قربانی کردن را رواج میدادند. واژه کرپن همانی است که امروز قربان شده است. نکوهش و ستایش زرتشت از قومها و آدمها بر پایه خودی و نخودی نیست.
درباره تورانیان فراموش نکنیم اینها همان تورانیانی هستند که سراسر شاهنامه جنگ با آنها را توصیف میکند. آیا زمان آن نرسیده که کلی حرف زدن را کنار بگذاریم و با چون و چرا به بررسی های تاریخی بپردازیم؟ و اگر نمیتوانیم به کاری که درخور آن نیستیم دست نزنیم.
بایسته است بیافزایم این را صرف اینکه فردوسی گرامی جنگهای ایران و توران را با آن مهارت و استادی نوشته است او را نژادپرست نمیکند. فردوسی هم در جای جای شاهنامه برخی تورانیان نیکدل را میستاید و برخی ایرانیان بدنهاد مانند کاوس را سکه یک پول میکند. اندیشه ایرانی در زاد، اندیشه نژادپرستانه نیست. حتا واژه دین در آموزههای زرتشت و در زبان اوستایی به چم دین یا کیش از آن گونه که در مذهب های ابراهیمی میبینیم نیست. واژه ی دین از واژه «دئه نا» برآمده که به چم «وجدان» است تا مذهب. اما در این میان کسانی که با پیروی از مد روز (پولیتیکالی کورکت، دست و دل بری از باهماد دگرباشان) میخواهند بازار خود را گرم کنند به کلیبافیهای شعارگونه دست میزنند:
«آن خدایی که ممکن است وجود داشته باشد نه شبیه آن خدای کینه توز یهود است که قومی را از بین میبرد ـ از زن و مرد و بچه و بزرگ و حتا سگ و گربه و گاو و گوسفند ـ تنها به این جرم که به یکی از پیامبرانش ناسزا گفته اند. و نه شبیه آن خدای زن ستیز و نژادپرست زرتشتی، و نه خدای دمدمی مزاج اسلام که یک روز بخشنده و مهربان است و روز دیگر انتقام جو و ستمگر. خدا، اگر وجود داشته باشد، از جنس آنی است که ابن عربی و مولوی تبلیغش را می کنند.» (شهروند شماره پیش چلتکه دگرباش بودن نوشته شهرام تابع محمدی)
درباره این سخن نویسنده نخست بایسته است بگویم دلیل خشم یهوه بر قوم لوط انحراف (از دید تورات، نه از دید ما و امروز) بود و نه ناسزا گویی به پیامبر عهد عتیق. دو دیگر اینکه فرمایشهای کلی گرفتاری پیش میآورد. شهرام تابع محمدی از ابن عربی و مولوی ستایش میکند که اگر دینی آورده بودند پیروشان میشد. مولوی را همه میشناسیم و نیک و بدش را خوب میدانیم. اما درباره ابن عربی و نوشتههای او مانند فصوص الحکم یا الانسان الکامل بد نیست بدانیم که او برای نمونه در کتاب «انسان کامل» شعارگونه فرمایشاتی میسراید که در بهترین وضعیت میتوان آنها را شعرهایی متوسط از سوی مردی شیعی مذهب و «کمی تا قسمتی» لیبرال از نوع سروش دباغ یا قمشهای این سالهای اخیر ارزیابی کرد:
أنا سرّ الاسرار، أنا الأول و الأخر، أنا والله وجه الله، أنا امّ الکتاب… أنا آیه الجبار، أنا حقیقه الأسرار، أنا وجه الله، أنا جنب الله، أنا الأول، أنا الأخر، أنا الظاهر، أنا الباطن…
در «بزرگواری!» ابن عربی همین بس که خمینی از او به نیکی یاد کرده است و علمای شیعه و اسلام پژوهانی مانند علامه طباطبایی، جلال الدین آشتیانی، کامل الشیبی، ملا محمدتقی مجلسی، شیخ بهایی، میرزا محمد اخباری، قاضی نورالله شوشتری، ابن فهد حلی، فیض کاشانی اندیشههای او را بسیار نزدیک به تشیع می دانند. باری سخنان ابن عربی در تحلیل نهایی سخنانی است از جنس سخنان آیت الله العظما حسینعلی منتظری…
اگر شما از این گونه دینها در برابر دینهای «زن ستیز و نژادپرست مانند زرتشتی» بیشتر حال میکنید نوش جانتان.
اما در پایان توصیه من به شهرام تابع محمدی و کسانی چون او اینست که گزارشهای ژورنالیستی کسانی مانند هاشم رضی و دیگران را مبنای داوری خود قرار ندهند. این برای کسی که استاد دانشگاه است نیک نیست. همه رشتههای آکادمیک تا آنجا که میدانیم از دانشجو میخواهند که با استناد به مدارک گوناگون و بررسی علمی مطلبی را بنویسد. پرهیز از پیورزی نخستین درسی است که در دانشگاهها میآموزند.
آری…
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست/ کلاهداری و آیین سروری داند
…
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست/ نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
و یک توضیح بایسته:
من از آوردن عنوان آقا یا خانم در سخن گفتن از کسی پرهیز میکنم. این را نشانه خشم من بر شهرام تابع محمدی به شمار نیاورید. دوستانی که مرا از نزدیک میشناسند این را نیک میدانند.
ـــ
زیرنویسها
* البته نویسنده یک اچ هم به آخر این «کوته ـ نوشت» افزوده است که کوتهیده هتروسکسوئل است. میشود پرسید که پس تکلیف کسانی مانند مسلمانان از دین برگشته گی و لزبین که کوتهیده آنها می شود اکس ام جی و اکس ام ال چه میشود؟ آیا بهتر نیست که یکبارگی همه حروف الفبا را ردیف و خیالتان را آسوده کنید؟
** برگردان عهد عتیق به دست ویلیام گلن و میرزا محمد جعفر شیرازی در سال ۱۸۴۶ به پایان رسید. این ترجمه یکی از شاهکارهای ترجمه پارسی است و خواندن آن را به همه دوستاران زبان پارسی سفارش میکنم.
* بهرام بهرامی، دانشآموخته دانشگاه تهران و مدرسه عالی تلویزیون و سینما، نویسنده، عکاس و پژوهشگر فرهنگ و زبان های پارسی باستان و میانه است.
بسیار از نوشته آقای بهرام بهرامی لذت بردم خصوصا آنجا که میگویند : سوگند خوردم مفتخر و متعهدم:
«من کانادایی هستم، کانادایی آزاد، آزاد در سخن گفتن، بی هراس، آزاد در ستایش خدای خودم آنگونه که میخواهم، آزاد در دفاع از آنچه که به باور من درست است، آزاد در مخالفت با هرآنچه به باور من نادرست است، آزاد در برگزیدن زمامداران کشورم. من خود را ملتزم و متعهد به حفظ این میراث آزادی برای خود و همه مردم جهان میدانم.»