دوران ناصری در بازخوانی خاطرات اعتمادالسلطنه/زنان حرمخانهی ناصری
بهانه جویی برای اخراج جنده ها از شهر رسمی همیشگی برای پلیس ناصری به شمار میآمد چون با این بهانه کنت و نایب السلطنه “به زنان سخت میگیرند و پول زیاد از آنها گرفته ول می کنند” (ص ۲۱۲). بر بستر چنین هنجارهایی تقاضای ملاعلی کنی از شاه بر خلاف ظاهر، کار پلیس ناصری را نیز تسهیل می بخشید. ضمن آن که در این گزارش همسوییهایی در نوع نگاه ملاعلی کنی با ناصرالدین شاه به چشم می آید. چون هیچیک از آن دو بر رفع عقلانی مشکل تأکید نمی ورزند و هر دو تظاهر به سنت های اخلاقی را دستمایه ای برای وجاهت خویش میگذارند. در عین حال طرد و اخراج فاحشه ها از گستره ی شهر سنتی قدیمی بود که در دوره های اسلامی فرمانروایان با همدستی دستگاه فقاهت آن را به اجرا می نهادند.
در نتیجه شاه در همراهی با رئیس پلیس خویش به جای آنکه صندوقهای سلطنتی را از مالیات گروه های متموّل پُر نماید، جهت کسب درآمد به اشتراک توده های مُفلس و بیخانمان جامعه را هدف میگذارند. به عبارتی روشن شاه هزینه های دستگاه عریض و طویل سلطنتی خود را از درآمدهای روسپیان و فواحش تأمین میکند. در نتیجه روسپیگری برای دربار شاه و پلیس او در نقش صنعتی سودآور حرمت می یابد. همچنان که شاه نیز دست پلیس خود را آگاهانه و دانسته باز میگذارد تا نقش سودجویانه ی خود را در این صنعت دولتی به انجام رساند.
همان گونه که گفته شد ناصرالدین شاه کسی را که بر حرمسرای خویش برمیگمارد اعتمادالحرم مینامد تا رضایتمندی خود را از عدم دستیازی او به زنان حرمسرا اعلام نماید. اعتمادالحرم نیز همانند اعتمادالسلطنه سویه هایی از سیاست معتمدگزینی شاه را به اجرا میگذارد. ولی اعتمادالحرم به کنجکاوی اعتمادالسلطنه در خصوص شمار زنان حرمسرای شاه این گونه پاسخ میگوید: “هفتصد نفر زن مدخوله و غیر مدخوله و کنیز و کلفت در اندرون شاه است و هفتصد و پنجاه نفر نوکرهای درب اندرون است، غیر از اقوامِ خانمها و سی و هشت خواجه” (ص۵۶۴). ولی ملاعلی کنی که جندههای شهر را تاب نمی آورد چشمان خود را بر آنچه که در دربار و حرمسرای شاهی میگذرد، فرو می بندد. شاید هم او در هنجارهای حرمسرای ناصری منافاتی با شرع نمی بیند.
ضمن آن که اکتفا و بسندگی ناصرالدین شاه به حرم سرای رسمی، امری ناممکن مینماید. چنانکه اعتمادالسلطنه از قول صدیق السلطنه یادآور میگردد که شاه روزهای جمعه را فقط به جنده بازی در عمارت نارنجستان اشتغال میورزد چون “دسته دسته … دوشیزه و یائسه … به عمارت نارنجستان میآورند”. اما او برای شاه دل میسوزاند تا “معاشرت با این قسم زنان تولید مرض بوجود مبارک نکند” (ص۱۰۵۵). به طبع فراسوی دیدگاه شاه باورانه ی اعتمادالسلطنه، ناصرالدین شاه میاندیشد که ناکامی و اختگی خود را در گسترهی سیاست خواهد توانست با روی آوری به هنجارهایی همانند جنده بازی جبران نماید. در این فرآیند انگار زنان ولگرد و بیخانمان شهری عرصه ی خوبی بودند تا شاه قدرت و مردانگی خود را به آنان بنمایاند.
با این همه گستره ی حرمسرای ناصرالدین شاه محدودیت نداشت و او تمامی دنیا را بخشی از حرمسرای خود میدانست. همچنان که در مسافرتهای خویش به خارج از کشور هم فقط همین رویکرد را پی میگرفت. تا آنجا که در مسافرتی به روسیه او را به بازدید مدرسه ای دخترانه تشویق مینمایند تا شاید با نظام نوین آموزشی آشنا گردد. اما او در سیمای دختران دانش آموز دنیای دیگری را میجوید. در همین راستا اعتمادالسلطنه نیز علی رغم سرسپردگی به دربار ناصری منتقدانه مینویسد: “شاه امروز به مدرسۀ دخترها رفتند، بیشتر برای تماشای دخترها بود، نه وضع تدریس آنها” (ص۶۴۴).
از سویی دیگر در ایران همیشه جنده بازی تفریحی گروهی و جمعی بوده است که عده ای از مردان در همدلی با هم، دوستانه و صمیمانه اجرای آن را پی میگرفتند. جالب آنجاست که اعتمادالسلطنه نیز علیرغم تظاهر به اخلاق رسمی از چنین رویکردی غافل و بی نصیب نمیماند. همچنان که چیدمان و تزیین عمومی یکی از همین مجالس جنده بازی را که خود در آن شرکت داشته اینگونه توصیف مینماید: “اطاقی بود مربعِ طولانی، فرشش فرش غربای تازه رسیده و رختخوابی در گوشه گذاشته شده. بعضی اسباب فرنگی درهم و برهم به اختلاف در گوشهها ریخته و زغال سنگی در بخاری شعلهور، لامپا در وسط اطاق افروخته، دو سه بطری نصفه و پر در مجموعه گذاشته، ترشی و کبابی در مجموعۀ دیگر نهاده، جندۀ بی پیر در گوشۀ اطاق در خرقۀ سنجاب خان صاحب خانه خزیده.” (ص۳۳۵). در همین مجلس هر چند اعتمادالسلطنه و جنده نرم نرمک به هم میآمیزند ولی “بوی بدن و عفونت رایحۀ دهن او” برای اعتمادالسلطنه رنجآور است. اعتمادالسلطنه حتا پس از بازگشت به خانه ماجرا را برای خانم خود نیز باز میگوید.
روزنامه ی خاطرات در توصیف مجلسی دیگر شرح بیشتری از آداب و رسوم جنده بازی در عصر و دوره ی ناصری به دست میدهد: “وارد اطاقی شدم سه ذرع در چهار ذرع. دو لالۀ لامپای نفطی میسوخت. دو فرش کتان الوان گسترده و انواع مأکولات که به اصطلاح رنود مزه میگویند چیده شده. هم شیرینی بود هم کباب بره… جامی از بلور در جلوی هر حریفی و مینای می در مقابل هر رندی … ” (ص۳۴۲). در این مجلس سه زن به اشتراک دایره میزدند، ترانه میخواندند و میرقصیدند تا بر سامانه ای از شادی و شادخواری کار خود را در خصوص عشق آفرینی برای مردان مجلس به پایان برند. با همین رویکرد حرفه ی روسپیان نیز فقط در عشق آفرینی خلاصه نمیگشت. چون ضمن گزارشهایی از این دست میتوان پذیرفت که بنا به سنتی دیرینه آنان رقص و ترانه خوانی را نیز برای عاشقانِ خویش ارمغان داشتند.
اعتمادالسلطنه خود نیز در جشنی که به مناسبت “عید حضرت امیر علیهالسلام” برگزار میکند به اصرار احتسابالملک مُطربی را به مجلس فرامیخواند. او در این خصوص مینویسد: “دستۀ علیخان را آوردند. علیخان پسره ای است که سنطور میزند. اما اتباعش زن هستند و جنده” (ص۱۰۴۹-۱۰۴۸). جنده های این مجلس که از پیش با احتسابالملک دوستی و آشنایی داشتند برای اعتمادالسلطنه از خاطرات شبانه ی خویش در مجلس امین السلطان صدر اعظم باز میگویند که در این بزمهای شبانه شاهزاده میرآخور، امینِ خلوت و عزیز خانِ خواجه نیز حضور به هم می رسانند.
همچنین برای اعتمادالسلطنه و دیگر کارگزاران دستگاه ناصری جنده بازی تفریحی عمومی به شمار می آمد. اما او علیرغم حظِ بصری کافی و وافی از این موضوع، گویا از توان جسمی لازم چندان سودی نداشت تا همانند دیگران از زنان کام برگیرد. چنانکه در توصیف ماجراهای جنده بازی، همیشه عشق ناقص و ناتمامی را در خاطر میپروراند که در یادداشتهای او به یادگار مانده است. همچنان که در شرح یکی از این ماجراها آشکارا مینویسد: “دیشب میرزا محمود خان جنده داشت. آنجا رفتم. امان از این جنده ها که از سگ بدتر بودند. ده دقیقه آنجا نشستم. بعد خانه آمدم. منتطر تغیر خانم بودم. هیچ نگفت. بر خجلتم افزود” (ص۳۵۱). همچنین از گزارشهایی از این دست چنین برمیآید که در عصر ناصرالدین شاه جنده بازی درباریان امری عمومی و متداول به شمار میآمد تا آنجا که خانم خانه نیز آگاهانه دیده ها را نادیده میانگاشت.
ضمن آنکه اعتمادالسلطنه در روزنامه ی خاطرات از رسم و آیین جنده بازی گذشته ای را برای خویش برمیشمارد. در همین راستا او از سنتورزنی اصفهانی که “سیّد و از اولاد صفویه” بود یاد می کند که دلقکی (دلخکی) و قوّادی (مُلحِفی) میکرد. تا آنجا که یادآور میشود: همین سیّد سنتورزن زمانی که “جوان بودم در بیست و سه سال قبل زنی را سه تومان گرفت به اسم دختر آقا محمدحسن رضا قلیبیک که از جندههای مشهور مشهد و طهران بود برای من آورد که رغبتی باو نکردم به میرزا محمدعلی محلاتی که با من بود بخشیدم” (ص۴۱۱). هر چند اعتمادالسلطنه در سردی مزاج هیچ شک و شبهه ای برای مخاطبش باقی نمیگذارد ولی با این همه گفتنی است که اهدای زن به دیگران در دربار ناصری خود رسمی همگانی به شمار میآمد. حتا ناصرالدین شاه نیز با سودجویی از چنین رسمی زنان حرم خویش را آشکارا به درباریان اهدا می نمود.
تا جایی که امین حضور صمیمانه و مخلصانه تقاضای خود را در همین راستا با شاه در میان میگذارد و از او میخواهد: “رسم پدر و جد شما این بود که غالباً از زوجات خودشان را بنوکرهای خودشان میبخشیدند. شما اگر یکی از صیغههای پیر خودتان را بمن بدهید چه ضرر دارد” (ص۸۸۹). پیداست که علیرغم گلهگزاری امین حضور ناصرالدین شاه همچنان به رسم پدران خویش وفادار مانده بود، تا آنجا که به طور طبیعی درخواست شفاهی امین حضور از شاه، برآوردن آن را کفایت مینمود.
حتا چه بسا اهدای زن یا جاکشی و قوّادی وسیله ای مناسب برای دستیابی به اهداف و مقاصد سیاسی قرار میگرفت. همچنان که در روایتی از روزنامه خاطرات، عبدالحسین خان فخرالملک (ناصرالسلطنه) به اتکای همین ترفند برای طرح دوستی با امین السلطان وزیر اعظم شاه بهره جست. “چون از روسبیهای فرنگ دو نفر زن را همراه آورده و گویا پسند خاطر وزیر اعظم شده تمام تقصیرات او عفو شد” (ص۸۱۱). همچنین فخرالملک که دربار ناصری را به نیکی شناخته بود به راحتی از تطمیع درباریان برای دستیابی به اهداف خویش سود میبرد. او حتا از رشوه به منظور تطمیع شخص شاه نیز بهره میگرفت. تا آنجا که “دویست اشرفی بتوسط آغامحمد خان خواجه پیشکشی داده لقب فخرالملکی گرفت” (ص۹۷۴).
ولی میرزا محمود خان در روزنامهی خاطرات بیش از دیگران هنرنمایی خود را توأمان در قوادی و جندهبازی به نمایش میگذارد. تا جایی که شاه نیز به هنر ویژه ی او در مسافرت به روسیه دل میبندد ولی بر خلاف انتظار سودی عایدش نمیگردد. همچنان که اعتمادالسلطنه در روزنامهی خود میآورد: “شاه بواسطۀ میرزا محمودخان دو نفر زن را به عمارت آوردند. اما نتوانسته بودند کاری بکنند. جاکشی وزیر مختار هدر رفت.” (ص۶۴۴).
در عصر و دوره ی ناصری مُلحِفی برنهاده و معادلی مناسب برای قوّادی قرار میگرفت. چون قوّاد و مُلحف، لحاف و رختخوابی را نیز برای مشتریان خویش فراهم میدید. تا مشتریان او ضمن شرب و نوش پس از رقص و پایکوبی به برنامه ی عیش خویش در رختخواب ادامه دهند. با این رویکرد مُلحف برای مشتری خود لحاف میگسترانید تا در همآمیزیِ مشتری با جنده تسهیلگری به عمل آورَد. در عین حال مُلحِفی در دربار ناصری شغل محترمانه ای به شمار میآمد. چون مُلحف و قوّاد میتوانست همانند فخرالملک و یا میرزا محمود به اتکای شغل و حرفه ی خود بر کرسی سفارت و وزارت دست یابد. “غلامحسین حقهباز” هم یکی از همین مُلحِفان درباری به شمار میآمد که با اعتمادالسلطنه و فروغی (ذکاالملک پدر) دوستی داشت. اعتمادالسلطنه او را جوانی “خوشرو و خوشمو، کمر باریک، کفل بزرگ، چشم درشت، گونه سرخ، لب کوچک” برمیشمارد که هم به حرفه ی مُلحفی اشتغال داشت و هم به هنر حُقّه بازی. فروغی با چنین نگاهی او را در رباعی خویش اینگونه مینمایاند: آنکس که تو را پدید در عالم کرد/ از جوهرِ زن به خلقتِ مرد آورد؛ از خلقتِ تو غریبتر نتوان دید/ ای معنی زن پدید در صورتِ مرد (ص۸۴).
در سال ۱۸۸۹ میلادی شاه برای چندمین بار به اروپا سفر کرد که اعتمادالسلطنه هم در این سفر حضور داشت. چنانکه اعتمادالسلطنه به همراهی و تشویق تلوزان پزشک، در آلمان شاه را وامیگذاشت و همانند اکثر اطرافیان شاه عیش خود را پی میگرفت. تا جایی که به همراهی تلوزان به تعقیب دو دختر خانم میشتابند و با آنان طرح دوستی میریزند تا شاید شبی را با ایشان سر کنند. در نتیجه بنا به درخواست دخترها به مغازه ای جهت خرید عطر پای میگذارند. ولی تلوزان وجهی به همراه نداشت تا پول عطر دخترها را بپردازد که قرعه ی پرداخت بهای عطر به نام اعتمادالسلطنه میافتد. با این همه پس از بیرون آمدن از مغازه پیشبینیهای اعتمادالسلطنه محقق نشد. چنانکه او پایان ماجرا را اینگونه بازمیگوید: “از دکان که بیرون آمدیم کالسکۀ بسیار معتبری دم در ایستاده بود. هر دو خانم ها به کالسکه نشسته با سر به ما خداحافظی کردند رفتند” (ص۶۴۸).
او از هلند نیز ماجرای دیگری را نقل میکند. چون ضمن اصلاح، سلمانی (دلاک) هتل به او پیشنهاد مینماید که بیرون از هتل زنی سراغ دارد که میتواند در اختیارش بگذارد. اعتمادالسلطنه نیز در استقبال از پیشنهاد سلمانی به خانهی زن مورد نظر میشتابد. زن اعتمادالسلطنه را به اتاق طبقهی فوقانی خانهی خود دعوت مینماید ولی ترس بر اعتمادالسلطنه چیره میگردد. تا آنجا که میگوید: “بیشتر اسباب وحشت من شد. پنج امپریال دادم. بدون کاری مراجعت بمنزل نمودم” (ص۶۴۹). در همین سفر تلوزان طبیب شاه نیز علیرغم تربیت اروپایی خویش بنا به سنت ایرانیان همچنان در فکر جنده بازی است. حتا شاه هم که اوضاع را چنین مییابد کنیز چرکس خود را “تصرف” مینماید و سپس او را محترمانه به اعتمادالسلطنه میسپارد (ص۶۵۲). با این رویکرد اعتمادالسلطنه میبایست در نقش خواجه ی حرمسرا امانتداری خود را در محافظت از این کنیز به اثبات می رسانید. در عین حال شاه همزمان به خانمی یهودی دل میبازد که این خانم از بام تا شام فقط او را تیغ میزد! تا جایی که شاه مجبور میشود جهت رهایی از دست او هزار امپریال به این خانم بپردازد (ص۶۵۹).
از سویی دیگر پلیس دستگاه ناصری علی رغم آزادی عمل درباریان، جندهبازی مردم عادی را برنمیتابید. چنانکه در گزارش روزنامهی خاطرات از قول کنت به ظلالسلطان گفته میشود که: “سربازهای اصفهانی بحمایت از جندهای به هیئت اجتماع به ادارۀ پلیس ریخته جمعی را مضروب و جمعی را مجروح و نایب مرا بقدری زدهاند که قریب موت است” (ص۲۱۵). پیداست که خود کنت هم به واقع از ترس مهاجمان به ظلالسلطان پناه بُرده بود تا شاید از هجوم عمومی سربازان اصفهانی به قرارگاه پلیس در امان بماند. در عین حال تمامی کارگزاران حکومتی علیرغم مشارکت فعال در جنده بازی، نیاز داشتند که در انظار عمومی سیمایی اخلاقی از خود نشان گذارند. در نتیجه مجبور میشدند تا بین مردم تنفر خود را از جنده و آنچه که خلاف اخلاق نام میگیرد عرضه نمایند.
چنانکه نمونهی روشنی از آن را اعتمادالسلطنه در خصوص جندهبازی پیشخدمت خودش میآورد که ضمن آن یکی از افراد منزل او سکینه سلطان اصفهانی را به نُه تومان صیغه میکند و او را به خانه میبرَد. ادامه ی ماجرا شنیدنی است چون او مینویسد: “داخل اطاق که شدم بوی جنده به مشامم رسید. قدری باو نگاه کردم، او هم بمن نگاه کرد. تنفر طوری غلبه کرد که آخر هیچ کار نکرده نُه تومان داده بیرونش کردم” (ص۲۴۹). به استناد این یادداشتها اعتمادالسلطنه بنا به سابقۀ ذهنی خود، جنده را از عطر تند و بوی آشنای آن باز میشناسد. ضمن آنکه او در یادداشتهای روزانهی خویش کاربری واژهی صیغه و جنده را به هم میآمیزد تا بنا به باوری همگانی کارکرد واحدی را از آن دو به اجرا گذارد.
همچنین در گزارشی دیگر از جنده بازیِ لایههای فرودست جامعه، باغبانهای باغ نگارستان که از نیروهای مجموعه ی مدیریتی اعتمادالسلطنه به شمار میآمدند، جنده ای را شبانه به باغ دعوت میکنند که از سوی نایب السلطنه همگی دستگیر و موضوع نیز به شاه گزارش میشود. اما شاه ضمن پیگیری ماجرا، به منظور دلجویی از اعتمادالسلطنه یادآور میگردد که موضوع چندان مهم نیست (ص۲۷۸). در عین حال اعتمادالسلطنه در انتقاد از جنده بازیهای نایبالسلطنه، مجلس شبانه ی او را این گونه وصف میکند: “شبها مجلس عیشی فراهم میشود تمام اجزایشان و جمعی از مطاربۀ زنانۀ شهر حاضر میشوند… حضرت والا جیقۀ بسیار بزرگی … بسر میزنند و در روی صندلی جلوس میفرمایند و شاهانه شُرب میکنند” (ص۱۰۵۵). او در یادداشتها خود یادآور میگردد که نایبالسلطنه با برگزاری چنین مجالسی ضمن الگوگذاری از شاه، بیش از همه قدرت و عظمت شخص شاه را به چالش میگیرد.
در روزنامه ی خاطرات اعتمادالسلطنه ماجراهایی از این دست را به فراوان میتوان سراغ گرفت. چنانکه در نمونه ای دیگر همچنان باغبانان در الگوگذاری از اربابان خویش به جنده بازی اشتغال میورزند. همچنان که او مینویسد: “دو شب قبل دو نفر از باغبانهای صاحبقرانیه در باغ پائین عمارت جنده و شراب داشته اند. معتمدالحرم آنها را گرفته کتک زده است” (ص۴۴۷). معتمدالحرم همان کسی است که در نقش اعتمادالحرم مدیریت حرمسرای شاه را به او سپرده بودند. پیداست با رویکردهایی که دربار برمیگزید فقط باغبانان و اقشار فرودست جامعه برای جنده بازی خود میبایست کتک بخورند. ولی جنده بازی بر سامانه ای از تفریح و خوشگذرانی، برای درباریان وجاهت میآورد.
از مجموع گزارشهای یادشده چنین برمیآید که جنده بازی بیش از همه رفتاری گروهی را به نمایش میگذاشت که هر دو سوی ماجرا از اجرای آن به شکل و شیوه ای فردی پرهیز داشتند. در عین حال رقص، خوانندگی و نوازندگی نیز بخشی از هنجارهای جنده ها به شمار میآمد تا جایی که میهمانان و صاحبان مجلس فقط به عنوان تماشاچی در این برنامه ها شرکت می جستند. چنانکه فضایی مردانه فراهم می دیدند که جز جنده ها زنان دیگر را به چنین محفلی راه نبود. در نتیجه جنده ها گروه هایی را تشکیل میدادند که مردان از آنان جهت برانگیختن شور و نشاط بهره میگرفتند. تا جایی که هم آمیزی فقط بخشی از این رویکرد را پی میگرفت.
همچنان که مردان مجلس بدون آنکه در رقص و هنرنمایی جندههای مجلس و محفل مشارکت ورزند، فقط از اجرای برنامه حظ می بردند. چون اشراف و یا طبقات فرودست جامعه بنا به سنتی عمومی رقص و خوانندگی را حرفه ای غیراخلاقی می پنداشتند که در انظار عمومی پرهیز از آن را واجب می شمردند. اما نظاره و تماشای آن از این قاعده مستثنا شمرده میشد.
دربار نیز که توسط عوامل خویش از جنده ها مالیات میگرفت، سیاست دو سویه ای را در خصوص آنان به کار میبست. چنانکه گروه جنده ها هر چند در مجالس شبانهی متموّلان و درباریان برایشان شادی و خوشی میآفریدند ولی ایشان جهت تظاهر به هنجارهای اخلاقی روزها با آنان به جدال و ستیز برمیخاستند. در عین حال از درباریان، کارگزاران حکومتی و پیشوایان مذهبی کسی به سامان بخشی روسپیان جامعه نمی اندیشید. چون همه بلااستثنا بین مردم برائت از آنان را پی میگرفتند.
بدیهی است که اندیشههای انقلاب مشروطه نیز به منظور سالم سازی محیط زیست انسان ها، بر چنین بستری پا میگرفت. چون نیروهای انقلابی به مرور در فرآیند کنش اجتماعی میآموختند که گره ی مشکلات جامعه را نمیتوان با دیدگاه های فردگرایانه دربار و روحانیت از هم گشود. چنانکه در روشنای فکر و خرد جمعی، زدودن بیکم و کاست آسیبهای جامعه را هدف مینهادند. در نتیجه انقلاب مردم را به هم پیوند میداد تا برای دردهای مشترک خویش راهکارهای مشترکی را برگزینند.
ادامه دارد