“بحران ساختاری کنونی ایران و چشم انداز آینده”، عنوان سخنرانی دکتر عباس میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد بود که ۱۱ آگوست ۲۰۱۸ به دعوت پرشین سیرکل در بنیاد پریا در تورنتو ایراد شد.
میلانی سخنرانی اش را به سه بخش تقسیم کرد:
بحران ساختاری در جمهوری اسلامی چیست؟
آیا این بحران ویژگی منحصربه فرد دارد؟
چشم انداز آینده چیست؟
میلانی به این نکته اشاره کرد که بحران در ذات جمهوری اسلامی نهفته است و از روز اول بوده، ولی این بحران با همه بحران های پیشین فرق دارد چون نتیجه ی همه ی آن بحران هاست و در لحظه ای دارد اتفاق می افتد که جهان دچار تناقضاتی ست.
میلانی وضعیت ایران را به ماشینی تشبیه کرد که موتوری روی آن سوار است که توان حمل آن را نداشته.
بحرانی که در ذات جمهوری اسلامی ست به گفته ی میلانی از آنجا می آید که اینها سعی کردند از روز اول با ایدئولوژی که متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش است و در یک جامعه ای که مثلا شهر بزرگش چهار هزار نفر بوده، جامعه ی پیچیده ی امروزی را اداره کنند. این ماشین از اول پت پت می کرده. و حالا در نتیجه ی بی کفایتی اینها، این ماشین هم دارد پت پت می کند یعنی دچار رکود است، هم جوش آورده یعنی دچار تورم است، هم ترمز بریده و هم دچار سرازیری و سربالایی ست و راننده نشسته در چنین ماشینی و می گوید هیچ اشکالی ندارد و با همان فرمان قدیم می خواهم بروم. این بحران ایران است.
میلانی با این پرسش که “چرا این موتور به این ماشین نمی خورد؟” افزود: انقلاب ایران، به گمان من یک انقلاب دمکراتیک بود. خواست مردم ایران ولایت فقیه نبود. از همه بهتر خود آیت الله خمینی این را می دانست به همین خاطر در چند ماه آخر مهاجرتش حتی یک بار واژه ی ولایت فقیه را استفاده نکرد. آنچه او به ایران نوید داد یک جمهوری بود و قانون اساسی که اول تدوین کردند دقیقا ترجمه قانون اساسی جمهور پنجم فرانسه بود. وعده هایی هم که به آمریکایی ها دادند در مذاکرات مفصلی که با آمریکایی ها کردند که اسنادش الان رو شده دقیقا نوید چنین حکومتی دادند و اگر بازرگان را اول سر کار آوردند دقیقا به خاطر اینکه بخشی از آن مذاکرات پشت پرده برای ایجاد یک ایران بیش و کم دمکراتیک با بیش و کم رهبری جبهه ملی بود. خط آمریکا آشکارا در پایان ۱۹۷۸ این است. آیت الله خمینی هم این را نوید داد و با کمک آمریکا ارتش ایران خنثی شد و تفویض قدرت انجام شد.
منظور من این نیست که انقلاب را آمریکایی ها کردند، انقلاب را مردم ایران کردند، روشنفکران کمک کردند، انقلاب را خود شاه کمک کرد برای اینکه حاضر نشد آن وقتی که میشد تغییر داد و رژیم را حفظ کرد مثلا ۱۹۷۵ تغییرات لازم را ایجاد بکند، وقتی شروع کرد به تغییرات که دیگر دیر شده بود و آن وقت بود که آمریکایی ها آمدند و برای پیدا کردن آلترناتیو شروع کردند به مطالعه و آن وقت تصمیم گرفتند کسی که می تواند سه هدف آنها را برآورده بکند یعنی حفظ ایران، فروش نفت و جلوگیری از کمونیسم آیت الله خمینی ست و اگر آن زمان آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند و این کمک را کردند بخش عمده ی تقصیرش متوجه رژیم شاه است که فکر می کرد خطر عمده کمونیسم است و بهترین راه مبارزه با کمونیسم تقویت اسلام است. ارقام افزایش مساجد، تکیه ها، حوزه ها، طلاب در ده سال پایانی دوران شاه شگفت انگیز است و هیچکس به آن توجه نمی کرد.
میلانی افزود: آیت الله خمینی با زیرکی خودش را دقیقا در جایی قرار داد که آمریکایی ها او را به عنوان بدیل انتخاب کردند.
به گفته ی میلانی این انتخاب تنها نادانی آمریکا نبود بلکه اسنادی هست که نشان می دهد روشنفکران، سیاستمداران، رهبران جبهه ملی، چپی ها در کنفدراسیون در خلوت به زبان تائید از آیت الله خمینی نزد آمریکا یاد می کردند و از او شخصیتی شبیه بن بلا ساخته بودند.
در حالی که آیت الله خمینی بن بلا نبود و می خواست ولایت فقیه را بیاورد، ولی جامعه ی ایران برای ولایت فقیه نجنگیده بود و از همان روز این تنش ایجاد شد یعنی اولین تنش ساختاری که در ایران سی و هشت سال ادامه پیدا کرده تنش بین خواست ملت ایران است برای یک حکومت دمکراتیک و سوار شدن یک حکومت استبدادی مذهبی که نه تنها به ملت ایران در مفهوم کلی پشت کرده بود بلکه به اقلیت های دینی و قومی وبه نیمی از جامعه یعنی زنان به طور روزافزونی پشت کرد.
به گفته ی میلانی، اساسی ترین بحران ساختاری که در جمهوری اسلامی وجود دارد بین مفهوم حاکمیت ملی ست و مفهوم حاکمیت الهی این در ذات قانون اساسی جمهوری اسلامی ست و این تضاد لاینحل است. از یک طرف می گویند حاکمیت به الله تعلق دارد و از طرفی می گویند حاکمیت به مردم تعلق دارد. این دو را نمی شود با هم ترکیب کرد. یکی پدیده دوران قرون وسطاست، یکی پدیده ی دوران تجدد است.
تجلی بیرونی نهاد ولایت فقیه است که بخش اعظم قدرت را دارد و به هیچ کس هم جواب نمی دهد و ۴۰ درصد اقتصاد مملکت در دستش است و مالیات نمی دهد، به مجلس خودشان هم اجازه سرکشی نمی دهد. این یک حکومت مطلقه ی فردی ست و در کنارش نهاد جمهوری هم هست که رای مردم است و اصل جمهوریت در آن هست. از یک طرف آیت الله خمینی می گفت ما تمام قوانین موجود را در شریعت اسلام داریم و از یک طرف مجلس درست کردند که قانون گذار است، این دو به هم نمی خورد. این تضاد بین ولایت فقیه و رئیس جمهور، تضادی ست که در ۳۹ سال در تمام موارد وجود داشته است.
تنها رئیس جمهوری که به نوعی به عنوان اپوزیسیون یا تبعید نشد، یا حبس نشد، یا ممنوع التصویر نشد یا جاسوس بین المللی تلقی نشد، خود آقای خامنه ای ست، بقیه همه به نوعی مسئله پیدا کردند.
میلانی افزود، روحانیت به محض تسلط، یک محدودیت دیگر هم در اصل جمهوریت وارد کرد و آن نظارت استصوابی ست به این معنی که من تصمیم می گیرم که شما به چه کسی رای بدهید و حتی بعد از انتخاب هم می گوید من تصمیم می گیرم که این انتخاب شما را می پذیرم یا نه.
دکتر میلانی از مبارزات زنان با رژیم به عنوان ماندگارترین مبارزات مردم یاد کرد و گفت جنبش زنان ایران در مفهوم نافرمانی مدنی همسنگ جنبش سیاهان در آمریکا در مقابل نژادپرستی است. هیچ محدودیت و ممانعتی نتوانست جلوی مقاومت، مبارزه و ایستادگی زنان را بگیرد.
میلانی به افزایش زنان دانشجو و موفقیت آنها در تحصیل و کار اشاره کرد و افزود، دو سال پیش برای اولین بار در تاریخ ایران، تعداد زنانی که کتاب چاپ کردند از مردان بیشتر شد. شما وقتی جامعه ای به این پویایی دارید که این همه زن درخشان در آن هست و حاکمیت تمام مردان بالای ۹۰ ساله که فکر می کنند زنان محلی از اعتنا ندارند، این وضع قابل دوام نیست.
میلانی به یک تنش ساختاری دیگر در این رژیم اشاره کرد و گفت، از روز اول این تنش وجود داشت که کار را آیا باید به کاردان سپرد یا به مومن؟ در سال ۱۹۴۴ نواب صفوی در کتابی که از مهمترین کتاب های جمهوری اسلامی ست می نویسد که کار را باید از کاردان گرفت و داد به مومن. ۳۹ سال است که کار را از کاردان گرفتند و دادند به بقال و چقال مومن. مومن ها همه دزد از آب درآمدند و کاردان ها آمدند خارج.
تضاد دیگری که از روز اول وجود داشته و حل نشده، تضاد بین اقتصاد آزاد است و اقتصاد دولتی که آقای خامنه ای از آن به عنوان اقتصاد مقاومتی یاد می کند که چیزی جز شعار نیست. وقتی حوزه ی علمیه اصفهان وارد معدن سازی شده و معدن سازها یا تبعید شدند یا در ایران اجازه کار ندارند، این بحران، بحران ساختاری ست.
الان تخمین زده می شود حساب هایی که دست آقای خامنه ای، دست سپاه و شرکتهای وابسته به سپاه و دست اوقاف و آستان قدس رضوی ست، اقلا سه چهارم اقتصاد ایران است و این بخش دست کسانی ست که با هیچ قانونی بازی نمی کنند.
ببینید اینها چه بلایی سر شرکت های ایران آوردند. شرکت هپکو در زمان انقلاب هفت هزار کارمند داشته، تعداد کارمندان را رساندند به ۶۰۰ نفر و آن تعداد را هم نمی توانستند مدیریت کنند. صنعت ماشین را نگاه کنید. بخش خصوصی را داغون کردند و در مقابلش یک بخش عمومی آوردند. مذاکرات استیضاح ربیعی را ببینید تا ببینید چه بلایی بر سر اقتصاد ایران آوردند.
چالش بین تشیع و دیگر ادیان، چالش دیگر این رژیم است. اینها چالش هایی نبود که مردم بر سر آن با شاه مقابله می کردند. دوران شاه از لحاظ آزادی برای اقلیت های مذهبی دوران طلایی ست.
چالش آخر، تضادی ست که بین داخل و خارج ایجاد شده. رژیم جمهوری اسلامی ویژگی عجیبی دارد. تنها رژیم مستبدی ست که می گذارد نخبه ها آزادانه از مملکت خارج شوند. هر رژیم دیگری جلوی خروج مغزها را می گیرد برای اینکه بهای اقتصادی دارد. هر دکتری که از ایران خارج می شود، چند میلیون دلار با خودش می برد، پولی که خرج تربیت او شده است. حتی مخالفانش را هم اجازه می دهد خارج شوند چون فکر می کنند که اینها می روند، چند ماهی سر و صدا می کنند و بعد فراموش می شوند ولی خارج ایران الان تبدیل به یک قطب ایران شده، ایران پهناور امروز دیگر در مفهوم جغرافیایی جا نمی گیرد. ده درصد جامعه ی ایران در خارج زندگی می کنند و این ده درصد الان بخش اجتناب ناپذیر از جامعه ایران هستند؛ جامعه ی مدنی. اگر در داخل نمی گذارند کتاب چاپ کنید، در خارج چاپ می کنیم. نگاهی به شاه را در ایران نگذاشتند چاپ شود، در اینجا آقای تبریزی چاپ کرد. وقتی شجریان را ممنوع کنسرت کردند، کافی بود که آقای شجریان بیاید خارج و یک تور برگزار کند.
جامعه خارج الان به بخشی از جامعه مدنی ایران تبدیل شده و چون به غایت موفق بوده بخش اجتناب ناپذیری از راه حل آینده ی ایران است و حتما نقشی در آینده ی ایران باید داشته باشد؛ آینده ی ایران را داخل ایران رقم می زند، نه آمریکا، نه عربستان، نه اسرائیل، می توانند آینده ی ایران را رقم بزنند، و نباید به آنها اجازه داد، ما باید آینده ی ایران را خودمان تعیین کنیم.
من به رغم اینکه آینده را در کوتاه مدت بالقوه خیلی خطرناک می بینم، نسبت به آینده ی ایران خوشبینم.
دکتر میلانی به پروژه ای که در دانشگاه استنفورد دارند، به نام “ایران ۲۰۴۰” اشاره کرد و گفت: یکی از فرزندان برومند ایران که مدتی در تورنتو زندگی می کرد، مدیریت آن را برعهده دارد. چندین تن از بهترین دانشجویان ایرانی، فارغ التحصیلان، دکترای اقتصاد، دکترای مهندسی، بدون کوچکترین چشمداشت اقتصادی ماه ها وقت گذاشته اند و در مورد جنبه های مختلف اقتصاد ایران مقالاتی نوشته اند. شما این مقالات را بخوانید، جزئیات تفصیلی این مواردی که من به آن اشاره می کنم دقیق با ارقام در آنجا آمده است.
دکتر میلانی به بحران فعلی ایران اشاره کرد و وجه اصلی آن را اقتصادی خواند و درخصوص دیگر وجوه آن گفت: یک وجه سیاسی دارد و یک وجه اجتماعی. بحران اقتصادی نتیجه ی تمام سوءمدیریت های ۳۸ سال پیش تبدیل به پدیده ای شده که در هر جنبه ی اقتصاد حضور دارد. نظام بانکی ورشکسته است.
میلانی به سخنان آقای رنانی اقتصاددان ساکن ایران اشاره کرد که چهارسال پیش در کنفرانسی در تهران وضعیت اقتصادی را به درستی تحلیل و پیش بینی فروپاشی اقتصادی کرده بود. او گفته بود هیچ اقتصادی را من نمی شناسم که سی و هفت سال هم تورمش دو رقمی باشد و هم رکودش دو رقمی باشد.
دکتر میلانی قبل از اینکه به چشم اندازها بپردازد گفت، اصلاح طلب ها به گمان من زمانی رسالت مهمی در ایران داشتند وقتی که امکان اصلاح رژیم وجود داشت، الان مسئله نجات ایران است و هر کس که فکرش فقط بقای رژیم باشد، خودش را از بازی خارج می کند. اصلاح طلب ها می دانند که یکی از بزرگترین بازنده های این چند ماه اخیر آنها هستند. سرمایه هایی که اینها در این چند ماه از دست دادند، به این خاطر است که نوع بحران الان با بحران چند سال پیش فرق می کند. الان تلاش برای حفظ ایران است. بحران های قبلی رژیم را به خطر می انداخت، الان ایران ممکن است به خطر بیفتد.
چشم انداز چیست؟
یک چشم انداز محتمل این است که عده ای فکر کنند با همین وضع می شود ادامه داد، شاید آقای خامنه ای چنین فکر کند، اما در درون ایران کسانی که چنین می اندیشند، در اقلیت هستند.
یک مسیر ممکن این می تواند باشد که سپاه فکر کند با یک کودتای نظامی [قدرت را به دست بگیرد] من فکر می کنم این راه حل کوتاه مدت هم نیست، وضعیت ایران با داغ و درفش حل نمی شود. مسئله ساختاری ست و احتیاج به یک اجماع ملی دارد. اینکه هر کسی که هر جا دل برای ایران می سوزاند، کمک کند به این راه حل. جامعه ی هشتاد میلیونی ایران، جامعه ای که ۳۹ سال با درایت با این رژیم مقابله کرده، محتاج این نیست که فکر کند خارج کشور منجی اش هست. راه حل ایران باید با تکیه اساسی به خود ملت ایران انجام بگیرد.
راه نجات ایران این است که یک قرارداد اجتماعی تازه بپذیریم. در داخل باید بپذیرند که خارج بخشی از راه حل است، در خارج باید بپذیرند که رهبر و منجی جامعه ی ایران نیستند. ایران در مفهوم وسیع کلمه باید آینده ی خودش را خودش تعیین کند، شکلش هر چه که می خواهد باشد، حاکمیت، حاکمیت ملت خواهد بود. رژیم به این شکل قابل دوام نیست و میثاق جدیدی نیاز است. یک چنین وحدتی ایجاد شود بعید است اما تنها راه جلوگیری از فاجعه برای ایران همین است.
استبداد وقتی در حالت قدرقدرتی ست شکست ناپذیر جلوه می کند، استبداد به تدریج ضعیف می شود بعد یک لحظه فرو می شکند. در لهستان حزب کمونیست تا قبل از سقوط فکر می کرد قَدَرقدرت است، چائوشسکو در رومانی تا قبل از سقوط فکر می کرد قَدَرقدرته.
دکتر میلانی سخنانش را چنین به پایان برد: این امکان که در داخل و خارج طیف وسیعی متوجه شوند که راه نجات ایران همانی است که گفتم، وجود دارد، اما اگر این راه متحقق نشود، به نظر من آینده کوتاه مدت ایران، متاسفانه آینده ی خطیری ست و امیدوارم به آنجا نرسیم.
در ادامه جلسه، پرسش و پاسخ برگزار شد. گرداننده این بخش دکتر محمد تاج دولتی بود.
مسئول محترم.
بسیار ممنون از این گزارش خوب و نیز بسیار ممنون از آقای میلانی.
مع هذا، آقای میلانی در جایی گفته اند که «ایران در مفهوم وسیع کلمه باید آینده ی خودش را خودش تعیین کند، “شکلش هر چه که می خواهد باشد”، حاکمیت، حاکمیت ملت خواهد بود.» با این گزاره موافقت نسبی دارم. اما آنچه که در گزارۀ مذکور مبهم است و به شکلی در برابر خواست تاریخی مردم ایران قرار دارد، این است که «شکل این حاکمیت» نمی تواند “شکلی مربوط به گذشتۀ تاریخ ایران و بازگشت به عقب” باشد. خیلی ممنون خواهم شد که نکته یاد شده را جناب میلانی روشن کنند.